امکان اتحاد میان فلسفه و عرفان با اسلام (قسمت اول)

در بحث از هستی شناسی اسلامی، بیشتر به مابعد الطبیعه عرفانی نزدیک شده است. به بیان دیگر، شناختی که در متون اسلامی در مورد جهان مطرح شده، همان است که در مابعد الطبیعه عرفانی صورت بندی شده است.
سه‌شنبه، 27 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امکان اتحاد میان فلسفه و عرفان با اسلام (قسمت اول)
امکان اتحاد میان فلسفه و عرفان با اسلام؛ در این رویکرد، شناخت فلسفی و عرفانی در مورد جهان و انسان با شناخت دینی در مورد آنها، تفاوت و تباین اساسی ندارند بلکه وفاق و حتی امکان اتحاد میان آن ها وجود دارد. این نکته در زمینه های مختلف مبانی فکری در باب هستی، شناخت، و ارزش ها صادق است. در زیر، به ذکر نمونه هایی از این موارد خواهیم پرداخت.
 

در باب هستی

 برای ذکر نمونه ای از هستی شناسی اسلامی متناسب با رویکرد دوم، می توان به اثر مرتضی مطهری (طباطبائی و مطهری، ۱۳۵۰) استناد جست. وی بر این نظر است که اندیشه ورزی فلسفی در هستی شناسی اسلامی، نه تنها ممکن بلکه مطلوب متون دینی و پیشوایان ما بوده است: «طرح مباحث عمیق الهی از طرف ائمه اطهار و در رأس آنها علی علیه السلام سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی و استدلالی درآید». وی اشاره می کند که در میان اهل سنت نیز معتزله، از عقل فلسفی و استدلالی بهره می جسته اند و تنها گروه‌هایی چون حنبلی ها از چند و چون فلسفی در مورد مطالبی که در متون دینی آمده، باز می داشتند.
 
مطهری در عین قبول این که بحث های هستی شناختی دینی، با نوع شناخت فلسفی در مورد هستی هماوایی دارد، تفاوت‌های خرد میان آنها را می پذیرد، اما در اصل، این را ممکن می داند که فیلسوفی مسلمان، درست به سبک و سیاق متون دینی به هستی شناسی روی آورد. بر این اساس، وی بر این نظر است که بحث در مورد ذات و صفات و اسمای الهی، در متون اسلامی به سبک جدیدی، متفاوت با شیوه استدلال فلاسفه یونانی یا فلاسفه مسلمان یونانی مشرب مطرح شده است و فیلسوفی چون صدرالمتالهین به اتحاد با سبک دینی نایل شده است: «در دوره اسلام نیز سبک امثال فارابی و بوعلی و ابن رشد و خواجه نصیر الدین که بیشتر یونانی است با سبک و روش صدرالمتألهین که سرشار از الهامات قرآن و نهج البلاغه و کلمات ائمه اطهار است متفاوت است» .
 
تفاوت مورد نظر در این جا این است که امثال فارابی، در مباحث مربوط به خدا، بر محور «وجوب وجود» بحث می کنند و همه چیز را از وجوب وجود خدا استنتاج می کنند و خود وجوب وجود را از طریق برهان إلى اثبات می کنند، به این معنا که بدون فرض واجب الوجود، وجود ممکنات قابل توجیه نیست. اما در متون اسلامی، برج وجوب وجود تکیه شده و آن اطلاق، لاحدی و بی مرزی ذات حق است که خر وجوب وجود است. به نظر وی، صدرالمتالهین نیز بر همین سبک و سیاق دینی والی مباحث هستی شناسی شده است.
 
بنابراین مطهری بر این باور است که هستی شناسی در متون اسلامی، به مبنای عقلی و فلسفی مطرح شده است. در بحث از خدای جهان، مباحثی مطرح شده که کامة بر این سیاق است، مانند: اطلاق، لاحدی، احاطه ذاتی، قیومی خداوند و این که او هر مطلق و نامحدود است، چیستی ندارد و قید و حد در او راه ندارد، زمان و مکان و عدد در مرتبه متأخر از او یعنی در مرتبه فعل او است و نظیر آن. در مورد جهان نیز، سبک فلسفی و عقلی شناخت جهان، مورد نظر متون اسلامی است.
 
برخی از متفکران مسلمان، در بحث از هستی شناسی دینی، به مابعد الطبیعه عرفانی روی آورده اند. هرچند فلسفه و عرفان، به لحاظ تاریخی، نوعی تقابل با هم داشته اند، اما آنچه در عرفان نظری مطرح شده، خود، نوعی مابعد الطبیعه است که در ردیف دیدگاه‌های فلسفی قرار دارد. از این رو، ما در این جا عنوان مستقلی به دیدگاه عرفان نمی دهیم و در همین جا اشاراتی به آن ها می کنیم .
 
العطاس (۱۳۷۴) در بحث از هستی شناسی اسلامی، بیشتر به مابعد الطبیعه عرفانی نزدیک شده است. به بیان دیگر، شناختی که در متون اسلامی در مورد جهان مطرح شده، همان است که در مابعد الطبیعه عرفانی صورت بندی شده است. به همین جهت است که وی در هستی شناسی اسلامی، مرتبه اول وجود را مربوط به ذات خدا می داند که وجود مطلق و نامتعین است که در عرفان نظری، از آن به «مقام احدیت» تعبیر شده است. مرتبه دوم وجود که با «فیض اقدس» از آن یاد کرده اند، ناظر به تعین هایی است که خود در سه رتبه جلوه گر می‌شود؛ رتبة واحدیت الهی، رتبه اسما و صفات و رتبه اعیان ثابته. سرانجام، مرتبه سوم، ناظر به تعیناتی در دو رتبه است؛ رتبه اعیان خارجیه و رتبه جهان اشیاء تجربی.
 
جوادی آملی (۱۳۷۲) جهان شناسی فلسفی و عرفانی را در طول یکدیگر می داند اما بر این نظر است که جهان شناسی عرفانی از منزلت والاتری برخوردار است، زیرا فلسفه به بررسی وجود و هستی بشرط لا می پردازد، یعنی به شرط آنکه مقید به قیود خاص
 
 نباشد بلکه قید مطلق داشته باشد. اما از نگاه عرفانی، هستی لابشرط مورد نظر است که حی قید مطلق را نیز ندارد و به تعبیر دقیق، لا بشرط مقسمی است. چون هستی لابشرط تر از بحث و شهود است، آنچه در حوزه عرفان قرار می گیرد، تعین های اسمای الهی است. شناخت این تعین و احکام آن، مهم ترین بخش از مباحث عرفانی را تشکیل می دهد.
 

در باب چیستی انسان

 عمر محمد التومی الشیبانی ( ۱۳۹۴ / ۱۹۸۵ ) در بحث از ویژگی های انسان در دیدگاه اسلام، به تعریف فیلسوفان یونانی درخصوص حیوان ناطق بودن آدمی روی آورده است. به نظر وی، این تعریف فلسفی از انسان، از نظر اسلام قابل قبول به نظر می رسد و به علاوه، تعریف جامعی است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم، دربردارنده تعاریف دیگری چون تعاریف زیر است: انسان حیوان نشانه پرداز و نشانه شناس است مورد نظر زبان شناسان ؛ انسان حیوان دیندار یا متمایل به ایمان به غیب است (مورد نظر علمای دین) ؛ انسان حیوان اخلاقی یا دارای افعال ارادی است (مورد نظر دانشمندان اخلاق)؛ انسان حیوان اجتماعی یا فرهنگ ساز و تمدن ساز یا سیطره طلب است مورد نظر دانشمندان حوزه جامعه شناسی و اقتصاد.
 
العطاس (۱۳۷۴) نیز تعریف انسان به حیوان ناطق را پذیرفته است و آن را ناظر به حد دقیق انسان می داند . اصطلاح ناطق، به تعبیر وی اشاره به قوۀ فطری آگاهی می کند که حاکی از توانایی عقلانی برای درک معانی کلی، توانایی بیان زبانی، و توانایی صورت بندی معانی است که متضمن داوری، تمیز، تمایز، و روشنگری، و بیان اشکال نمادین به قالب های معنی دار است. 
 
جوادی آملی  به تشریح انسان شناسی و هستی شناسی فلسفی و عرفانی در اسلام می پردازد و توضیح می دهد که در حوزه تفکر دینی اسلام برای تبیین انسان، دو دیدگاه فلسفی و عرفانی در طول یکدیگر قابل تمیز هستند و امتیاز این دو دیدگاه تابع امتیاز آن ها در هستی شناسی است. چنان که در قسمت هستی شناسی در بالا ذکر شد، چون هستی لابشرط برتر از بحث و شهود است، آنچه در حوزه عرفان قرار می گیرد، تعین های اسمای الهی است و به دلیل اینکه انسان، کون جامع و برترین تعین و مظهر اسم اعظم الهی است، شناخت این تعین و احکام آن، مهم ترین بخش از مباحث عرفانی را تشکیل می دهد.
 
وی در بررسی هستی انسان از دیدگاه قرآن، اشاره می کند که انسان دارا است: یک بعد مربوط به تقوا و فضیلت که به سبب آن، آدم به عنوان معبود فینی می‌شود و بعد دیگر، در مسیر سقوط انسان به سوی انحطاط است تا جایی که در پست تر از حیوانات و بلکه فروتر از جماد قرار می گیرد. مراحل و منازل سه گانه یا کمال برای آدمی عبارتند از: طبیعت و ماده، تجرد مثالی و برزخی، و تجرد عقلی بهاد دیگر، بالاترین مرتبه کمالی انسان، تجرد عقلی است. این بیان، هماهنگ با تقسیم مات هستی در نزد فیلسوفان یونانی - به نحوی که توسط فلوطین تفصیل یافت - مطرح شده است. از نظر فلوطین، سه مرتبه برای هستی قابل تشخیص است: مرتبه ماده و طبیعت مرتبه خیال، مرتبه عقل.
ادامه دارد..
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص20-16، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.