عرفان امیر مؤمنان علی علیه السلام

خطبه مبارکه در مقام بیان این است که هرگونه کیفیت و صفت امکانی که از گونه ای «تحدید» حکایت می کند از ساحت کبریای حق سبحانه منفی است و در عین حال همه کمالات وجودی در وی موجود است.
سه‌شنبه، 21 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عرفان امیر مؤمنان علی علیه السلام
از کلام پیشوای اول علیه السلام در جواب مردی به نام ذعلب که به آن حضرت عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین هل رأیت ربک ؟» آیا خدای خود را دیده‌ای؟
 
حضرت فرمود: «ویلک یا ذعلب، ماکنت اعبد ربما لم اره. قال: یا امیرالمؤمنین کیف رأیت؟ قال علیه السلام: یا ذعلب! لم تره العیون بمشاهدة الابصار و لکن رأته القلوب بحقائق الایمان. ویلک با ذعلب! ان ربی لطیف اللطافة، فلایوصف باللطف؛ عظیم العظمة لایوصف بالعزم. کبیر الکبریاء، لایوصف بالکبر. جلیل الجلالة، لایوصف بالغلظ. قبل کل شیء فلا یقال شیء قبله و بعد کل شیء فلا یقال شیء بعده. شاء الأشیاء لا بهمة، دراک بخدیعة. هو فی الأشیاء کلها غیر ممتازج بها ولا بائن عنها. ظاهر لا بتأویل المباشرة؛ متجل لا باستهال رویة. بائن لابمسافة قریب لا بمداناة. لطیف لا بتجسم؛ موجود لا بعد عدم. فاعل لا باضطرار؛ مقدر لا بحرکة. مرید لا بهمامة؛ سمیع الا بآلة؛ بصیر لا باداة. لا یحویه الاماکن و لا تصحبه الأوقات ولا تحده الصفات ولا تأخذه السنات. سبق الاوقات کونه و العدم وجوده و الابتدائیة ازلة بتشعیر المشاعر، عرف ان لا مشعر له و بتجهیر الجواهر عرف عن لا جوهر له. حق سبحانه میداند؛ نه با ابزار علم، می بیند نه با چشم؛ میشنود نه با گوش؛ می خواهد نه با خواست فکری؛ محیط است نه با احاطه جسمانی؛ در همه چیز است، نه به طور آمیزش و از هر چیز جداست نه با مسافت و فاصله؛ زیرا همه این کمالات، مقارن محدودیت هایی است و او در ذات خود محدودیت ندارد.ضاد الظلمة بالنور والمجوء بالبلل و الصرد بالحرور. مؤلف بین متعادیاتھا. مفرق بین متدایناتها دالة بتفریقها علی مفرقها و بتألیفها علی مؤلفها؛ ذلک قوله عز و جل: و من کل شیء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون. ففرق بها بین قبل و بعد لیعلم أن لا قبل له ولا بعد. شاهدة بغرائزها أن لا غریزة لمغرزها. مخبرة بتوقیتها أن لا وقت موقت؛ حجب بعضها عن بعض لیعلم أن لاحجاب بینه و بین خلقه غیر خلقه. کان رب اذ لا مربوب و الها اذ لا مألوه و عالما اذ لا معلوم و سمیعا اذ لا مسموع».
 
ثم أنشأ یقول: ولم یزل سیدی بالحمد معروفا   ولم یزل سیدی بالجود موصوفا(1)
 
وای بر تو ای ذعلب! خدایی را که ندیده باشم، عبادت نمی کنم. ذعلب عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! چگونه او را دیدی؟
 
فرمود: ای ذعلب! چشم‌ها او را با دید حسی خود (مشاهده ابصار) ندیده اند، و لکن دلها او را با حقایق ایمان دیده اند . ای ذعلب. خدای من از لطافت، لطیف ترین معنایش را دارد و از این رو به معنای معهود لطف (نازکی جسمانی) متصف نمی شود. از عظمت و بزرگی بزرگترین معنایش را دارد و از این رو به مفهوم معهود عظمت و بزرگی متصف نمی شود. از کبریاء و بزرگی مرتبه، بزرگ ترین معنایش را دارد و از این جهت با کبر و بزرگی معهود متصف نمی شود و از جلالت، جلیل ترین حقیقت آن را دارد و دیگر به غلظ و کلفتی و ستبری متصف نمی شود.
 
او پیش از هر چیز است، دیگر گفته نمی شود: چیزی پیش از او است و پس از هر چیزی است، دیگر گفته نمی شود: چیزی پس از اوست. اشیاء را خواسته ولی نه با خواسته نفسانی. به همه چیز می رسد ولی نه با حیله و خدیعه. در همه اشیاء هست در حالی که نه با آنها آمیخته شده نه از آنها جدا است. او پیداست نه به این معنا که بتوان با وی تماس گرفت. تجلی می کند نه به این معنا که بتوان با چشم تماشایش کرد. جداست نه به واسطه مسافت. نزدیک است نه به معنای ارتفاع فاصله. لطیف است نه با تجسم. موجود است نه به معنای هستی پس از نیستی. فاعل است نه به اضطرار و ناچاری. تقدیر می کند و اندازه می گیرد نه با حرکت. اراده می کند نه به معنای قصد و اراده نفسانی. می شنود نه با آلت. می بیند نه با ابزار هرگز مکانها او را در بر نمی گیرند و هرگز زمان ها همراه و یار او نیستند و هرگز وصفها او را محدود نمی سازند و هرگز بر وی غلبه نمی کنند. پیشی گرفته است وجودش از هر زمانی و هستی اش از هر نیستی و ازلیتش از هر ابتدا و آغازی. به واسطه این که او هر مشعری (محل ادراک و شعور) را مشعر قرار داده، دانسته می شود که او خود منزه از مشعر است. و به این که او هر جوهر ذاتی را جوهر قرار داده، دانسته می شود که او خود جوهر ندارد (بالاتر از جوهر است).
 
اوست که تضاد انداخته میان تاریکی و روشنی و میان خشکی و تری و میان سردی و گرمی. الفت انداخته میان اشیائی که طبعا با هم کینه و عداوت دارند. تفرقه انداخته میان اشیائی که به هم طبعا نزدیک می شوند. (همان اشیاء) با این جدا کردن، بر جداکننده خود و با این الفت انداختن، بر الفت اندازنده خود دلالت دارند و این است معنای قول خدای عزوجل که فرمود: برای تذکر شما، از هر چیز دو جفت آفریدیم. به واسطه همین اشیاء میان پیش و پس تفرقه انداخت تا معلوم شود که او خود گرفتار قبل و بعد نیست.
 
اشیاء با غریزه های خود شهادت می دهند بر این که غریزه دهنده آنها خود به غریزه مجهز نیست و با وقت دار بودن خود خبر می دهند که وقت دار کننده آنها دیگر به وقت، محدود نیست. هریک از اشیاء را نسبت به دیگران با پرده جدایی پوشیده نگه داشت تا دانسته شود که میان وی و آفریده های وی هیچ گونه پردهای نیست، جز خود آفریده ها (که همدیگر را از خدا حاجب و شاغل هستند). او رب و پروردگار بود در ظرفی که پروردهای نبود و خدا بود در ظرفی که بندهای نبود و عالم بود، در ظرفی که معلومی نبود و شنونده بود در ظرفی که چیزی که شنیده شود نبود.
 
پس از این بیان، آن حضرت این ابیات را قرائت فرمود: «پیوسته سرور من با ستایش و حمد معروف بود و پیوسته سرور من با بخشش وجود موصوف بود».
 
خطبه مبارکه در مقام بیان این است که هرگونه کیفیت و صفت امکانی که از گونه ای «تحدید» حکایت می کند از ساحت کبریای: حق سبحانه منفی است و در عین حال همه کمالات وجودی در وی موجود است. البته لازم این مطلب چنانکه در خطبه مشروحا بیان شده است، این خواهد بود که از هر صفت، حقیقت و اصلش در مورد حق سبحانه اثبات شده و قیود و حدود و خصوصیات موارد امکانی از وی سلب شود. حق سبحانه میداند؛ نه با ابزار علم، می بیند نه با چشم؛ میشنود نه با گوش؛ می خواهد نه با خواست فکری؛ محیط است نه با احاطه جسمانی؛ در همه چیز است، نه به طور آمیزش و از هر چیز جداست نه با مسافت و فاصله؛ زیرا همه این کمالات، مقارن محدودیت هایی است و او در ذات خود محدودیت ندارد.
 
در آخر خطبه شریفه اشاره شده به این که صفات ذات و فعل هر دو قسم، نسبت به آفرینش اشیاء، یک نحو تقدم دارند و این از عمیق ترین مسائل فلسفه الهی است.(2)
 
پی‌نوشت:
1. شیخ صدوق، توحید، ترجمه علی اکبر میرزایی، باب ۴۳، ص ۴۸۰
2. شیعه (مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن)، ص ۱۳۱ - ۱۳۵.
 
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.