در حدود سال ۱۰۰۰ میلادی، نزدیک ترین پدیده به نوعی نظام جهانی سیاست و تجارت، جهان اسلام بود. اما سیطرهی آن به تدریج به چالش کشیده شد: تاخت و تاز مغولها در قرنهای سیزدهم و چهاردهم از یک طرف، و پس از آن لشکرکشیهای دریایی اروپاییها از طرف دیگر، سیطرهی دنیای اسلام را در معرض زوال قرار داد.. سپس «گسترش انفجاری اروپا در جهان» آغاز شد . رشد پیوندهای متقابل میان دولتها و جوامع یعنی جهانی شدن بیش از پیش تحت تأثیر گسترش اروپا قرار گرفت. جهانی شدن به معنای جهانی شدن غرب بود. ارکان عمدهی نظام دولت مدرن -تمرکز قدرت سیاسی، گسترش حاکمیت اداری، شکل گیری ارتشهای عظیم دائمی، به کارگیری قومیقهریه که از قرن شانزدهم به صورت جنینی در اروپا وجود داشت، به ویژگیهای غالب کل نظام جهانی تبدیل شد. در وهلهی اول، محرک اصلی این وضعیت، ظرفیت عملیاتی دولتهای اروپایی در ماوراءبحار، با استفاده از نیروهای نظامی و دریایی بود که میتوانستند در دریاها مسافتهای طولانی را طی کنند.
نخستین کاشفان، اسپانیاییها و پرتغالیها بودند. اگر سلاطین ایبریایی رهبران قرنهای اول و دوم جهانی سازی اروپایی» بودند، در قرن هفدهم این موقعیت ممتاز آنها به دست هلندیها و سپس انگلیسیها تخریب شد. نفوذ انگلستان در قرن هجدهم رو به افزایش نهاد و در قرن نوزدهم به سیطرهی کامل تبدیل شد. قدرت نظامی و دریایی بریتانیا با موقعیت لندن به عنوان مرکز تجارت و مالیهی جهان یکپارچه شد. اما جای تردید است که تا قرن نوزدهم یک قدرت واحد بر صحنهی جهان مسلط بوده باشد. دست کم دو دولت نیرومند همواره برای کسب سرکردگی در اروپا با هم جدال میکردند، و توسعهی تجارت جهانی به کنشگران غیردولتی نیز وابسته بود..
به نوشتهی یکی از صاحب نظران، توسعهی اروپا در جهان به «ایجاد تقاضا برای سازمآنهایی منجر شد که بتوانند در چنین مقیاسی فعالیت کنند. کلیهی سازمآنهای پایهی جامعهی مدرن دولت مدرن، شرکتهای اقتصادی مدرن، علم مدرن - بر اثر بروز این وضعیت پدید آمدند و از آن بهرهی فراوان گرفتند». به خصوص خود جهانی سازی نیز بهیکی از سرچشمههای اصلی گسترش فعالیت و افزایش کارآیی دولت تبدیل شد. در پی بروز ضرورت تجهیز، برنامه ریزی و تأمین مالی کشف سرزمینهای جدید و ادارهی مراکز و قلمروهای تازه، دولتها شروع به سازماندهی و بهره برداری از «ثمرات» این کاوش در سرزمینهای غیراروپایی کردند. این وضعیت نیز به نوبهی خود تأمین منابع مورد نیاز دیوانسالاریها و قوای مجریهی دولتی را آسان تر کرد و استقلال آنها را در مقابل مجالس و مجامع محلی افزایش داد. دولتهایی که میتوانستند از زیرساخت اداری مناسب، نیروی انسانی قابل توجه و مبانی مالیاتی کافی در کنار ارتش و صنایع دریایی بهره گیرند، یک بار دیگر در موقعیتی ممتاز قرار گرفتند. در قرنهای هفدهم و هجدهم، دولتهای مطلقه و مشروطه، و در قرن نوزدهم دولت - ملتهای نوپدید و نیرومند از این مزایا برخوردار بودند.
[دولت اروپایی جدید]
اگر تحکیم دولت اروپایی جدید با کمک جهانی سازی امکان پذیر شد، این فرایند هزینههای اجتماعی گزافی نیز به همراه داشت: فروپاشی فزایندهی تمدنهای غیراروپایی از جمله تمدنهای اسلامی، هندی و چینی. علاوه بر این، تجارت برده نیز به عنوان عامل تباهی هر دو تمدن اروپایی و غیراروپایی وارد صحنه شد. اما این هزینهها و منافع صرف محصول گسترش نظام دولتهای اروپایی نبود و واقعیت تصویر پیچیده تری داشت.اشاعهی قدرت اروپا عمدتا از رهگذر نیروی دریایی و تلاشهای تجاری اتفاق افتاد، و در این فرایند اروپا با نظام جهانی مناسبات تجارت و تولید پیوند خورد. در کانون فعالیتهای تجاری، ساز و کارهای اقتصاد سرمایه داری نوپدید و گسترش یابنده قرار داشت. این ساز و کارها به قرن شانزدهم باز میگشت که گاهی اوقات «قرن شانزدهم طولانی» نامیده میشود و از ۱۴۵۰ تا ۱۶۴۰ را دربر میگیرد (برودل، ۱۹۷۳). یکی از برجسته ترین تحلیلگران این دوره، جامعه شناس معروف، امانوئل والرشتاین است. به نوشتهى والرشتاین سرمایه داری از آغاز امری متعلق به اقتصاد جهانی بود، نه دولت ملتها... سرمایه هرگز اجازه نداده است که آمالاش در چارچوب مرزهای ملی تعیین شود».
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص150-147، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397