بررسی محاسن اخلاقی در قرآن (1)
منبع : راسخون
چکیده :
صفات و ویژگی های پسندیده و نیکوی اخلاقی هم بصورت کلی و هم با تأکید درنکات جزئی در موارد متعددی در قرآن مورد توجه قرارگرفته است. با توجه به نکات یادشده در طول این تحقیق نتیجه می گیریم که شایسته نیست آن دسته از محاسن اخلاقی را که قبل از اینکه فضیلت اخلاقی باشند، همطراز با محاسن اخلاقی، مورد توجه قرار دهیم چه موقع عمل وچه هنگامی که می خواهیم دیگران را به انجام آنها سفارش کنیم. چراکه بعضی از افراد متصف بودن به صفات و محاسن اخلاقی و کسب آنها را مخصوص سیروسلوک و مراحل حرکت بسوی کمال می دانند و چون این مرحله مستلزم تحمل ریاضت های زیادی است ، بنابراین خود و یا دیگران را ملزم به کسب این محاسن نمی دانند.
مقدمـه
قرآن کریم با فرهنگ انسانی که زبان فطرت می باشد ، با انسانها سخن می گوید. مخاطـب آن فطرت انسانها و رسالـــــت آن شکوفا کردن فطرتهاست و در عین آنکه قرآن برای هدایت همگـان است، تنها انسانهای پارسا و بیدار دل ازآن بیمناک می شونــــد .
در واقـع یکی از دستمایـه های لازم برای استفاده ازقـــرآن ، فطرتی است که به تیرگی گناه آلـوده نشـده باشد. این کتـــــــاب آسمانی تزکیّه ی نفـس را برجسته ترین هـدف رسالـت عامّه دانستـه است ؛ گرچه در بخشی از آیات تزکیـه ی نفــوس از برنامه های رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دانسته شده ولی دعای ابراهیم خلیل (علیه السّلام) این است که : " رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ ، ای پروردگار ما از میانشان پیامبری بر آنها مبعـوث گردان تا آیـات تو را بر ایشان بخواند و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد و آنها را پاکیزه سازد."1
با توجه به این مطلب سؤالی مطرح می شود که اگـر قرآن بصورت کلی شامـل همه ی شـئون زندگی انسان می شود، آیا بصـورت جزیی تر و دقیق تر نیزاشاراتی به فضایل اخلاقی دارد یا خیـر؟ و خطاب قرآن در این موارد چگونه است؟
در این مختصر ضمن تحقیـق پیرامون موضوع فوق الاشاره، سعی شده است تا با استفاده ازکتاب اوصاف الاشراف خواجه نصیرالدین طوسی فضایل و محاسن اخلاقی را در قالب یک سیر تکاملی درآورد تا علاوه بر ذکر آیات قرآن کریـم دراین رابطــه، راهکاری عملی برای کسانی باشـد که می خواهند با استفاده از رهنمودهای الهی ، فضایل اخلاقـی را سرلوحـه ی اعمال خــود قرار دهند. درآخر نیز به چند صفــت اخلاقی پسندیده اشاره می شود که اگر چه در مسیرسیـر و سلوک انسان از آنها یاد نشده، ولی با توجه به شواهد قرآنی از اهمیت بالایی برخوردار می باشند ؛ بطوریکه نمی تـوان از آن غفلت نمود.
اگرهرکسی در خود و افعال خود دقیق شود، خویشتن را به غیرمحتاج می داند و کسی که محتـاج به غیـراست ، ناقـــــص است و وقتی از نقص خود خبردارشد، در باطن او شوقی ایجاد می شود که محرک او می شود بـــرای تحصیل کمــال ، بنابرایـن محتـاج حرکتی می شود تا به کمال برسد که این راه کمـال ، سلـوک نامیده می شود . کسانــی که به این حرکت تمایل دارند ، بایـد شش مرحله را پشت سر بگذراند.
1 - هدایت.
2- ازاله ی موانع .
3- حرکتی که بواسطه ی آن از مبدأ به مقصد برسد و آن سیر و سلوک می باشد.
4- حالتهایی که در اثنای سیر و سلوک و از مبدأ حرکت تا وصول به مقصد بر او می گذرد.
5- حالتهایی که بعد از سلوک به اهل وصول عارض می شود.
6- فنای در توحید.(انتهای حرکت)
هرکدام از این مراحل فصولی دارند که جداگانه توضیح داده می شود.
1- هدايت :
1- الف- ایمــان
ایمان درلغت تصدیق است؛ یعنی باورداشتن و در عرف اهل تحقیق تصدیقی خاص است و تصدیق به آن چیزی اسـت کــه علم قطعی به آن حاصل شده است و آنچه که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است پس شامل تمام احکام وفرایـض وسنن و حلال و حرامهــــــا می باشد و اگر کمتر از این باشد ، ایمــان نیسـت. ولی زیادی آن زیادی کمـال ایمان می باشد و نشانــــه ی ایمان و باور داشتن ایمان آن است که آنچه را که باید بگوید، می گوید وآنچه را که باید عمل کند، عمل می کند که نتیجه آن صالــح شدن عمل است. به همین خاطرهمیشه با ذکر ایمان، عمل صالح ذکر شده است. کَما قالَ : (الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) 3
انسان هدایت یافته شبیه درختی می باشد که ریشه ی آن ایمان است.
البته ایمان مراتبی دارد که کمترین آن ایمان به زبان است: " يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، به خدا و پیامبرش و این کتاب که برپیامبـرش نازل کـرده ، به حقیقت ایمان بیاورید " 4 همچنیـن" قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُمْ 5 : اعـراب بادیه نشین گفتند ایمان آوردیم، بگوایمان نیاورده اید؛ بگویید که تسلیم شده ایم وهنـوز ایمان در دلهایتـان داخل نشده است."
مرتبه ی بعدی ایمان به تقلید است ؛ یعنی تصدیق جازم به آنچه باید تصدیق شود و نشانـه ی آن عمل صالـحمی باشد.
" إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا ؛ مؤمنــــان کسانی هستنـد که به خدا و پیامبـــر او ایمان آورده اند ودیگـر شــک نکرده اند." 6
مرتبه ی بالاترآن ایمان به غیب است." الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ؛ آنان که به غیب ایمـــان می آورند ونمازمی گزارند و از آنچه روزیشان کرده ایم ، انفاق می کنند." 7
مرتبه ی بالاتر ازایمان به غیب رسوخ ايمان در دل و باور كردن آن است، در نتيجه با شنيدن نام خداوند ، وجود شخص متصف به اين صفت را خوف از او فرا مي گيرد ،" إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ 8 ، مؤمنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود ، خوف بردلهایشان چیره گردد و چون آیـات خدا برآنان خوانــــده شود ، ایمانشان افزون گردد وبرپروردگارشان توکل کنند." تا آنجا که " أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا اینان مؤمنان حقیقی هستند "9 واین مرتبه ی کامل ایمان است.
1-ب- ثبـــات
ثبات حالتی است که طمأنینه که شرط کمال است ، بدون آن حاصل نمی شود . اگر کـسی درمقصـــد خود متزلزل باشد ، نمی تواند طالب کمال باشد و ثبات ایمان یعنی کامـل و کمالــی که بطور قطـع می باشد و اگر چنین اعتقادی نباشد ، در صورتی که حرکتی هم انجام گیرد، اضطــراب و ترددی بی حاصل می باشد.
علت ثبات ، آگاهی باطن به حقیقتی است که به آن معتقد است و به همین جهت اعمال صالح بصورت دایم از چنین فردی صادر می شود.
منظور از ثبات قدم ، ثبات درسیرت و سنّت دینی است وبطور کلی ثبات در هرچیز به اندازه و در محدوده ی همان چیز اســـت. بنابراین وقتی می گویند فلان شخص ثابت قدم است ، یعنی آنجا که می اندیشد ، ثابـت فکر میکند و آنجا که سخن می گویـد، ثابت قول است و... وازآن جهت که انسان دونده بیشتر از هر چیز به نیروی پا محتاج است و از آن کمک می گیرد. ثبات بیشتر به قدم اِسناد داده شده است. والبته خداوند نعمت ثبات را به افراد با ایمان عطا می کند.
1- ج- نیّت
نیت به معنای قصد است وقصد واسطـه است میان علم وعمـل که اگـر علـم نداشته باشد ، کاری نمی تواند انجــام دهد و تـــا قصدی نباشد ، فعلی از انسان سر نمی زند. نیت قصد قلبی وباطنی است برای انجام فعل ؛ در واقع مقدم برفعل است ، چـه این تقدم کم باشد یا زیاد .
مبدأ سیروسلوک قصـد است و باید فرد قصد معینی داشته باشد ؛ چون مقصد حصول کمال می باشد ، پـس نـیت باید شامل بر طلـب قربـت خداوند باشد " وَ لِکُلِ أمِرِیٍ ما نََوی وَمَن کانَ هِجرَتُهُ إلَی اللهِ وَرَسولِهِ وَمَن کانَت هِجرَتُهُ إلَی الدُّنیــا یُحسِبُها أوإمرَأةٍ تَزَوَّجُها فَهِجرَتُهُ إلَی ما هاجَرَ إلَیه " 12
‹‹ اگر انسان ثابت قدم هم باشد ممکن است کار را بدون روح یعنی بدون نیت انجام دهد وروح هر کاری را نیت آن تامین می کند ، بنابراین نیت به منزله روح است و عمل به منزله تن ، عمل بدون نیت به منزله ی جسد مرده وسرد است. یکی از بهترین امور برای سالکان نیت است. ودر دوران بین نیت وعمل ، نیت بی عمل از عمل بی نیت بهتراست، چون خود نیت فعل عبادی قلبی است ›› 13
1- د- صدق
‹‹ صدق در لغت به معنی راست گفتن و راست وعده کردن است و در اینجا منظور راستـی درگفتن و نیت و عزم میباشد و صدیــق کسـی است که همه ی این موارد را دارا می باشد و البته این صفت در او ملکه شده است . علما گفته انـد که هرکس اینچنین باشد ، خوابهای او صادق است ؛ چون راه راست نزدیکترین راهی است که درراه سلوک اســت. معنای دیگر صدق در لغت یعنی تمام بودن وصحیـح بــــودن از خلاف و اینکه برحق باشد و این معنی با اختلاف موارد فرق می کند 16:
- صدق در اعتقاد : اینکه اعتقاد مطابق حق واقع ثابت باشد. (أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ إِنْ كانُوا صادِقينَ) 17
- صدق در اظهار اعتقاد : اینکه اظهار اعتقاد مطابق اعتقاد باشد وبدون نفاق باشد.( إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ) 18
- صدق در قول و خبر: اینکه قول وخبرمطابق آنچـــه که ازآن خبرمی دهد و بدون اختلاف باشد. (وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً ً) 19
- صدق در احساس : اینکه احســــاس کاملاً صحیح باشد و مطابق باشد با آنچـــه در باطن است. (فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ) 20
- صدق در عمل : اینکه عمل از تمام جهات و شرایط کامل و تمام باشد.( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ)21
- صدق درقول انشایی : اینکه انشایش مطابق قلب وصمیم نیتش باشد.( مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ) 22
بطور خلاصه می توان گفت که شخص باید در همه ی امورصادق باشد ؛ هم در اعتقاد وهم در قول و فعل (وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ) 23
آنچه که مطلوب است در حقیقت قسم آخراست ؛ یعنی اینکه انسان درمنزل صدق باشد و در قول و عمل واعتقاد در ظاهر و باطن متصف به صداقت باشد و این است منظور قول خدا : " يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ " ›› 24
1- ه- انابت
‹‹ انابت یا از نابَ یَنــوب به معنای نوبت گرفتـن است و یا ازنابَ یَنیبُ به معنای انقطـــــاع است. بنابراین منیب کسـی است که مکرراً نوبت می گیرد تا ببینـــد درِ رحمــت ویژه ی الهی چه هنگام بازمی شود تا او وارد شود یا منیب کسی است که از غیر خـــدا منقطع و به خدا مرتبط می باشد. قرآن کریم از انابت به عظمت یاد می کند (وَأَنیبوا إِلَی رَبِّکُم ) و خداوند منیب را دوست دارد.›› 26
‹‹ انابه اقبال کردن به خداوند است یا انزال نفس و ابقای آن در منازل سلـوک إلی الله تعالی واین خود به معنی آماده کردن و مستعد شدن ازلحاظ عمل وخارج شدن برای توبه کردن وسلوک بسوی خداوند است . این آمادگــی نیز مترتـب عناویـن دیگــری است : بشارت ، بصیرت، ذکر و تقوا. در واقع منظور ازانابت قرارگرفتن در مسیرحرکت بسوی خداونـد تعالی است و مستقرشــدن او در این مسیر تا اینکه به مطلوب خود برسد. انابت با 3 چیز همراه است:
1- در باطن که همیشه متوجه خدای تعالی باشد ودر افکار و اراده همیشه قربت خداوند را طلب بکند (جاءَ بِقَلْبٍ مُنيب) 27
2 - درقول در تمام لحظات مشغول به ذکرخداوند باشد و ذکر نعمتهای او و ذکرکسانی که به خداوند نزدیکترهستند را بکند (وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلاَّ مَنْ يُنيب) 28
3- در اعمال ظاهری همیشه در طاعت و عبادتی است که به قصد قربت باشـد ؛ مثل واجبات ونوافل و دادن صدقـه و احسان به خلـــق." يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ "››29
1- و- اخلاص
‹‹ اخلاص یعنی پاک کردن چیزی از هرچیزی که غیر از آن باشد و با او آمیخته شده باشد›› 31و در مورد عمل، عملی که تنها بـــه قصد قربت به خداوند باشد و هیچ غرضی از دنیوی یا اخروی را با آن مخلوط نکنـد که اگر چنیـن باشد ، وارد مراتـب شرک می شود." فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً " 32
کسی که کاری را هم برای خدا و هم برای غیرخدا انجام می دهد، خدا آن کار را نمی پذیرد؛ چون دین کمَّاً وکیفـاً مخصـــوص خداست. خداوند در قرآن کریم در مورد کمیت می فرماید : " وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً " 33واصب به معنای پر، تامّ ، جامـع وکامل است و این آیه ی شریفه بدین معناست که مجموعه ی دین را خدا تنظیم می کند. بنابراین همه ی قوانین و مقررا ت باید از راه وحــی تنظیــم شود و حتی کلمه ای از آن کم یا بر آن افزوده نشود ؛ در نتیجه حذف هر چیزی بنام نسـخ و نیز اثبات هر چیزی بنام شریعت نو باید از راه وحی باشد . در مورد کیفیـت نیز می فرماید:"أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ "34 فقط بنام و یاد خـدا باید این مجموعه قوانین و مقـررات و احکام را فهمید و به آن عمل کرد و به دیگران آموخت . بنابراین تنها کسانی متدیـــن واقعی و دیندار هستند که مخلـــــص باشنــد .35 از این جهت خداوند سبحان می فرماید : " وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ " 36
2- ازاله موانع:
2- الف- توبــه
معنی توبه رجوع ازگناه می باشد و عبارت است از پشیمانی بخاطر معصیتی که از انسان سرزده و عـزم بر ترک آن در آینــده ؛ البته مخاطب توبه کننده خدا است: (وَ هُوَ الَّذي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ) 38
‹‹ در حرکت بسوی خدا ، قبل از پیمودن مراحل سیر و سلوک باید از طریق توبه موانع را ازمیان برداشت. اولیــن مرحله از مانع زدایی برای سالکان راه حق ، گناه زدایی است ؛ چرا که گناه نه تنها باعث ورود به جهنم می شود، بلکه مانع انجام کار خیر نیز خواهد شد. توبه کمیت وکیفیتی دارد.کمیت توبه همان است که خدا در قرآن کریم به همه ی مؤمنان دستور می دهد›› 39:
" تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُون "40وکیفیتش هم عبارت است از نصوح بودن ؛ یعنی خالص بودن که در این زمینه خداوند می فرمایــد : " یا أَیُّهَا الَّذینَ أمَنوا توبوا إِلَی اللهِ تَوبَةً نَصوحاً " 41
" وَمَن یَعمَل سوءً أو یَظلِم نَفسَهُ ثُمَّ یَستَغفِرالله یَجِِدِالله غَفوراً رَحیمـــاً ،کسی که کاربـدی انجام دهد یا به خود ستم کند سپس از خداونــد طلب آمرزش کند ، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد یافت"42
‹‹ بعضی علمــــا گفته اند که توبه وقتی حقیقی است که ازهمه ی گناهان باشد ولی پدر ملا احمد نراقی عقیـــده دارند که توبــه از بعضی از گناهان هم اشکالی ندارد بشرطی که از یک نوع نباشند. توبه اقسامی دارد؛ به این مفهوم که گناهی که از انسان سرزده یا حق الله است یا حق الناس. اگر از قسم اول باشد، خود 2 نوع است :
الف – قضا و تلافی برای آن واجب نیست مثل شرب خمر؛ پس همان پشیمانی و عزم بر ترک برای آن کافی اسـت .
ب – چیزی که شرعاً تلافی و قضا دارد مثل ترک نمازکه باید علاوه بر پشیمانی ، قضای آنچه را که انجام نداده است، بجـا آورد.
ولی اگر حق الناس باشد ، اینجا هم چند نوع است : یا حق متعلق به مال است یا بدن با آبرو و یا به حرم و اهــل. توضیحات بیشتر در این زمینه در کتاب معراج السعاده مفصل آمده است.›› 43
‹‹ واما خطاب قرآن در مورد توبه :
- توبه ای که برای عام می باشــد
" يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ 44 " ای کسانی که ایمان آورده اید ، توبه کنیـــــد ، توبه ای خالص. امید است با این کار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد"
"إنِمَّاالتَّوبَةُ عَلَی اللهِ لِلَّذینَ یَعمَلونَ السّوءَ بِجَهالَه ثُمَّ یَتوبونَ مِن قَریبٍ فَأولئکَ یَتــــوبُ اللهُ عَلَیهِم"45 پذیرش توبه ازسـوی خدا تنها بــرای کسانی است که کاربدی را از روی جهالت انجام می دهند و بعد بزودی توبه می کنند . خداونـد توبه ی چنین اشخاصی را می پذیرد.
- توبه ی خاص که از تــرک اولی می باشد
" لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في ساعَةِ الْعُسْرَةِ 46خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبـر و همچنیــن مهاجران و انصارکه در زمان عسرت و شدت(درجنک تبوک) از او پیروی کردند، نمود."›› 47
البته به نظر میرسد توبه با این توضیحات بهتر بود بعد از ایمان قرار می گرفت .
2- ب- زهــد
زهـــد ، عدم رغبت وعدم تعلق به دنیا می باشد و زاهد کسی است که به آنچه متعــلق به دنیا می باشد، ماننــد خـوراک ، لبـاس، نوشیدنی ، مسکن، شهوات و لذات دیگر و مال وجاه و ذکرغیر و نزدیکی به صاحبان قدرت وبه هر چیز دیگری که با مرگ از او جدا می شود رغبتی نــدارد و این عـدم رغبت نبایدبخاطر عجز یا جهل باشد و نباید غرض دیگری درکار باشـد؛ مثلاً بخاطــرعقوبـت دوزخ وثواب بهشت هم نباید باشد ؛ بلکــه باید صرفاٌ به خاطر توجه شدید او به خدا این حالت در انسان ملکه شده باشد و ملکه شدن این صفـت با زجر همراه است وبا ریاضـت دادن حاصل می شود. البته منفعت زهد برطرف شدن مشغولیـت هایی اسـت که انسان را از رسیدن به مقصد باز میدارد.
‹‹نکته ی قابل ذکر اینکه زهد با استفاده ی معقولانه از نعمتهــای خداوند منافاتی ندارد و علامت زاهد حقیقی این اســـت کـه ترک مال وجاه و بلکه تمام لذتهای نفسانی را می کند ؛ بصورتی که فقـروغنا و عـزت و ذلـت و مــدح و ذمّ در نزد او مساوی است. علــت این امر نیـز انس او با خدا می باشد.››49 نشانه ی زاهد در سوره ی حدید اینگونه آمده است :50 " لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ ، تا برآنچه از دستتان می رود اندوهگین نباشید و بدانچه به دستتان می آید ، شادمانی نکنید "51
‹‹ مراتب زهد : - زهد درحرام - زهد در مشتبهات - زهد در مباحات - زهد در زهد یعنی چون در 3 مرحله ی قبلی سالــک توجه به خود دارد ، در زهد داشتنش در این مرحله اصلاً خود را نمی بیند و توجهی در زهد خود ندارد وبی رغبت به زهد خـود است.›› 52
2- ج- فقر
فقیر به کسی می گویند که مال ندارد یا اگر دارد کمتر از کفاف او باشـد و در این بحث که بعنوان فضیلت اخلاقـــی می باشـد ، فقیر به کسی می گویند که رغبت به مال و مقتضیــات دنیایی ندارد و اگر مالی هم به دست آورد ، اهتمام به محافظت از آن نمی کند و عدم اهتمام او، نه ازروی جهل یا عجزمی باشد نه از روی غفلت ؛ بلکه از جهت کمی توجه او بـه این مسایل و شدت توجه او به خدا است،تا غیر خدا حجاب او نشود و البته فقر نوعی از زهد می باشد.نکته قابل ذکر اینکه فقیر گدا نیست . گدا کسی است که دنیا از او دست برداشته و فقیر کسی است که او دست از دنیا برداشته است. شرایـط فقیر سه چیز است:
1- به فقر خود راضی باشد.
2- اظهار استغنا کند وپرده بر کار خود اندازد.
3- با اغنیا مخلوط نشود.
2- د- ریاضــت
ریاضت یعنی رام کردن حیوان، که بواسطه ی منع کردن او ازآنچه از حرکات نامطلوب قصد می کند محقق میشود تا این حالت برای حیوان ملکه می گردد و در نتیجه ازصاحب خود درهرامری که صاحبش از اومی خواهد ، اطاعت کند. دراین بحـث ریاضت منع کردن نفــس حیوانی است از اطاعت قوه ی شهوانی و غضبیه ومنع از اطاعت آن چیزی که به این دوقوه متعلق می باشد.
همچنین ریاضت، منع کردن نفس ناطقه ازاطاعت کردن نفس حیوانی و از رزایل اخلاقی واعمالی مانند حرص برجمع مال وغیبــــــت کردن و تعصب و غضب و حسد و فجور می باشد. کسی که تبعیت از قوه شهوانی می کند ، بهیمی نامیـــــده می شود و کسی کـه تبعیت از قوای غضبی می کند ، سبعی(درنده) نامیده می شود ونفسی که مطیع عقل باشد و طلب خیرکردن برای او ملکه شده باشد، نفس مطمئنه نامیده می شود. غرض از ریاضت 3 چیز است :
1- رفع موانع از رسیدن به حق و این موانع شامل مشغولیتهای ظاهری و باطنی است.
2- مطیع گردانیدن نفس حیوانی از عقل ؛ عملی که محرک طالب کمال می باشد.
3- ملکه گردانیدن نفس انسانی بواسطه ی ثبات برآنچه قوام آن باشد تا به کمالی که شایسته است برسد.
2- ه- محاسبت و مراقبت
قال الله تعالی: " إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ "56 ، کسانی که پرهیزگاری می کنند چون از شیطان و سوسه ای برسد خدا را یاد می کنند زیرا مردمی صاحب بصیرتند.
محاسبه یعنی با کسی حساب کردن و مراقبه، نگاهداشتن است . منظور ازمحاسبه این است که طاعتها و معصیتهای خود را با خود محاسبه کند و در هرشبانه روز وقتی را برای این کار قراردهد؛ اگر خود را تقصیر کار دانست ، در مقام سرزنش خود برآید و درغیراینصورت شکر خداوند را بجا آورد. منظور از مراقبت هم این است که همیشه متوجـه ظاهر و باطن خودباشد که معصیتی از او صادر نشود و واجبی هم ترک نشود.
البته اینکه مقصر نباشد نمی تواند آنچنان صحیح باشد؛ زیرا طبق آیه : وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها 57 ، همیشه انسان خطاکار اسـت.
‹‹ مراقبه آدابی دارد :
اول : ترک معاصی ، دوم: اشتغال به طاعات بعد از واجبات ، سوم: از حضور حق غافل نباشد و چهارم: حزن دایمی››.
‹‹ ... وقتی نفس اماره ی انســـان مطیع عقل او شود و دیگر امر به بدی نکند ، انسان فراغتی برای مراقبت و محاسبه پیدا می کنـد. قرآن کریم علاوه بر دستور مراقبت و محاسبت ، رعایت تقوا در این دو مرحله را نیز از ما می خواهد . چنانچه در سوره ی حشر آمده است : "یا أَیُهَاالَّذینَ أمَنوا اتَّقواللهَ وَلتَنظُر نَفسُ ما قَدَّمَت لِغَـدٍ وَ اتَّقواللهَ ، ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید و هرکس باید بنگـردکه برای فردایش چه فرستاده است واز خدا بترسیـد" 58 در این آیه ی کوتاه ، قبل و بعد از محاسبه کلمه ی تقوا یاد شد ه است ؛ یعنی انسان قبل و بعد از محاسبه باید تقوا را رعایت کند ؛ یعنی در مرا قبـــت هر چیزی را در جـــای خود ثبت کند و اینگونه نباشد که حسنات را ثبت وسیئــات را فراموش کند. همچنیـن در محاسبه باید دقت کند که حبّ نفس او را وادار نکند تا به نفع خود داوری کند...›› 59
2- و- تقوا
‹‹ تقوا یعنی پرهیز و دوری کردن. در این بحث تقوا یعنی پرهیز از معاصی که خشم خداونــد را بدنبال دارد و حقیقـــت تقوا 3 چیــز است›› 61:
اول – خوف
دوم - پرهیز از معصیت
سوم - طلب قربت
حقیقت تقوا در کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب اینگونه توصیف شده است:
تقوا از وقایه به معنی نگه داشتن و پرهیز است و از نظرشرعی به معنـای بازداشتن خوداست از هرچه زیان آخرتی داشتـه باشدو نیز دوری کردن از مخالفت با پروردگار در اوامر و نواهی.
تقوا دو جهت دارد :
- جهت اول ابتدا در راه کسب طاعات و امتثال اوامر الهی تلاش کند و نیزسعی کند واجبی از او ترک نشود. سپـس درمرتبه بعد سعی کند مستحبات را تا آنجا که می تواند ترک نکند.
- جهت دوم، از محرمات و نواهی پروردگار اجتناب نموده، آنگاه سعی کند مکروهات را نیز ترک نماید.
این دو جهت تقوا در هرکدام از اندام وجوارح انسان اعم از فکر، چشم ،گوش ، زبان ، دست وپا ، شکم وفرج باید به طور کامل وبه حسب همان عضو رعایت شود.
کسی که طالب سعادت و مقام شامخ تقوا است ، باید به جهت دوم تقوا که پرهیـز از محرمات وگناهان است ، بیشتـر اهمیت دهد؛ زیرا اگر از محرمات پرهیز کند ، عمل اوهرچند مقدارش کم باشد ، پذیرفته می شود و او را به خدا نزدیک می گردانـد .
‹‹ مراتب اهل تقوا متفاوت است62 : 1- گاهی کسی برای عزت در جامعه ، جامه ی تقوا را در بر می کند که این صبغه ی ریایی دارد و از بحث ما خارج است.
2- گاهی برای عزیزشدن نزد خدا و اولیای الهی پرهیزگار می شود . این عمل خوب ولی ابتدایی است .
3- گاهی انسان می داندکه خدا او را عزیز می کند ولی او برای عزیز شدن با تقوا نمی شود ؛ این هم کمال خوبی است؛ چون او برای عزیز شدن جامه ی تقوا در بر نکرده است.
4- گاهی این دانستن را هم از یاد می برد؛ بلکه بعنوان وظیفه ی بندگی با تقواست؛ یعنی عزیزشدن نه تنها مطلوب او نیست ، بلکه معلوم او هم نیست و این خود فضیلت است و چنین انسانی بنده ی خالص خداست.››
- بیان حالات سالک در مسیرکمال که شش فصل دارد.
3- حركتي كه به واسطه آن طالب كمال از مبدأ به مقصد مي رسد و آن سير و سلوك است
3- الف- خلــوت
‹‹ خلوت یا خلأ به معنی فراغ از آنچه که برانسان وارد شده وتمام کند آنچـه از اشتغالات و وظایف که برعهده ی اومی باشد تا اینکه دیگر اثری از آن اشتغالات باقی نماند. ›› 64
انسان طالب کمال پس ازاینکه استعداد برای او حاصل شد و موانع از او برطرف شد ، فیض الهی برای او واجـــــب می شود و بیشترین موانع ، مشغولیت های مجازی است که نفس را از راه رسیدن به خدا باز می دارد. این مشغولیتهــا برای حواس ظاهری و باطنی هستند یا قوای حیوانی و افکار مجازی. اما حواس ظاهری بواسطه ی دیدن صورتهایی که انسان بیننده به مشاهده آن رغبت دارد ویا شنیدن صوتهای مناسب و همچنین بوها و طعم هــا مشغول می شوند . حواس باطنی با تخیل صورتها و حالتهایی که خاطر انسان به آن توجه دارد ، یا توهم یا بغض و یا تعظیم شادی خاص یا حقیر کردن ضرر بخصوصی و یا با یادآوری حالات گذشته مشغول می شوند. افکار مجازی هم در امور غیرمهم یا علـــوم غیرنافع مشغول می باشد.
خلوت عبارت است از ازاله ی جملگی این موانع، پس کسی که قصد خلوت دارد باید موضعی اختیار کند که همّـــی از محسوسات ظاهر و باطن اشتغال زا نداشته باشد.
‹‹ البته خلوت که از مراحل سیر و سلوک است باید بخوبی تبیین شود تا این امر مثبت با انزوای مذموم اشتباه نشود. گاهی انسان به این خیال که در حال سیر و سلوک است از جامعه جدا می شود و از انجام فرایض و نوافل اجتماعی دور می ماند وتنها به عبادتهای فردی اعم از فرایض و نوافل می پردازد . این کار صحیح نیست زیرا قرآن کریم که خود را شفا می داند راه درمان را ارایه کرده است و به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید : " وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ لَولا أَن تَدارَکَهُ نِعمَةً مِن رَبِّهِ لَنَبِذَ بِالعَراء وَ هُوَ مَذموم، 65 مانند یونس نباش که از قوم خود جدا شد ومسؤولیت خود را ترک کرد"، خلوت باید اینگونه باشد که درعین حال که با دیگران هستی و در کارهای روزمره شناوری ولی درکار باطل مردم شرکت نکنی و از یاد خدا غفلت نکنی. راز ممدوح بودن خلوت در این است که ما چند نوع نِدا داریم که از راههای گوناگون به بشر ابلاغ می شود. این نداها عبارتند از :
الف – ندای خدا.
ب – ندای فرشتگان.
ج – ندای انبیاء و اولیاء.
این نداها و نیز ندای فطرت از یکسو و ندای عقل از سوی دیگر نداهایی است که بطور مستقیم وغیر مستقیم به الله مرتبط است و همواره وجود دارد. اما گوشی می تواند مستمع این نداها باشد که درجای آرامی قرار گیرد تا هیاهویی در آن نباشد ، زیرا هنگام ازدحام و پیدایش امواج و اصوات گوناگون شنیدن ندای حق دشواراست ؛ مگر برای کسانی که صدای آشنا را خوب بفهمند. بنابراین معنای خلوت کردن برطرف کردن مزاحمتهاست که اگر برطرف شود ، فیض خدا یقیناً ظهور وحضور دارد.›› 66
پی نوشت ها :
1- بقره 129 .
2- انعام 82.
3- يونس 9 .
4- نساء136 .
5- حجرات 14.
6- حجرات 15.
7- بقره 3.
8- انفال 2.
9- انفال 4 و انفال 74 .
10- ابراهیم 27.
11- انعام 162.
12- بحارانوار،ج 67 ص 211.
13- تفسير موضوعي قران كريم، مراحل اخلاق در قرآن ،ج 11، ص 243، آيت الله جوادي آملي، مركز نشر اسراء، چاپ پنجم،1384 .
14- توبه 119.
15- احزاب 23.
16- التحقیق في كلمات القرآن الكريم ، المحقق علامه مصطفوي، مركز نشر آثار علامه مصطفوي ،ج6،ص260.
17- قلم 41.
18- جمعه 6 .
19- نساء 87.
20- بقره 31.
21- حجرات 15
22- احزاب 23.
23- اسراء 80 .
24- توبه 119.
25- زمر 54.
26- مراحل اخلاق ،ج 11، ص 251.
27- ق 33 .
28- غافر 13 .
29- حج77.
30- بینه 5.
31- التحقیق ،ج 3،ص 114 .
32- کهف 110.
33- نحل 52 .
34- زمر آیه 3.
35- مراحل اخلاق، ج11، ص 254.
36- بینه 5.
37- نور31.
38- شوری 25 .
39- مراحل اخلاق، ج 11، ص 153.
40- نور 31 .
41- تحریم 8.
42- نساء 10.
43- معراج السعادة، ملااحمد نراقي ، انتشارات قائم آل محمد صلي الله عليه و آله ، چاپ چهارم، 1386، ص 558.
44- تحریم 8.
45- نساء17 .
46- توبه 117.
47- مراحل اخلاق، ج 11، ص 156.
48- طه 131.
49- معراج السعادة، ص 371.
50- مراحل اخلاق، ج 11، ص 172.
51- حدید 23.
52- مراحل اخلاق ،ج 11،ص 176.
53- توبه 91.
54- نازعات 40.
55- بقره 284 .
56- اعراف 201 .
57- نحل 18 .
58- حشر 18 .
59- مراحل اخلاق ،ج 11،ص (196-203 با تلخيص و تصرف).
60- حجرات 13.
61- مراحل اخلاق ،ج 11،ص205 .
62- مراحل اخلاق درقرآن، ج 11، ص 207.
63- انعام70.
64- التحقیق ،ج3،ص 137.
65- قلم 18.
66- مراحل اخلاق ،ج 11،ص (259-270 با تلخیص و تصرف).