زیبایی به عنوان نظم و اندازه

افلاطون وجود بدن، ارواح، پدیده‌های محسوس و مثل را تصدیق می‌کرد، در نظر او روح از بدن کامل‌تر بود.
يکشنبه، 7 ارديبهشت 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زیبایی به عنوان نظم و اندازه
براساس مفهوم فیثاغورثی که افلاطون آن را برگزید و تکامل بخشید، اساس و جوهر زیبایی در نظم، اندازه، تناسب، هماهنگی و هارمونی قرار دارد. به عبارت دیگر، نخست زیبایی به عنوان کیفیتی متکی به نظم (ترتیب، هارمونی) در میان اجزاء دانسته می‌شد و سپس به عنوان ویژگی عددی قابل بیان با اعداد (اندازه، نسبت).
 
افلاطون فیلبوس را با این گفته و عبارت به اتمام رساند که اندازه و تناسب زیبایی و فضیلت هستند. بنابراین گفتگو، جوهر و اساس زیبایی، مثل تمام چیزهای خوب، در اندازه و تناسب قرار دارد. چنین اندیشه‌ای در گفت‌گویی دیگر یعنی سوفسطائی نیز دیده می‌شود که با یک اندیشه منفی تکمیل شده است، مبنی بر اینکه عدم توازن همواره زشت است. در تیمائوس (Timaeus) یکی از آثار موخر او، افلاطون از رابطه میان زیبایی و اندازه صحبت می‌کند، و با عباراتی کلی اذعان می‌دارد ، هر آنچه که خوب است زیباست، و هر چیزی که خوب است نمی‌تواند فاقد نسبت و تناسب باشد او اینگونه توضیح می‌دهد که اندازه زیبایی اشیاء را معین می‌کنند زیرا به آن‌ها وحدت می‌بخشد. محاوره سیاستمدار روشن می‌سازد که در برخی از موارد اندازه به عنوان عدد دانسته می‌شود و در برخی دیگر به عنوان اعتدال و تناسب.
 
این نظریه اندازه و تناسب فیثاغورثی نسبتا دیر در فلسفه افلاطون ظهور پیدا کرد، اما یک جزء ثابت باقی ماند. و این جزء ثابت، آخرین کلام زیباشناسی افلاطونی را که در قوانین یعنی اثر بزرگ دوران پیری افلاطون ظاهر می‌شود، فراهم می آورد. افلاطون معتقد بود مفهوم زیبایی که شبیه به مفهوم نظم، اندازه، نسبت و هارمونی است ویژگی مخصوص به انسان است که «رابطه او با خدایان» را بیان می‌کند. همچنین او براساس این مطلب، هنر را تحسین میکرد. مصری‌ها را می‌ستود؛ زیرا آنان فهمیده بودند که نظم و اندازه در هنر مهم‌ترین عامل تاثیرگذار می‌باشد و اعتقاد داشتند همین که اندازه درست کشف شد، بایستی از آن تبعیت نمود و دیگر نباید دنبال فرم‌های جدید گشت. او هنر آتنی معاصر خود را به خاطر ترک و فراموشی اندازه و تسلیم شدن به وسوسه لذت‌های بی بندوبار تقبیح می‌کرد. افلاطون هنر خوب مبتنی بر اندازه را در مقابل هنر بدی که به احساس انسان‌ها و واکنش‌های عاطفی آن‌ها بستگی داشت، قرار می داد. او موسیقیدانان معاصر خود را سرزنش می‌کرد زیرا به عقیده‌اش آنان در مقایسه با داوری ذهنی، به داوری گوش نقش بیشتری قائل شده بودند. او می‌گفت داوری حواس، معیاری نادرست برای زیبایی و هنر است.
 
افلاطون نه تنها مدعی شد که زیبایی نوعی از اندازه مناسب است. بلکه تلاش کرد بفهمد که این اندازه چیست. در گفتگوی منون (Meno) او دو نوع مربع را از هم متمایز دانست به طوری که رابطه آن‌ها به گونه ای است که ضلع یکی از آن دو برابر با نصف قطر دیگری است. به نظر می‌رسد که او این را به عنوان نسبتی آرمانی می‌دانست. اعتبار و مرجعیت او به این امر کمک کرد که معماران در طول قرن‌ها، ساختمان‌ها را براساس رابطه این مربع‌ها بنا نهادند.
 
در تیمائوس (Timaeus) افلاطون نسبت‌های دیگری را نیز تشخیص داد و مطرح کرد. او از دیدگاه ریاضیدانان معاصرش استفاده کرد که گفتند تنها پنج شکل سه بعدی منظم وجود دارد که به خاطر نظمشان «اجسام کامل» هستند. او برای این پنج شکل که دارای کامل ترین نسبت‌ها بودند اهمیتی کیهان شناختی قائل بود و اعتقاد داشت که جهان بر اساس آن‌ها ساخته شده است، زیرا خداوند نمی‌تواند نسبت‌های ناقص را در ساختمان جهان به کار گرفته باشد. شبیه این نسبت‌ها را او در هنر نیز توصیه می‌کرد، به ویژه مثلث‌های متساوی الاضلاع و مثلث‌های فیثاغورثی را که جزو اجسام کامل می‌دانست. او فکر می‌کرد که تنها این اجسام و فرم‌های کامل واقعا زیبا هستند. افلاطون موجب شد که مثلث‌های تیمائوس - به اضافه مربع‌های منون - برای هنرمندان و به ویژه معماران فرم‌هایی آرمانی باشند؛ ابتدا بناهای یونانی، سپس رومی و بعدها بناهای قرون وسطایی در طول قرن‌ها براساس این مثلث‌ها و مربع‌ها بنا شدند. بنابراین هندسه، مبانی زیباشناسی را فراهم آورد.
 
در نظریه زیباشناختی اندازه، نظم و نسبت، افلاطون هرگز از فرمالیسم دفاع نکرد. گرچه در زیبایی و هنر نقشی تعیین کننده را برای فرم قائل شد، اما در دیدگاه او زیبایی در فرم به معنای «چینش اجزاء» بود نه ظاهر اشیاء. او زیبایی ظاهر را تحسین می‌کرد اما از زیبایی محتوا نیز غافل نبود. او بر روابط بین فرم و محتوا تاکید نمود، زمانی که نوشت: هر کسی که به گونه‌ای زیبا می‌رقصد و زیبا می‌خواند چیزی زیبا را می‌رقصد و می‌خواند.
 

مثال زیبایی

مفهوم دیگر زیبایی نزد افلاطون که در دوره میانسالی از آن دفاع کرد، از باورهای فلسفی خود او که روحانی و آرمان گرایانه بود، ناشی شد. او وجود بدن، ارواح، پدیده‌های محسوس و مثل را تصدیق می‌کرد. در نظر او روح از بدن کامل‌تر بود، در حالی که ممثل از بدن و روح نیز کامل‌تر بود. از این باورها نتایج مشخصی به وجود آمد که به زیباشناسی مربوط می‌شد. افلاطون زیبایی را محدود به بدن نمی‌کرد، بلکه آن را ویژگی روح و مثل نیز می‌دانست، در حالی که زیبایی روح و مثل برتر از زیبایی بدن بود. برآیند فرض‌های فلسفی افلاطون روحانی کردن و آرمانی کردن زیبایی بود، و در نتیجه چرخشی در زیباشناسی از تجربه به اندیشه و معنا اتفاق افتاد.
 
افلاطون این مسئله را که انسان‌ها در بدن‌های زیبا لذتی را ادراک می‌کنند، انکار نکرد، اما اندیشه‌ها و اعمال را از بدن‌ها زیباتر می‌دانست. زیبایی روحانی یک زیبایی برتر است، گرچه برترین زیبایی نیست. برترین زیبایی در «مثل» قرار دارد، که به تنهایی «زیبایی محض» است. وقتی که کسی به انجام چیزی زیبا موفق شود، او خود را نمونه‌ای از مثل قرار می‌دهد. اگر بدن‌ها و ارواح زیبا هستند، بدین علت است که آن‌ها به مثل زیبایی شباهت پیدا می‌کنند. زیبایی آن‌ها گذرا است، در حالی که تنها زیبایی مثل جاودانی و ابدی است: «زمانی که این را دریابید، در مقایسه، طلا، الماس و زیباترین پسران و جوانان چیزی به نظر نخواهند آمد»
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص232-228، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط