فرهنگ سياسي ايرانيان؛ رفتارها و ايستارها (2)
نويسنده: مقصود رنجبر
بررسي آثار، در مطالعه فرهنگ سياسي ايران:
كتاب ديگر در درون اين رهيافت، مجموعه مقالاتي است كه شماري از پژوهشگران مسایل سياسي -اجتماعي ايران نوشته اند.اين كتاب كه توسط سامي فرسون ومهرداد مشايخي ويراستاري شده، ضمن تأكيد بر نقش تعيين كننده تحولات فرهنگي در تحولات سياسي ،ادعا شده كه توجه به فرهنگ سياسي درك ما را از زندگي سياسي ارتقاء مي بخشد .به اعتقاد نويسندگان، الگوهايِ رفتارِ سياسي ايرانيان از برخي عناصر فرهنگ سياسي آنان، از جمله سرنوشت باوري ،بي اعتمادي، و همه يا هيچ باوري ناشي مي شود؛ عناصري كه محصول تجربه بي وقفه استبداد داخلي وتهاجم خارجي است. البته در اين كتاب به نقش دولت در نهادينه كردن وبازسازي گفتمانهاي فرهنگ سياسي معين وابزارها وروش هاي اين كار نيز، پرداخته شده است.
در اين راستا همچنين مي توان به كتاب يرواند آبراهاميان اشاره كردكه در بسياري از موارد بر تحليل هاي نمايندگي سياسي انگليس در ايران اشاره مي كند كه نوعي تحليل براساس ويژگي هاي فرهنگي ايرانيان است. البته تحليل هاي انگليسي در اغلب موارد به كلي گويي وذات گرايي افراطي منتهي مي شود وقابل تأمل است، براي مثال :
اغلب مطالعات داخلي درباره فرهنگ سياسي، از منظر توسعه سياسي صورت گرفته است. در اين مطالعات، برخي افراد فرهنگ سياسي ايران را به دليل دارا بودن عناصر ـ منفي ازجمله فردگرايي منفي ،سلطه پذيري، تقليد، تفكر قضا و قدري، سوءظن و انزوا طلبي و فقدان روحيه جمعي ـ مانعي در برابر توسعه قلمداد كرده اند. بنابراين حجم زيادي از تأليفاتي كه در زمينه فرهنگ سياسي ايران صورت گرفته، از همين منظر بوده است.
در نظر تحليل گراني كه از بيرون به بررسي فرهنگ سياسي ايران پرداخته اند، فرهنگ سياسي ايرانيان بسيار پيچيده است.يكي از اولين آثاري كه در اين زمينه منتشر شده، كتاب ماجراي حاج باباي اصفهاني است كه در آن كتاب، عجيب ترين داوري ها در باب فرهنگ عمومي ايرانيان مطرح شده است.براي مثال وي مي نويسد: به ايرانيان دل مبنديد كه وفا ندارند. سلاح آنان در جنگ وصلح دروغ وخيانت است .به هيچ وپوچ آدمي را به دام مي اندازند.هرچه به عمارت ايشان كوشي به خرابي توكوشند. دروغ، ناخوشي ملي و عيب ايشان است، و قسم شاهد بزرگ اين معني،...سخن راست را چه حاجت به قسم.
برداشت «گراهام فولر» به فرهنگ سياسي در ايران نزديك تر است .به نظر وي فرهنگ ايراني، فرهنگي است كه تقريبا در كليه وجوه خود تسليم افراط است .گراهم فولر از اين موضوع نتيجه گيري سياسي كرده و به دنبال تبيين سياست خارجي ايران وضديت ايران با غرب در دوران جمهوري اسلامي مي گردد. به نظر وي، اين افراطِ همراه با اشتياق، باعث پذيرش خطراتي را شده، كه منشا رمانتيك داشته است.
يكي از برجسته ترين تحليل ها در اين زمينه، بررسي هاي «ماروين زونيس» است، كه عمدتاًفرهنگ سياسي نخبگان را مورد بررسي قرار داده است. به نظر وي هم، اساس رفتار هاي سياسي نخبگان در ايران، نگرش هايي، از قبيل بدبيني هاي سياسي، بي اعتمادي شخصي، احساس عدم امنيت و سوء استفاده بين افراد مي باشد.با وجود اين كه اين تحليل ها مي توانند برخي از جنبه هاي فرهنگ سياسي ايران را در سطوح مختلف توضيح دهند، اما همه آنها داراي يك نوع تعميم ها ي نابجا هستند،در حالي كه قابليت تعميم فرا زماني وفرامكاني را ندارند.
منابع موثر در شكل گيري فرهنگ سياسي ايرنيان:
ايران سرزمين تضاد و افراط است. آب و هوا يا گرم است و مرطوب و يا گرم و خشك و يا سرد و خشك. زمين يا حاصل خيز است يا بي حاصل و باير......شهرها يا بسيار زيبا هستند و يا به غايت زشت.
مردم يا بي نهايت ثروتمند هستند و يا بي اندازه فقير. مردم هم گاهي خوشرو و سخاوتمندند و زماني حريص و تنگ چشم؛ چنان كه گويي به راستي تضاد در اين كشور پاياني ندارد.8
بيان فوق تضاد در ايران را بر اساس تفاوتهاي جغرافيايي تحليل مي كند، ولي بايد گفت كه حتي در شرايط جغرافيايي مشترك نيز تفاوتها و تضادهاي رفتاري بروز مي كند. بايد گفت كه اين موضوع در يك سطح ديگر به وجود منابع هويت سازِ متفاوت، باز مي گردد. فرهنگ ايراني همواره در گذر تاريخي خود يك فرهنگ تلفيقي بوده كه عناصر بسيار متفاوتي از عرفان، تصوف، تشيع و اسلام، در شكل گيري آن اثر گذار بوده اند، كه اين منابع، تاثيرهاي متفاوت و متضادي بر رفتار و فرهنگ ايرانيان گذاشته اند، و اين پيچيدگي موجود در رفتار ها را موجب گرديده اند.
در واقع، فرهنگ سياسي ايرانيان، پرورده اين فرهنگ تلفيقي است و روحِ ايراني، اين استعداد مثبت و منفي را( البته قضاوت در اين باره بسيار دشوار است) داشته كه پذيراي باورهاي مختلف و متضاد باشد و البته اين مسأله در زندگي اجتماعي و شناخت اين ملت دشواريهاي جدي را ايجاد مي كند. بنابراين بر خلاف تلقي هاي موجود نمي توان تلفيقي بودن منابع فرهنگ وهويت ساز در ايران را ضرورتاً مثبت ارزيابي كرد، بلكه آثار منفي بسياري هم بر جاي گذارده، كه يكي از اين آثار منفي، زندگي در عالم خيال و رسيدن به بايدها و مطلوب ها در دنياي موهوم است. آرمانگرايي يك وضعيت دائمي در انديشه و رفتار ايراني بوده است. آرمان گرايي، گريختن از واقعيت و پناه بردن به وضع مطلوبي است كه در آينده تحقق خواهد يافت. بنابراين اين امر بخشي جدي و تعيين كننده در هويت ايراني است، كه در رفتار او هم تاثير گذار بوده است.
همچنين، به طور كلي فرهنگ سياسي «اليت». محيط ذهني و نگرشي است كه در درون آن نظام سياسي عمل مي كند. فرهنگ سياسي اليت بدين معنا موجب استمرار وضعيت سياسي و روابط قدرت موجود ميگردد. در ايران، فرهنگ سياسي اليت، همواره فرهنگي پاتريموناليستي بوده كه ريشه در تاريخ استبداد شرقي و سلطه طبقات حاكم قديم در ايران دارد. البته تحولات اجتماعي و سياسي اخير، نه تنها فرهنگ سياسي اليت را دچار تحول اساسي نكرده، بلكه دلايل ديگري براي تقويت آن به دست داده است. فرهنگ سياسي يا ايدئولوژي گروههاي حاكمه در ايران معاصر، به طور كلي چندان تحت تاثير گرايشهاي نوين قرار نگرفته و تحول نيافته و بيشتر ادامه فرهنگ سياسي پاتريمونياليستي قديم بوده است. الگوي رابطه قدرتِ سنتي در ايران، رابطه مبتني بر حكم و اطاعت از بالا به پايين بوده و با مفاهيم اسطوره اي و مذهبي، سخت در آميخته است. تصور وجود رابطه اي ميان حاكم و خداوند به صور مختلف، چنان مشروعيتي به قدرت سياسي مي بخشيده، كه هرگونه رقابت در زندگي سياسي را امر غير حقاني قلمداد مي كرده است؛ زيرا اساساً ايدئولوژي هاي جديد بنيان اين رژيم ها را در معرض مخاطره قرار مي دهد. اين قبيل رژيم ها كه مشروعيت خود را با توسل بر ارزشها و هنجارهاي سنتي تامين مي كنند، با طرح مدرنيته سياسي در معرض خطر قرار مي گيرند و به همين دليل با ابعاد مختلفِ آن مخالف و ناسازگار مي باشند. اين پيچيدگيِ ضد و نقيض بودن رفتار ايرانيان موجب شده تا برداشتهاي مختلف و بسيار متضادي از هويت ايراني صورت پذيرد، كه در غالب آنها افراط و تفريط نيز مشاهده مي شود. برخي همواره اين فرهنگ را با برداشتي تحقيرآميز مورد تبيين قرار داده و برخي هم آنچنان در تمجيد و ستايش از آن راه افراط را پيموده اند، كه گويي چشم آنها به هر واقعيتي بسته بوده است، كه شايد اين هم يكي از تضادهاي پيش گفته ايرانيان باشد.
اين فرهنگ سياسي، داراي عناصر و ويژگيهاي متعددي است كه برخي ازآنها را مورد بررسي قرار مي دهيم.
عناصر و ويژگي هاي فرهنگ سياسي ايران:
1. فرد گرايي منفي وبي تفاوتي سياسي: عوامل مختلفي در پيدايش اين خصيصه در فرهنگ سياسي ايران نقش داشته اند، كه شرايط اقليمي، قبيله گرايي وحاكميت تقديرگرايي، از جمله اين عوامل به شمار مي روند .
2. بي اعتمادي سياسي :بي اعتمادي سياسي، ريشه در بي اعتمادي اجتماعي دارد. و مراد از آن، حالت ذهني است كه برمبناي آن، فرد در حيات مدني خود به دنبال همكاري و تعاون با ديگران نيست .در واقع بين اين ويژگي و ويژگي فوق الذكر، ارتباط وجود دارد وبه نوعي موجب بي تفاوتي سياسي وفرار از مسؤوليت ونااميدي از امكان تغييرات مثبت ميشود، كه برخي ازآن تحت عنوان مسلك سياسي ياد مي كنند.9 بنابراين دو دليل اساسي براي پيدايش بي اعتمادي سياسي در فرهنگ سياسي ايران ذكر شده كه عبارت است از : تاريخ طولاني استبداد درايران وپيدايش عناصر اجنبي وحاكميت استعمار درتاريخ معاصر ايران.10
3. عدم تساهل وخشونت: فقدان تساهل ومداراي سياسي در بين گروه ها و نيروهاي سياسي و اجتماعي و حتي در بين مردم، از ويژگي هاي كهنِ فرهنگ سياسي در ايران بوده است. در واقع ـ به طور طبيعي ـ زماني كه مطالبات سياسي مردم انباشته مي شود و دولت هاي حاكم هيچ پاسخي به اين مطالبات به جز سركوب و خاموش كردن صداي مخالف نمي دهند، مردم از هر فرصتي كه پيدا كنند، به حكام خودشان واكنش نشان مي دهند. بنابراين فرهنگ حذفيِ همراه با خشونت سياسي، همواره بخشي از فرهنگ سياسي ايران بوده كه هم در بين حاكمان و هم در بين مردم وجود داشته است.
4.گرايش به نطريه توطئه:پيامد تمامي اين موارد اين است كه ايرانيان در هر مقامي كه هستند به جاي تحليل علمي و عينيِ قضايا وريشه يابي آنها برا ي فهم دقيق آنها برا ساس اسلوب علمي، به دنبال وارد كردن نيرويي مرموز و خارج از اراده ايرانيان براي بررسي تحولات سياسي هستند.براي مثال در مورد انقلاب اسلامي، شاه معتقد بود كه چون ايران در حال پيشرفت سريع اقتصادي بود، غرب از اين روند دچار وحشت شده و زمينه هاي سرنگوني آن را فرهم كرد.11 يا همواره در بين ايرانيان اين ذهنيت وجود داشته كه تحولات سياسي در ايران را به دست پنهان بيگانگان نسبت دهند، كه اين موضوع هم در بين دولت هاي حاكم، هم در بين مخالفان وهم دربين توده مردم شايع بوده است.
نويسندگان زيادي اين رويكرد را از جمله ويژگي هاي ثابت والبته منفي فرهنگ سياسي ايران قلمداد كرده اند كه طبيعتاً تأثير مهمي بر تحولات سياسي ايران بر جاي گذاشته وموجب كج فهمي هاي بسياري شده است.12
5. رايج بودن فرهنگ كنايه در ايران :فرهنگ سياسي در ايران، يكي از فرهنگ هايي است كه درآن بيان استعاري و كنايي بسيار رايج است، كه اين موضوع هم در بين اديبان و هم در بين فلاسفه معمول بوده است، كه «لئو اشتراوس» از آن تحت عنوان پنهان نگاري ياد مي كند و ريشه اصلي آن هم خطرناك بودن زبان دقيق وروشن بوده است.از همين رو، چنين رويكردي در بين مردم، به صورت كم و بيش رايج شده و به طور طبيعي تأثير خاص خود را بر تحولات سياسي بر جاي گذاشته است.
6. حاكميت فرهنگ قبيله اي در فرهنگ سياسي ايران :بسياري از تحليل گران در بررسي فرهنگ سياسي ايران معتقدند كه به دليل حاكميت دير پاي قبايل بي سواد ،بي تمدن ،خشن و تهي از فرهنگ، بر جامعه ايران، آنان مهر خود را بر پيشاني فرهنگ سياسي ايران حك كرده اند.محمود سريع القلم بيش از هر كس ديگري از اين الگوي تحليلي براي تبيين وفهم فرهنگ سياسي در ايران استفاده كرده است.13 اين فرهنگ تأثير خاصي در نظام هاي سياسي در ايران داشته و سالهاي سال ،زمان و تربيت سياسي درست وصحيح لازم است تاآثار آن را از جامعه ايران بزدايد.
پي نوشت :
8 - سهراب رزاقي،پيشين، ص203
9 - محمد علي كاتوزيان،تضاد دولت وملت در ايران ،ترجمه علي رضا طيب،نشرني1383
10 - به نقل ازحسين بشيريه،دولت عقل،موسسه پژوهشي انديشه معاصر 1383،ص 485
11 - به نقل از محمد علي جمال زاده، خلقيات ما ايرانيان، انتشارات نويد، 1371، ص 129
12 - سهراب رزاقي ،پيشين،111-12
13 - گراهام فولر،قبله عالم ،ترجمه احمد تدين،مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.نام كتاب گراهام فولر بيانگر مطالب فراواني در باره فرهنگ سياسي ايران مي باشد.
/س