اسباب شهادت امام رضا علیه السلام

یکی‌ از علل‌ شهادت‌ امام‌ علی‌ بن‌ موسی‌ الرِّضا علیه ‌السّلام، بیان‌ حکم‌ واقع و صحیح‌ بود،بی‌ باکی‌ امام‌ رضا علیه‌السّلام در برابر مأمون‌ سبب‌ شهادت‌ آن حضرت‌ شد. در واقع مامون انتظار داشت نظر حضرت موید و موکّد احکام‌ باطله‌ و مسائل‌ مشتبهۀ او باشند .
چهارشنبه، 23 مهر 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسباب شهادت امام رضا علیه السلام

یکی‌ از علل‌ شهادت‌ امام‌ علی‌ بن‌ موسی‌ الرِّضا علیه ‌السّلام، بیان‌ حکم‌ واقع‌ بود

 مأمون‌ حضرت‌ رضا علیه‌السّلام را به‌ دربارش‌ آورده‌ است‌ تا موید و موکّد احکام‌ باطله‌ و مسائل‌ مشتبهۀ او باشند نه‌ اینکه‌ در هر مسأله‌ای‌ حکمی‌ را خلاف‌ رأی‌ و نظریۀ وی‌ بیان‌ کنند. برای‌ سلاطین‌ جائره‌ و حکَّام‌ جابره‌ مصیبتی‌ از آن‌ عظیم تر تصوّر نمی‌شود که‌ کسی‌ در مقابل‌ رأی‌ و تصمیم‌ و نظریۀ ایشان‌، اظهار علم‌ و حیات‌ کند.
 

احتجاج‌ مرد صوفی‌ با مأمون‌ و تصمیم‌ مأمون‌ به‌ قتل‌ امام‌ رضا علیه‌ السّلام

 
اسباب شهادت امام رضا علیه السلام

در «بحارالانوار» در باب‌ اسباب‌ شهادت‌ امام‌ رضا صلوات‌ اللَه‌ علیه‌ گوید: در «علل‌ الشَّرایع‌» و «عیون‌ أخبار الرِّضا»، از مکتّب‌، و ورَّاق‌، و هَمْدانی‌ جمیعاً از علی‌ از پدرش‌ از محمد بن‌ سنان‌ روایت‌ می‌نماید که‌ او گفت‌: من‌ در محضر مولایم‌ امام‌ رضا علیه‌السّلام در خراسان‌ بودم‌، و عادت‌ مأمون‌ این‌ بود که‌ روزهای‌ دوشنبه‌ و پنجشنبه‌ برای‌مراجعات‌ مردم‌ می‌نشست‌، و امام‌ رضا علیه‌السّلام را در سمت‌ راست‌ خودمی‌نشانید.

  روزی‌ به‌ مأمون‌ خبر دادند که‌: مردی‌ از صوفیان‌ دزدی‌ کرده‌ است‌. امر کرد تا وی‌ را احضار نمایند. چون‌ به‌ وی‌ نگاه‌ کرد، دید مردی‌ است‌ ژولیدۀ درهم‌ رفته‌ و شکسته‌، و در پیشانیش‌ میان‌ دو چشمش‌ آثار سجود است‌.

 مأمون‌ گفت‌: بد است‌ که‌ این‌ آثار جمیله‌ در کسی‌ باشد که‌ این‌ فعل‌ قبیح‌ از او سرزده‌ باشد، آیا تو را به‌ دزدی‌ نسبت‌ داده‌اند، با این‌ آثار نیکوئی‌ که‌ من‌ در ظاهرت‌ می‌نگرم‌؟!

  مرد صوفی‌ گفت‌: من‌ دزدی‌ را از روی‌ اضطرار انجام‌ دادم‌ نه‌ از روی‌ اختیار، هنگامی‌ که‌ تو مرا از حقّی‌ که‌ خداوند برایم‌ از خُمْس‌ و فَیء معین‌ کرده‌ است‌ محروم‌ نموده‌ای‌؟!

 مأمون‌ گفت‌: تو چه‌ حقّی‌ در خمس‌ و فیء داری‌؟!

 صوفی‌گفت‌: خداوند عزّوجلّ خمس‌ را به‌شش‌ قسمت‌ نموده‌است‌ وگفته‌است‌:

 وَاعْلَمُوا أنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی‌ الْقُرْبَی‌ وَالْیتَامَی‌ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِالسَّبِیلِ إنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَه وَ مَا أنْزَلْنَا عَلَی‌ عَبْدِنَا یوْمَ الْفُرْقَانِ یوْمَ الْتَقَی‌ الْجَمْعَانِ. 1

 و فیء را بر شش‌ قسمت‌ نموده‌ است‌، و خدای‌ عزّوجلّ گفته‌ است‌:

 وَ مَا أفَاءَ اللَه عَلَی‌ رَسُولِهِ مِنْ أهْلِ الْقُرَی‌ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَلِذِی‌ الْقُرْبَی‌ وَ الْیتَامَی‌ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِالسَّبِیلِ کَیلَایکُونَ دُولَةً بَینَ الاغْنِیاءِ مِنْکُمْ2

 صوفی‌ گفت‌: به‌ علت‌ آنکه‌ تو مرا منع‌ کردی‌ در حالی‌ که‌ من‌ ابن‌السَّبیل‌ می‌باشم‌، در راه‌ وامانده‌ام‌، و مسکین‌ هستم‌، چیزی‌ ندارم‌ و از حَمَلۀ قرآن‌ کریم‌ هستم‌!3

 مأمون‌ به‌ او گفت‌: من‌ چگونه‌ به‌ واسطۀ این‌ افسانه‌سرائیها و أساطیر تو، حَدِّی‌ از حدود خدا و حکمی‌ از احکام‌ او را تعطیل‌ کنم‌ دربارۀ دزدی‌ که‌ سرقت‌ نموده‌ است‌؟!

 صوفی‌ گفت‌: اوَّل‌ ابتداء به‌ خودت‌ کن‌، و آن‌ را تطهیر نما، سپس‌ غیر خودت‌ را تطهیر کن‌! اوَّلاً حدِّ خدا را بر خودت‌ جاری‌ نما پس‌ از آن‌ بر غیر خودت‌!

  مأمون‌ رو کرد به‌ حضرت‌ امام‌ رضا علیه‌السّلام و گفت‌: چه‌ می‌گوید؟!

  حضرت‌ فرمود: او می‌گوید: تو دزدی‌ کرده‌ای‌ تا او دزدی‌ کرده‌ است‌!

  مأمون‌ به‌شدَّت‌ خشمگین‌ شد و به‌صوفی‌ گفت‌: سوگند به‌خدا دستت‌ را می‌برم‌!

  صوفی‌ گفت‌: چگونه‌ دستم‌ را می‌بری‌ با وجودی‌ که‌ تو غلام‌ من‌ هستی‌؟!

  مأمون‌ گفت‌: ای‌ وای‌ بر تو! من‌ از کجا غلام‌ تو شده‌ام‌؟!

  صوفی‌ گفت‌: به‌ سبب‌ آنکه‌ مادرت‌ را از اموال‌ مسلمین‌ خریداری‌ کرده‌اند. بنابراین‌ تو غلام‌ جمیع‌ مسلمین‌ می‌باشی‌ چه‌ در مشرق‌ و چه‌ در مغرب‌، تا اینکه‌ تو را آزاد نمایند، و من‌ تو را آزاد نکرده‌ام‌! از این‌ گذشته‌ تو جمیع‌ خمس‌ را بلعیده‌ای‌، و به‌ آل‌ رسول‌ حقّشان‌ را نداده‌ای‌، و به‌ من‌ و نظیران‌ من‌ حقّمان‌ را أدا ننموده‌ای‌!
 و أیضاً از این‌ گذشته‌ مرد خبیث‌ را قدرت‌ نیست‌ که‌ بتواند همانند خودش‌ خبیثی‌ را تطهیر کند.

 حتماً باید تطهیر به‌ دست‌ شخص‌ طاهری‌ تحقّق‌ پذیرد. و کسی‌ که‌ بر او حدّ لازم‌ آمده‌ باشد نمی‌تواند حدّ بر غیر جاری‌ کند مگر آنکه‌ اوَّلاً ابتداء به‌ خود نماید. آیا نشنیده‌ای‌ که‌ خداوند عزّوجلّ می‌گوید:

 اَتَأمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أنْفُسَکُمْ وَ أنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أفَلَاتَعْقِلُونَ.5

  مأمون‌ رو کرد به‌ حضرت‌ امام‌ رضا علیه‌السّلام و گفت‌: نظریۀ شما دربارۀ وی‌ چیست‌؟!

 امام‌ رضا علیه‌السّلام فرمود: خداوند جلّ جلاله‌ به‌ محمد صلّی‌ اللَه‌علیه ‌وآله ‌وسلّم می‌فرماید: فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ.6

  و آن‌ عبارت‌ است‌ از حجّتی‌ که‌ به‌ جاهل‌ می‌رسد. بنابراین‌ جاهل‌ با جهلش‌ آن‌ را می‌فهمد همان‌ طور که‌ عالم‌ با علمش‌ می‌فهمد. و دنیا و آخرت‌ با حجّت‌ قیام‌ دارند. و این‌ مرد صوفی‌ با برهان‌ و دلیل‌، حجّت‌ آورده‌ است‌.

  مأمون‌ امر کرد تا صوفی‌ را رها کردند، و خودش‌ از مردم‌ کناره‌ گرفت‌، و به‌ امر امام‌ رضا علیه‌السّلام مشغول‌ شد تا وی‌ را سمّ داده‌ به‌ شهادت‌ رسانید. و او فَضْل‌ بن‌ سَهْل‌ و جماعتی‌ دیگر از شیعیان‌ را نیز کشته‌ بود.

 صدوق‌ رضی اللَه عنه گوید: این‌ حدیث‌ به‌ طوری‌ که‌ من‌ حکایت‌ کرده‌ام‌ روایت‌ گردیده‌ است‌، و من‌ عهده‌ دار صحَّتش‌ نمی‌باشم‌.7

  در اینجا چقدر مناسب‌ است‌ روایت‌ دگری‌ را راجع‌ به‌ امام‌ رضا علیه‌السّلام بیاوریم‌ گرچه‌ از موضوع‌ بحث‌ خارج‌ می‌باشد، امَّا کمال‌ ملایمت‌ با سِرِّ آزار و اذیتهای‌ منصور به‌ امام‌ صادق‌ علیه‌السّلام را دارد.
 

  بی‌ باکی‌ امام‌ رضا علیه‌السّلام در برابر مأمون‌ و سبب‌ شهادت‌ آن حضرت‌

 
اسباب شهادت امام رضا علیه السلام

  در «عیون‌ أخبار الرِّضا» علیه‌السّلام از تمیم‌ قُرَشی‌، از پدرش‌ از احمد بن‌ علی‌ انصاری‌ روایت‌ است‌ که‌: گفت‌:من‌ از أبُوالصَّلْت‌ هَرَوی‌ پرسیدم‌ و گفتم‌: چگونه‌ مأمون‌ با وجود اکرامش‌ و محبّتش‌ به‌ امام‌ رضا علیه‌السّلام طیب‌ نفس‌ پیدا کرد تا امام‌ رضا را بکشد، و با وجود آنکه‌ او را ولیعهد خود بعد از خود قرار داده‌ بود؟!

  ابوالصّلت‌ گفت‌: مأمون‌ آن‌ حضرت‌ را اکرام‌ و محبّت‌ می‌نمود چون‌ به‌ فضل‌ او اعتراف‌ داشت‌، و ولایت عهد را پس‌ از خود برای‌ او نهاد تا به‌ مردم‌ نشان‌ دهد که‌: او طالب‌ دنیاست‌، و منزلت‌ اورا در نفوس‌ مردم‌ ساقط‌ کند. و چون‌ در این‌ تدبیر نتیجه‌ای‌ نگرفت‌، و از امام‌ رضا برای‌ مردم‌ میلی‌ به‌ سوی‌ دنیا ظاهر نشد، بلکه‌ این‌ امر موجب‌ زیادتی‌ فضل‌ حضرت‌ نزد مردم‌ و برتری‌ محل‌ و موقعیت‌ او در نفوسشان‌ گردید، متکلّمین‌ از علماء و دانشمندان‌ را از شهرها جلب‌ کرد به‌ طمع‌ آنکه‌ یکی‌ از ایشان‌ بالاخره‌ حجَّت‌ و برهان‌ حضرت‌ را در بحث‌ می‌شکند، و منزلت‌ و مکانت‌او در نزد علماء ساقط‌ می‌گردد، و به‌ واسطۀ علماء موقعیت‌ امام‌ نیز در نزد عامّه‌ ساقط‌ می‌شود.

  در تمام‌ این‌ مباحثات‌ و مجادلات‌ هیچ‌ خصم‌ علمی‌ و طرف‌ مقابل‌ صاحب‌ دانشی‌ و فنّی‌ از یهود و نصاری‌ و مجوس‌ و صابئین‌ و بَرَاهَمَه‌ و مُلْحدین‌ و دَهْرِیین‌، و نه‌ خصمی‌ از فرق‌ مسلمین‌ مخالفین‌ با او بحث‌ نکرد مگر آنکه‌ حضرت‌ حَجَّت‌ او را قطع‌ نمود، و با برهان‌ و دلیل‌ او را ملزم‌ می‌نمود و مردم‌ می‌گفتند: وَاللَه إنَّهُ أوْلَی‌ بِالْخِلَافَةِ مِنَ الْمَأمُون . «سوگند به‌ خداوند که‌ او برای‌ خلافت‌ از مأمون‌ سزاوارتر می‌باشد.»

  جاسوسان‌ و متصدّیانِ گزارش‌ اخبار، این‌ خبرها را برای‌ مأمون‌ می‌بردند، و بدین‌ جهت‌ غیظش‌ زیادتر می‌شد، و حَسَدش‌ شدت‌ می‌یافت‌.
  وَ کَانَ الرِّضَا علیه‌السّلام لَایحَابِی‌ الْمَأمُونَ مِنْ حَقٍّ وَ کانَ یجِیبُهُ بِمَا یکرَهُ فِی‌ أکثَرِ أحْوَالِهِ فَیغِیظُهُ ذَلِک، وَ یحْقِدُهُ عَلَیهِ، وَ لَایظْهِرُهُ لَهُ.فَلَمَّا أعْیتْهُ الْحِیلَةُ فِی‌ أمْرِهِ اغْتَالَهُ فَقَتَلَهُ بِالسُّمِّ. 8 

 و عادت‌ امام‌ رضا علیه‌السّلام این‌ بود که‌ از بیان‌ حقّ در برابر مأمون‌ باک‌ نداشت‌، و در بسیاری‌ از حالات‌ مأمون‌، به‌ او جوابهائی‌ می‌داد که‌ برای‌ وی‌ ناپسند می‌آمد. اینها موجب‌ غیظ‌ و خشم‌ مأمون‌ می‌شد، و در دل‌ حِقد و کینه‌ می‌بست‌، ولیکن‌ بر امام‌ رضا ظاهر نمی‌کرد.چون‌ تدبیر و حیله‌ در امر امام‌ رضا برای‌ مأمون‌ ایجاد خستگی‌ و سختی‌ نمود، با مرگ‌ پنهانی‌ و غِیلَةً او را با خورانیدن‌ سمّ بکشت‌.


پی نوشت:
1.آیۀ ٤١ از سورۀ ٨: انفال‌: «و بدانید: هرگونه‌ غنیمتی‌ را که‌ به‌ دست‌ آورید، خمس‌ آن‌ برای‌ خدا، و برای‌ رسول‌ خدا، و برای‌ صاحبان‌ قرابت‌ با رسول‌ خدا، و یتیمان‌، و مسکینان‌، و در راه‌ واماندگان‌ می‌باشد اگر شما این‌ طور هستید که‌ ایمان‌ به‌ خدا آورده‌اید و به‌ آنچه‌ که‌ ما در روز فرقان‌(فرق‌ میان‌ حق‌ و باطل‌) در روزی‌ که‌ دو گروه‌ با هم‌ تلاقی‌ کردند(غزوۀ بدر) نازل‌ کردیم‌ ایمان‌ آورده‌اید. »
2.سورۀ حشر، آیۀ ٧  : «و آن‌ بهره‌ و نصیبی‌ را که‌ خداوند از اهل‌ بلاد وقریه‌ها به‌ پیامبرش‌ می‌دهد اختصاص‌ به‌ خدا و به‌ رسول‌ خدا و به‌ اهل‌ قرابت‌ با رسول‌ خدا و یتیمان‌ و مسکینان‌ و در راه‌واماندگان‌ دارد، برای‌ آنکه‌ در میان‌ بی‌نیازان‌ از شما دست‌ به‌ دست‌ نگردد. »
3.مراد از یتیمان‌ و مسکینان‌ و در راه‌واماندگان‌ در آیۀ خمس‌ و در آیۀ فی‌ء یتیمان‌ و مسکنیان‌ و در راه‌واماندگان‌ از آل‌ رسول‌ اللَه‌ می‌باشند به‌ قرینۀ الف‌ و لام‌ چرا که‌ در امثال‌ این‌ مواضع‌ عوض‌ از مضاف‌الیه‌ می‌آید. و مثل‌ اینکه‌ گفته‌ باشد: للّه‌ و لرسوله‌ و لذی‌ قرباه‌ ویتاماهم‌ و مساکینهم‌ و ابن‌ سبیلهم‌
4.سورۀ بقره‌ ، آیۀ ٤٤: «آیا شما مردم‌ را امر به‌ نیکی‌ می‌کنید و خودتان‌ را فراموش‌ می‌کنید، با وجودی‌ که‌ کتاب‌ آسمانی‌ را تلاوت‌ می‌نمائید؟! پس‌ چرا عقل‌ را به‌ کار نمی‌بندید؟»
5.سورۀ بقره‌ ، آیۀ ٤٤: (آیا شما مردم‌ را امر به‌ نیکی‌ می‌کنید و خودتان‌ را فراموش‌ می‌کنید، با وجودی‌ که‌ کتاب‌ آسمانی‌ را تلاوت‌ می‌نمائید؟! پس‌ چرا عقل‌ را به‌ کار نمی‌بندید؟)
6.سورۀ انعام‌ ، آیۀ ١٤٩: (بگو: اختصاص‌ به‌ خدا دارد حجّت‌ و دلیلی‌ که‌ می‌رسد و در جای‌ خود می‌نشیند.)
7.عیون‌ أخبار الرّضا» ج‌ ٢ ص‌ ٢٣٧ و ص‌ ٢٣٨ و «علل‌ الشرایع‌» ج‌ ١ ص‌ ٢٢٨ و «بحار الانوار» طبع‌ حروفی‌ ج‌ ٤٩، ص‌ ٢٨٨ تا ص‌ ٢٩٠.
8. «عیون‌ أخبار الرّضا» ج‌ ٢ ص‌ ٢٣٩ و «بحارالانوار» ج‌ ٤٩، ص‌ ٢٩٠.

منبع: امام شناسی ج 16 – ص 312- PDF –نوشته حضرت علامه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.