باشد ترا ز دوست يکايک تهي کنار

با دشمن نهفته به دامن چگونه‌اي باشد ترا ز دوست يکايک تهي کنار با مار حلقه گشته ز آهن چگونه‌اي از زهر مار و تيزي آهن بود هلاک با دشمنان ناکس ريمن چگونه‌اي از دوستان ناصح مشفق جدا شدي
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
باشد ترا ز دوست يکايک تهي کنار
باشد ترا ز دوست يکايک تهي کنار
باشد ترا ز دوست يکايک تهي کنار

شاعر : مسعود سعد سلمان

با دشمن نهفته به دامن چگونه‌اي باشد ترا ز دوست يکايک تهي کنار
با مار حلقه گشته ز آهن چگونه‌اي از زهر مار و تيزي آهن بود هلاک
با دشمنان ناکس ريمن چگونه‌اي از دوستان ناصح مشفق جدا شدي
در نيم رفته دمگه گلخن چگونه‌اي در باغ نوشکفته نرفتي همي به گرد
محنت زده به ويران معدن چگونه‌اي آباد جاي نعمت نامد ترا به چشم
در سمج تنگ بي‌در و روزن چگونه‌اي اي بوده بام و روزن تو چرخ و آفتاب
بسته ميان تنگ نشيمن چگونه‌اي اي جره باز دشت گذار شکار دوست
امروز با شماتت دشمن چگونه‌اي با ناز دوست هرگز طاقت نداشتي
بي‌دل گشاده طارم و گلشن چگونه‌اي اي دم گرفته زندان گشته مقام تو
با من چگونه بودي و بي‌من چگونه‌اي» من مرغزار بودم و تو شير مرغزار
بي‌آفتاب روشن، روشن چگونه‌اي اي لاوهور ويحک بي من چگونه‌اي
بي‌لاله و بنفشه و سوسن چگونه‌اي اي باغ طبع نظم من آراسته ترا
با درد او به نوحه و شيون چگونه‌اي ناگه عزيز فرزند از تو جدا شده است
بيجان شده، تو اکنون بي‌تن چگونه‌اي بر پاي من دو بند گران است چون تني
«کاندر حصار بسته چو بيژن چگونه‌اي نفرستيم پيام و نگويي به حسن عهد:
از اوج برفراخته گردن چگونه‌اي گر در حضيض برکشدت باژگونه بخت
در درکه‌يي برهنه چو سوزن چگونه‌اي اي تيغ اگر نيام به حيلت نخواستي
با حمله‌ي زمانه‌ي توسن چگونه‌اي در هيچ حمله هرگز نفکنده‌اي سپر


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط