عوامل تأثيرگذار در تبليغ دين
اكنون اين وصف ممتاز به علماء كه وارثان حقيقي انبياء هستند سپرده شده تا از شاهراه «تبليغ» مخاطبان خويش را به بلوغ عملي و انساني رهنمون باشند.
دراين مقاله مواعظ و نصايح «معلم حكيم و علامه ذوالفنون آيت الله جوادي آملي (دام ظله)» در كالبد شكافي تبليغ و راههاي صحيح آن راه گشا خواهد بود كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
ضرورت دست يابي به (بلوغ) براي رسيدن به حد نصاب (تبليغ)
راه يافتن به جان مخاطب، اصل و اساس تبليغ
اما آنچه كه بايد در جان مردم اثر بگذارد اينها نيست! آن جان ملكوتي كه در مجلس نيست! آن جان ملكوتي كه با آهنگ و الفاظ و حروف متأثر نمي شود! از يك راه ديگري بايد در درون دلها راه پيدا كرد! چون اين ارواح مثل آن تار و پود اين حبل مستحكم به هم مرتبطند و همه شان به دست خداست! تا انسان از اين كانال، كارش الهي نباشد، به خدا نسپرد و خدا قبول نكند، پيام تبليغي را در دلهاي مخاطبان نمي رساند!
اينكه فرمود: و قولوا لهم في انفسهم قولا بليغا(2)، حرف را به جان اينها برسان، از رسول خدا كه خليفه الله است، ساخته است. ولي از ديگري ساخته نيست كه مطلب را در جان مخاطب جا بدهد كه او بپذيرد. ممكن است حرف بزند، آهنگي ايجاد كند، به فضاي سامعه مخاطب برساند و ديگر هيچ! اما تحليل كردن، قبول كردن، متأثر شدن، متعظ شدن، اين كار واعظ نيست. اين كار ديگري است! فرمود: شما اگر نصاب گفتارتان آن بود، ذات اقدس اله نوري در دلهاي مخاطبان قرار مي دهد كه با آن نور، حق را مي شنوند و مي فهمند و باور مي كنند و عمل مي كنند. ما چه بكنيم كه به اينجا برسيم!
لزوم درك معارف قرآن كريم
قرآن كريم به ما فرمود: عده اي هجرت كنند، به مراكز علمي و حوزه ها راه پيدا كنند، بشوند فقيه. منظور از فقه در كتاب و سنت، فقه مصطلح نيست! چه اينكه منظور از حكمت در كتاب و سنت هم حكمت مصطلح نيست. اخلاق، حكمت است. فقه، حكمت است، دستورات ديني، حكمت است، اعمال و انگيزه هاي صحيح، حكمت است؛ روايات، حكمت را بر اخلاق، بر فقه، بر ساير مسائل اعتقادي و غيراعتقادي مثل اخلاقي و عملي اطلاق كرده است؛ چه اينكه فقه هم به شرح ايضا. فرمود: فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين(3). حالا يك كسي حكيم شد، فقيه شد، فيلسوف شد،مفسر شد، اين، طليعه راه است.
روانه شدن مبلغان به شهر و ديار خود به منظور انذار مردم
گناه از هر سمي، از هر هروئيني بدتر است. بالاخره هروئين تأثيرش چقدر است؟ يك ده سالي، يك بيست سالي با انسان درگير است، بعد اين بدن را از پا درمي آورد و ديگر هيچ! اما گناه كه از اين قبيل نيست! ثم لا يموت فيها و لايحيي(5)! اينطور نيست كه حالا اگر كسي خداي ناكرده آلوده شد، بتواند نجات پيدا كند! نظير هروئين نيست، نظير انفجارهاي ديگر نيست كه با مردن تمام بشود! ثم لايموت فيها و لايحيي است.
يك چيزي كه از چشم دور است، از حس دور است، از عقل عادي دور است، از عرف دور است، بايد تعبدا به تعبير لطيف مرحوم ميرداماد؛ اين اصطلاح لطيف مال مرحوم ميرداماد است! فرمود: اين كلام وحياني! اين كلمه (وحياني) از اصطلاحات مرحوم ميرداماد (رضوان الله عليه) است؛ فرمود: اين را آدم بايد در جان خود جا بدهد! وقتي در جان خود جا داد، آنوقت باورش مي شود كه اين گناه سم است و دست به گناه نمي زند در خلوت و جلوت!
انذار مردم، وظيفه اصلي حوزه هاي علميه
ما وقتي وارد حوزه شديم، همانطوري كه شما مي بينيد يك مقام مسئول، سوگند ياد مي كند، ما هم در محضر ذات اقدس اله مثل اينكه سوگند ياد كرديم. يك كسي كه وارد حوزه علميه مي شود، نظير عالم ذر يك پيماني دارد، يك قبولي دارد، يك انشائي دارد، يك پذيرشي دارد، يك الست بربكم اي دارد، يك قالوا بلي اي دارد؛ اينجا كسي آمد، ذات اقدس اله مي گويد: تفقه، ثم انذر! اين قالوا بلي.
اينچنين نيست كه ما آمديم اينجا، مهمان ولي عصريم، در كنار سفره آن حضرتيم، ساليان متمادي مهمان آن حضرت هستيم، اين درس ها را بخوانيم، بعد بگوئيم: ما حالا ماه مبارك رمضان اينجا بنشينيم، پژوهش بكنيم! از اين كتاب ها زياد نوشتند!
تبليغ، مقدم بر تحقيقات و تأليفات عادي
لزوم مقاومت و ايستادگي براي رهائي از آتش دوزخ
رواج عقل و تربيت عاقلان، وظيفه اصلي علماء و حوزه هاي علميه
مردم حرف عاقل را گوش مي دهند، نه حرف عالم را! عالم و دانا در اين مملكت كم نيست! اين از ظرائف مناجات خواجه عبدالله انصاري است كه در آن مناجات الهي آمده. اين خواجه عبدالله انصاري كه مال هرات است و روزي افغانستان معهد اينگونه از عرفاء بود، چه بلخي كه بوعلي يا ملاي روم تربيت كرد يا هراتي كه جناب خواجه عبدالله انصاري تربيت كرد، يا لوكري كه ابوالعباس لوكري تربيت كرد، يا هراتي كه آخوند خراساني تربيت كرد؛
لزوم عبرت گيري از سرنوشت برخي از اقوام و ملل علي رغم سوابق درخشان آنها
خواجه عبدالله انصاري؛ اول منازل السائرين نوشت؛ بعد منازل السائرين را حكماء و عرفاي ايران نوشتند! اين مناجات خواجه عبدالله انصاري خيلي ها را پروراند. در آن مناجات نامه مي گويد كه حرف دانا را كسي در مملكت گوش نمي دهد! دانا در عالم زياد است. حرف دارا را گوش بدهيد. دارا يعني چي؟ يعني مالك علم دانائي باشد! آنكه حافظ دانائي است، از اين حرف ها زياد مي زند. نشانه اش هم همين بي اثري مردم است!
همراهي عمل صالح با علم، راه پذيرش تبليغ
فرمود: ما نمي خواهيم عالم تربيت كنيم! و ما يعقلها الا العالمون. يعني اگر كسي عالم شد، از اين نردبان علم بايد ترقي بكند، بيايد بالا، بيايد بالا؛ وقتي عاقل شد، مشكل خودش را حل مي كند، راه خودش را پيدا مي كند، راه كسي را هم نمي بندد، همين كه در كوي و برزن راه مي رود، به مردم نور مي دهد.
انسان متواضع و زاهد حقيقي، مورد احترام و تكريم جامعه
قرآن مي گويد: اگر فقيه شدي، در بين راهي؛ قم فانذر. اگر عالم شدي، بين راهي؛ قم فاعقل. و ما يعقلها الا العالمون. ماه مبارك رمضان جاي عقل است و جاي انذار.
مطلب ديگر اين است كه: ما همانطوري كه نبايد درباره آن بگوئيم: نومن ببعض و نكفر ببعض (21)، در بيانات نوراني ائمه (عليهم السلام) هم به شرح ايضاً. ما نبايد بگوئيم: العلماء باقون ما بقي الدهر؛ البته آنهائي كه ذات أقدس اله آنها را نگه داشت و نگه مي دارد، حشرشان با اولياء است! اما اينچنين نيست كه انسان آزاد و مجاز باشد اين جمله را درباره هر كسي بگويد! وجود مبارك حضرت امير فرمود: هلك خزان اموال و هم احياء، اما و العلماء باقون ما بقي الدهر اعيانهم مفقوده و امثالهم في القلوب موجوده (31). اما آيا نهج البلاغه علماء را معنا كرد يا نكرد؟ يا همين جور به اطلاق مي شود تمسك كرد كه حضرت فرمود: العلماء باقون ما بقي الدهر؟! اگر علماء را معنا نكرده است، بله به اطلاق مي شود تمسك كرد. اما اگر علماء را معنا كرد. كه العلماء من هم، آنگاه علمائي كه به تفسير حضرت مشخص شده است كه من هم، اينگونه از علماء راستين، باقون ما بقي الدهر!
علماء و مبلغان، مهمانان سفره پربركت قرآن كريم
ضرورت آگاهي علماء از مسائل و رخدادهاي داخلي و خارجي
براي اينكه وجود مبارك حضرت امير، علماء را معرفي كرد و در خطبه شقشقيه فرمود: لولا ما
اخذ الله علي العلماء ان لا يقاروا علي كظه ظالم و لاسغب مظلوم.(51) من اين كار را نمي كردم! اين تعهد يك قالوا بلي اي هم اينجا مطرح است. يعني وقتي كسي وارد حوزه علميه شد، ذات اقدس اله از او پيمان مي گيرد: آيا از فلسطين با خبري يا نه؟ بايد بگويد: آري، دفاع مي كنم! آيا از افغانستان با خبري يا نه؟ قالوا: بلي! از عراق با خبري يا نه؟ قالوا: بلي! از دشمنان ستون پنجم ايران باخبري؟ قالوا: بلي! اين قالوا بلي را در اين مسائل سياسي و اقتصادي و اجتماعي از تك تك عالمان دين گرفته است. از اينها تعهد گرفته است كه اينها نگذارند بيگانگان سامان بپذيرند.
اين شرق ما كه افغانستان بود، به عرضتان رسيد. اين غرب ما كه عراق است؛ عراق خيلي از ما جلوتر بود! براي اينكه جمعيتش از ما خيلي كمتر بود، درآمدش از ايران خيلي بيشتر بود، آن اعتاب مقدسه اي كه در عراق است، در ايران يكي از آنهاست. آن دجله و فراتي كه در عراق است، در ايران نيست. آنجا مشكل خشكسالي و كم آبي و بي آبي ندارند، ما هر سال يا چند سال در ميان، داريم! عراق از هر نظر زرخيزتر و سرسبزتر از ايران بود و الان توبره گدائي به دست اوست! اگر همه علماء، هم متدينين تلاش و كوشش مي كردند، از روز اول كه شهيد صدر و امثال آنها شربت شهادت نوشيدند، ان يقاروا علي كظه ظالم و لاسغب مظلوم به اين روز سياه نمي افتادند! آنوقتي كه امام
(رضوان الله عليه) را بيرون كردند، تبعيد كردند، اگر همه مردم عراق قيام مي كردند به رهبري علماء، اينجور نمي شد!
تعهد سپردن عالم دين نسبت به هدايت جامعه و جلوگيري از بروز ظلم
وقتي شما مي بينيد فضاي دانشگاه، نيمه شعبان را ليله قدر مي داند و احياء مي گيرد، در سيزده رجب و چهارده رجب و پانزده رجب نظير حوزه علميه معتكف مي شود؛ فضاي دانشگاهي فضاي ريا لعطش العلماء شد، چرا حوزه علميه كه پيشتاز بود، بيش از گذشته و پيش از ديگران، اين تلاش و كوشش را نكند؟! اگر شما ان شاءالله جزء العلماء باقون ما بقي الدهر بوديد، جزء كساني هستيد كه زيرمجموعه بقيه الله قرار مي گيريد. ما تلاش و كوشش مان اين نباشد كه نسوزيم! نسوختن هنر نيست! تلاش و كوشش ما هم اين نباشد كه بهشت برويم! بهشت رفتن هم كار اوساط از مومنان است. تلاش و كوشش ما اين باشد: همانطوري كه در دنيا عده زيادي را مي توانيم به مقصد برسانيم، در قيامت هم عده زيادي را ان شاءالله به همراه مان بهشت ببريم. اگر چنين شد، اگر جزء اينگونه از علماء شديم، آنگاه مي شويم: و العلماء باقون ما بقي الدهر.
¤بخشي از سخنراني معظم له در گردهمائي بزرگ مبلغين به مناسبت فرا رسيدن ماه مبارك رمضان در سالن اجتماعات مدرسه فيضيه قم- 24/7/1382
پی نوشت:
1-نجم/92
2-نساء/36
3- توبه/ 221
4- توبه/221
5- اعلي/41
6- مدثر/3
7- بقره / 652
8- عنكبوت /34
9- وسائل الشيعه / 51/ باب8/ 502
01 هود / 71 و محمد / 41
11- انعام / 221
21- نساء / 051
31- نهج البلاغه / نامه 741
41- نهج البلاغه / خطبه 891
51-نهج البلاغه/ خطبه3
/خ