وجوه عمده پیشینه مفهوم نوستالژی (قسمت دوم)

اواخر قرن بیستم با آن مواجهیم و استدلالم را روی اظهارات پیشینم متمرکز کنم که در آن گفته بودم در حال حاضر ما در مرحله سوم جهانی شدن شتابان و نوستالژی آفرین به سر می بریم. سخن من این است که ما شاهد و شرکت کننده در مرحله سوم جهانی شدن هستیم که با تفکر پست مدرنیستی مرتبط است.
سه‌شنبه، 27 آذر 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وجوه عمده پیشینه مفهوم نوستالژی (قسمت دوم)
نوستالژی و شکل‌گیری قالب جهانی شدن
 
چکیده:
اواخر قرن بیستم با آن مواجهیم و استدلالم را روی اظهارات پیشینم متمرکز کنم که در آن گفته بودم در حال حاضر ما در مرحله سوم جهانی شدن شتابان و نوستالژی آفرین به سر می بریم. سخن من این است که ما شاهد و شرکت کننده در مرحله سوم جهانی شدن هستیم که با تفکر پست مدرنیستی مرتبط است.

تعداد کلمات: 1232 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
وجوه عمده پیشینه مفهوم نوستالژی (قسمت دوم)
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی

 ذکر ایدئولوژی خانه توجه ما را به ضعف بزرگ قرائت جامعه شناختی از پدیدارشناختی و دیگر قرائت های آن از حیث فقدان توجه به فرهنگ جهانی برمی انگیزد. جان مایر (1966) در بحث از کتاب باز ساخت اجتماعی واقعیت (1966) میگوید که دیدگاه برگر و لوکمان در «نگریستن به بازساخت فرهنگی هویت به صورتی که گویی به طور یکجانبه در میان گروه و مردم واحدی جریان دارد و به شیوه ای که گویی به دوره زمانی خاصی محدود می شود» دارای نقص بزرگی است. مایر استدلال می کند که آنچه او دیدگاه «نهادگرا» یا نونهادگرا» می خواند، بر این نکته تأکید دارد که فرایند «بازساخت فرهنگی در دوره مدرن طی دوره طولانی تری از زمان و در گستره وسیع تری از مکان تکوین یافته است. بنابراین فرهنگ جهانی شکل دهنده «هویتهای ملی خاص و سیاست های خاص است» در همان حال که «عقلانی شدن گسترده فرهنگ رسوب دهنده قالبهای همشکل در سازمانهای خاص است». علاوه بر این «خود» انعکاس دهنده «نحوه شکل گیری فرد در دولت به ملت و سایر نهادهای بزرگ تر است» (11 :1992 ,Meyer). (به طور کلی دیدگاه «نو نهادگرا» با دیدگاه من در مورد تأکید بر فحوای فراملی مفهوم فرهنگ و الزاماتی که بر معنی «محلی» آن تحمیل می کند، کاملا انطباق پذیر است).

ترنر (1987) و استوت و ترنر (47 :1988a) بر این باورند که چهار پیش فرض عمده در باره پارادایم نوستالژی وجود دارد: نگاه به تاریخ به عنوان زوال؛ احساس از دست رفتن تمامیت، احساس از دست رفتن خودجوشی و فرانمود؛ و احساس از دست رفتن خودآیینی و استقلال فرد. در بحث کلی از نوستالژی احساس های نوع اول و دوم بیش از نوع سوم و چهارم مطرح می شود؛ اما شایان ذکر است که در دوره معاصر حسرت خودجوشی و خودآیینی فرد که زمانی عیار تجدد بود، به وجه برجسته نوستالژی تبدیل می شود. حتا برخی از صور نظریه انتخاب عقلانی در علوم اجتماعی معاصر را باید در زمره نوستالژی دسته بندی کرد، چرا که می کوشد زندگی مدرن را از هم تجزیه کند و به یک ساحت واحد تقلیل دهد. من میخواهم این طرح را به سمت خاصی سوق دهم و آن را به طرازبندی جامعه شناختی و فلسفی نوستالژی در دوره ۱۸۷۰ - ۱۹۲۵ و آنچه که نیرن (168 :1988) به عنوان «موج بزرگ نوستالژی ترکیبی» که در پایان قرن نوزدهم به اوج خود رسید ارتباط دهم. به سهم خودم می خواهم از نوع خاصی از نوستالژی خودخواسته بحث کنم که در اواخر قرن بیستم با آن مواجهیم و استدلالم را روی اظهارات پیشینم متمرکز کنم که در آن گفته بودم در حال حاضر ما در مرحله سوم جهانی شدن شتابان و نوستالژی آفرین به سر می بریم. سخن من این است که ما شاهد و شرکت کننده در مرحله سوم جهانی شدن هستیم که با تفکر پست مدرنیستی مرتبط است. یادآوری می کنم که مرحله خیزش جهانی شدن را سالهای حدود دهه ۱۸۷۰ میگیرم که تا نیمه دهه ۱۹۲۰ ادامه یافته است. مرحله دوم جهانی شدن نیز طی قرن بیستم تا نیمه ها یا اواخر دهه ۱۹۶۰ ادامه یافت. مرحله سوم جهانی شدن متضمن بازساخت و طرح مسئله چهار محور اصلی ارجاع جهانی شدن جوامع، افراد، روابط بین الملل و نوع بشر) و تقویت «دیالتیک» عام - خاص بود. این تحولات آفریننده نوع کم وبیش متفاوت و مختلطی از نوستالژی خودخواسته و ترکیبی اند که به چیزی همچون نهادمند شدن نگرش نوستالژیک ختم می شود. از همین رو کنار نهادن نوستالژی از تئوری اجتماعی هنگام تحلیل و طرازبندی آن به مثابه موضوع تجزیه و تحلیل اجتماعی مؤکدتر می شود. اجازه بدهید با تمام امکانات به بررسی آن بپردازیم. اما در وهله نخست لازم است به تعیین و تجدید ساختار نظریه و تحقیقات خود بپردازیم.

   بیشتر بخوانید :    جهانی شدن چیست؟

تصویر چند بعدی استوت و ترنر از نوستالژی بسیار روشنگر است، اما در مورد مسئله دوره بندی نوستالژی کار بسیاری می توان کرد. علاوه بر این دستاموزی سیاسی نوستالژی خودخواسته عامل مقوم دیگری است که بر رشد تئوری اجتماعی تأثیر دارد. علاوه بر این سخن ترنر مبنی بر این که جهان برای آدم نوستالژیک بیگانه است، باید باز گشوده شود تا معنی دوگانه «جهان» در آن مشخص شود: جهان به عنوان جزء ناسوتی تجدد و جهان به عنوان عرصه مشخص و مجزای جهانی شدن. پیش از اینکه مستقیما به این مسائل بپردازم اجازه بدهید به نوع نوستالژی ای که به ویژه در اواخر قرن بیستم هویدا شد اشاره ای کنم؛ اشاره به دوره ای که در آن این عبارت به عبارتی رایج تبدیل شد: نوستالژی همان نیست که پیش از این بوده است» (1974,Davis). من این کار را با ارجاع به فردریک جیمسون انجام میدهم.
ادعای آنها این بوده است که با نوستالژی مضمر در «روایتهای بزرگ»، جماعت گرایی و ذهن لیبرالی مخالفند، اما آنها در عین حال در طرح اتهام علیه یکدیگر که کدام بیشتر نوستالژیکند، می کوشند بر یکدیگر سبقت گیرند.در واقع خود جیمسون به سببب طرفداری از قرائت آرمانشهری از سوسیالیسم مارکسیستی متهم به ابتلا به نوستالژی است. جیمسون میگوید که سوسیالیسم را به عنوان یک بینش فرهنگی و اجتماعی باید از نو خلق کرد و جان اونیل  در پاسخ می گوید که جیمسون مبتلا به «واکنش نوستالژیک نودورکهایمی علیه جریان پسا تجدد» است.
اشتیاق به تصاویر خیالی زندگی گذشته به نحوی که میتوان آن را خیال پردازی خواند، تولید فزاینده انواع تصاویر خیالی، به ویژه در ژانرهای هنری پسا تجدد مثل فیلم نوستالژیک، که گذشته را به صورتی جلایافته و به عنوان یگانه زندگی مقبول ارائه میدهد . همه و همه به نظر من چیزی نیست جز احساس سرکوفته و ناخودآگاه از دست رفتن گذشته؛ احساسی که اشتیاق به خیال پردازی از روی درماندگی درصدد
غلبه بر آن است. جیمسون استدلال میکند که فرهنگ «قلمروی ممتازی است که در آن ما میل جاری به صور خیالی گذشته را شاهدیم». هرچند او همچنین اصرار می کند که این میل را اساسا باید با پویش سرمایه داری جهانی توضیح داد. در واقع از درون این مطالعات فرهنگی - فرارشته ای یا به طور کلی تر از درون پساساختارگرایی» است که جدی ترین چالش ها در برابر پاردایم نوستالژیک در جامعه شناسی برمی خیزد؛ چالش های جالب و در بهترین معنا سرنگون ساز علیه نوستالژی. به بیان خیلی ساده می توان گفت که بخش بزرگی از جامعه شناسی مبتلا به نوستالژی است در حالی که بخش بزرگی از مطالعات فرهنگی متضمن طرح موضوع نوستالژی و طرازبندی آن است.

با این حال این بیان در واقع ساده کردن بیش از حد مسئله است. زیرا هرچند که افراد متعلق به طیف رادیکال مطالعات فرهنگی مسئله نوستالژی را طرازبندی کرده اند، اما آنها در عین حال آن را به یک صافی ایدئولوژیک تبدیل کرده اند. ادعای آنها این بوده است که با نوستالژی مضمر در «روایتهای بزرگ»، جماعت گرایی و ذهن لیبرالی مخالفند، اما آنها در عین حال در طرح اتهام علیه یکدیگر که کدام بیشتر نوستالژیکند، می کوشند بر یکدیگر سبقت گیرند(1990 ,Poster). در واقع خود جیمسون به سببب طرفداری از قرائت آرمانشهری از سوسیالیسم مارکسیستی متهم به ابتلا به نوستالژی است. جیمسون میگوید که سوسیالیسم را به عنوان یک بینش فرهنگی و اجتماعی باید از نو خلق کرد و جان اونیل ( 1988: 62 ) در پاسخ می گوید که جیمسون مبتلا به «واکنش نوستالژیک نودورکهایمی علیه جریان پسا تجدد» است. از سوی دیگر، هر چند که جامعه شناسی به جای تئوریزه کردن نوستالژی میل داشته است آن را بپذیرد، اما در این خصوص استثناهای مهمی نیز وجود داشته است که مهم ترین آن در دلمشغولی تالکوت پارسونز و نیکلا لوهان به مسئله پیچیدگی مسائل اجتماعی و همچنین در علاقه جفرى الکساندر و دیگران به «چندبعدی نگری» مشهود است.

بیشتر بخوانید..
 
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)

   بیشتر بخوانید :
   نظریه‌های جهانی شدن
   عوامل جهانی شدن و ارتباط آن با فرایند توسعه
   نظریه های جهانی شدن
   سود و زیان جهانی شدن

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط