بررسي دلايل برتري شاهنامه بر گشتاسپ نامه (2
نقد جنبه هاي معنوي
1ـ تشبيه
در بررسي تشبيهات بکار رفته در هزار بيت گشتاسپ نامه و همين تعداد از داستان بيژن و منيژه ،دقيقي 59تشبيه به کار برده است . حال آنکه در ابيات فردوسي اين صورت خيال 80بار کاربرد داشته است واين امر نشان دهنده توجّه بيشتر فردوسي به مقوله تشبيه در شعر است . تشبيهات دقيقي،تمامي ساده و حسّي هستند و در همه موارد جز يک مورد که اسب را به ديو تشبيه نموده است طرفين تشبيه محسوس هستند از بين اين تعداد، تشبيه پهلوانان و يا اسب آنان به شير،بيشترين بسامد را دارند (8مورد )و پس از آن تشبيه به ماه(6مورد)و تن پهلوانان و يا اسب آنها به پيل (5مورد)مرتبه دوم و وسوم را دارا مي باشند ،مشبهٌ به هاي شعر دقيقي عبارتند از :
مکّه، نوبهار، فريدون، افراسياب ، سام،رستم ،آرش ، چشمه ،آب ،خورشيد، سرو، گرگ ،کوه ،نيل ،آهو، ابر غرّنده ،ستون،تيغ، آتش ،باد ،چراغ ، تگرگ ،درخت ،بيشه ني، پتک و ستاره .
بيشترين اين تشبيه ها،مفرد به مفرد هستند و تنها پنج مورد تشبيه مرکب به قرار ذيل در ابيات او ديده مي شود :
-همي تافتي بر جهان يکسره
چو اردي بهشت، آفتاب از بره
(ص894)
-به لشگر گرد دشمن اندرفتاد
چواندر گياه آتش و تيز باد
(ص910)
-بدان لشکر دشمن اندر فتاد
چنانچون در افتد به گلبرگ باد
(ص914)
-درفش فراوان برافراشته
همه نيزه ها ز ابر بگذاشته
-چو رسته درخت از بر کوهسار
چو بيشه نيستان به وقت بهار
(ص901)
-فروغ سر نيزه و تير و تيغ
بتابد چنانچون ستاره زميغ
(ص904)
تشبيهات فردوسي نيز از همان ويژگي هاي تشبيهات دقيقي برخوردارند، با اين تفاوت که مشبهٌ به هاي فردوسي بسيار متنوّع هستند و تنها ده مورد آنها بين 2تا7بار تکرار شده اند که عبارتند از پيل (7بار)، پري(5بار)،ابر بهاري يا ابر، خورشيد يا آفتاب ، سرو وگل (هر کدام 3بار)،گلاب،سيم ،گراز و شير (هر کدام 2بار )ساير مواردي که در ابيات بيژن و منيژه (1000 بيت مورد مطالعه )طرف دوم تشبيه قرار گرفته اند؛ عبارتند از :
دريا ،گنج گم کرده ، گل ،الماس ، نوروز، سرگراز،مرغ، لعل،آذر گشسب ،بهشت، چشم خروس ،ماه ، سياووش ،آتش بت خانه چين،طاووس،پشت پلنگ ، بيد،بت، سنگ، نهنگ،بهار، جويبار، مهار،گلگون گودرز،خنگ شباهنگ فرهاد،پولاد،روبه،پرميان ، چراغ، ديباي رومي، سيمرغ،تيغ ، نيام، درخت،گنج، در،بند و گوژ پشت ،اين تنوّع و کثرت مشبهٌ به ها،نشانگر ديد وسيع و تخيّل گسترده تر فردوسي نسبت به دقيقي است و همين امر باعث شده که شعر فردوسي نسبت به دقيقي از ين حيث جذاب تر و پرکشش تر باشد . تنوّع و عدم تکرار تشبيهات،ما را در هر بيت با تخيّلي نو و بديع روبرو مي سازد و شعر از يکنواختي خارج شده، کشش و رغبت بيشتري در خواننده ايجاد مي نمايد .
2ـ استعاره
الف- تنوّع مستعارٌمنه ها
خردمند گفت:اي گران مايه شاه
هميشه به تو تازه بادا کلاه
(ب901)
امّا در شعر فردوسي استعاره ها از تنوّع بيشتري برخوردارند و در عين محدوديّت ، استعاره هاي او هنرمندانه تر و بيشتر موارد،نوتر و حاصل خلاقيّت وتخيّل شاعرانه اوست نظير:
و از آن کم بپرسد فرخنده شاه
از اين ژرف دريا و تاريک چاه
(ب905)
ز تو دور بادا دو چشم نياز
دل بد سگالت به گرم و گداز
(ب811)
نگه کن بدين گنبدِ گوژ پشت
که خيره چراغ دلم را بکشت
(ب830)
بدانگه که گل بر نشاندت باد
چو بر سر همي گل فشاندت باد
زمين چادر سبز در پوشدا
هو بر گلان زار بخروشدا
(ب5-574)
همي گرز باريد همچون تگرگ
ابر جوشن و نيزه و خود و ترگ
(ب1215)
ب- تنوّع در استعاره
علاوه بر اين،تشخيص (جاندار پنداري )که خود در حقيقت به لحاظ ساختار، زير مجموعه استعاره مکنيّه به حساب مي آيد ،در شعر دقيقي به چشم نيامد حال آنکه در شعر فردوسي موارد ذيل را مي توان برشمرد .
بدانگه که گل بر نشاندت باد
چو بر سر همي گل فشاندت باد
زمين چادر سبز در پوشدا
هوا بر گلان زار بخروشدا
(ب5-574)
ز تو دور بادا دو چشم نياز
دل بد سگالت به گُرم و گداز
(ب811)
مستعارٌ منه هاي به کار رفته در شعر دقيقي عبارتند از :
پير گرگ، بلند آفتاب ، پيل،ماه، چراغ دل، ژرف دريا، تاريک راه ، آسمان ،شير ، کوه، درخت، نرّه شير و خورشيد(در استعاره هاي مکنيّه ) و در استعاره هاي فردوسي عبارتند از :
پري ، پري زاده ، گوژپشت (گنبد گوژ پشت)، دود،گور ژيان، ديو سپيد، خورشيد، ماه،سياوش و انسان(در استعاره مکنيّه يا تشخيص )، جوي، ديو، چراغ دل و تاريکي. چنانکه در اين جا نيز مشاهده مي گردد،فردوسي از دقيقي هنرمندانه تر با استعاره برخورد کرده است و هم از حيث تنوّع و هم به لحاظ ساختار، استعاره هاي فردوسي تفوّق و برتري چشمگيري بر استعاره هاي دقيقي دارد .
3-کنايه
«کنايه يکي از صورتهاي بيان پوشيده و اسلوب هنري گفتار است. بسياري از معاني را که اگر با منطق عادي گفتار ادا کنيم لذت بخش نيست و گاه مستهجن و زشت مي نمايد، از رهگذر کنايه مي توان به اسلوبي دلکش و مؤثّر بيان کرد، جاي بسياري از تعبيرات و کلمات زشت و حرام را مي توان از راه کنايه به کلمات وتعبيراتي داد که خواننده از شنيدن آنها هيچگونه امتناعي نداشته باشد و شايد سهم عمده در استعمال کنايات در همين حوزه، مفاهيمي باشد که بيان مستقيم و عادي آنها مايه تنفّر خاطر است.(صور خيال در شعر فارسي،ص1-140).
بررسي اشعار اين دو شاعر از ديدگاه کاربرد کنايه، اين نکته را معلوم مي دارد که فردوسي به مراتب بيشتر از اين قابليّت هنري زبان بهره جسته است چنانکه کنايه هاي او دو برابر دقيقي است :
الف –کنایه های گشتاسپ نامه
صفحه |
کنایه |
موضوع |
ردیف |
889 |
بر رُستن درخت |
مردن |
1 |
916 |
بر سر افتادن |
||
809 |
گرگ با میش آب خوردن |
عدالت |
2 |
همان |
بیرون کردن گرگ از رمه میش |
||
894 |
سرت سبز باد و تن و جان درست |
آرزوی سلامتی |
3 |
923 |
که تا جاودان سبز بادات سر |
||
895 |
به روز سپیدم ستاره بدید |
فرارسیدن غم |
4 |
900 |
پر از خون شده دل پر از آب چشم |
||
911 |
کم از درد او دل پر از خون شدست |
||
905 |
چو خورشید گون گوشت بر شد به گاه |
شادمان شدن |
5 |
903 |
همی راند از خونِ بد خواه جوی |
کشتن دشمن |
6 |
904 |
که روزم همی گشت خواهد سیاه |
بدبختی |
7 |
910 |
روز سپیدش شب تیره شد |
||
911 |
کلاه از بر چرخ بگذارمش |
مقام و مرتبت دادن |
8 |
905 |
فروغ ستاره بشد ناپدید |
روز شدن |
9 |
915 |
همی بر کشید از جگر باد سرد |
افسوس |
10 |
923 |
چرا دارد از من دل شاه میغ |
ناراحت شدن |
11 |
ب – کنایه های بیژن و منیژه
شماره بیت |
کنایه |
موضوع کنایه |
ردیف |
|
جهان ساز نو خواست آراستن |
بهار شدن |
1 |
|
بر آزادگان بر بگسترد مهر |
مهربانی کردن |
2 |
87 |
سرت سبز باد ودلت پر زداد |
آرزوی سلامتی |
3 |
95 |
زهر تلخ و شوری بباید چشید |
سختی و سستی دیدن |
4 |
114و279 |
بجوشید خونش به تن بر زخشم |
عصبانی شدن |
5 |
121 |
همه چشمش از روی او تیره شد |
||
200 |
و گر خاست اندر جهان رستخیز |
آشوب برخاستن |
6 |
219 |
بیفروزی این جان تاریک من |
شادمان کردن |
7 |
261 |
بدست از مژه خون مژگان برفت |
اشک و گریه |
8 |
401 |
بپالایم از دیدگان آب زرد |
||
440 |
زجان را به خوناب شستن گرفت |
||
352 |
کننده همی کند جای درخت |
تقدیر |
9 |
261 |
اگر تاج دارد بد اختر بود |
بدبخت شدن |
10 |
262 |
همانا که برگشتم امروز هور |
||
359 |
چو برزد بر آن آتش تیز اب |
فرونشاندن فتنه |
11 |
396 |
به ایران و توران شوم روی زرد |
خجل شدن |
12 |
406 |
زدیوانها نام او کس نخواند |
مردن |
13 |
408 |
دلش با زبان، شاه ، بر جای دید |
صداقت |
14 |
552 |
به دشنام بگشاد خسرو زبان |
دشنام دادن |
15 |
421 |
به خاک اندر انداختی افسرم |
کاستن پایگاه |
16 |
630 |
نوشته همه نام تو بر نگین |
بنده و در فرمان کسی بودن |
17 |
696 |
همی برکشید از جگر باد سرد |
حسرت و غم |
18 |
836 |
یکی باد سرد از جگر بر کشید |
|
|
650 |
دو روزه به ی روز بگذاشتی |
سرعت |
19 |
809 |
زمین را ببوسید و دم در کشید |
سخن گفتن |
20 |
826 |
بدانست کامد غمش را کلید |
پایان غم |
21 |
|
شوم پیش بیژن بغلتم به خاک |
طلب عفو کردن |
22 |
4-اغراق
در گشتاسپ نامه،اغراق جايگاه خاصّي دارد امّا حقيقتاً بايستي گفت که اين اغراق ها نسبت به فردوسي، بسيار ابتدايي و در عين حال تکراري هستند ،سادگي اغراق هاي دقيقي باعث گرديده است که اين گونه تصاويراو، از صلابت و ابهّتي که اغراق به کلام حماسي مي بخشد ،برخوردار نباشد. از 9مورد اغراق دقيقي دراين اثر،تنها يک بيت وجودداردکه اغراق با استعاره در آميخته است:
تو گويي هوا ابر بارد همي
وز آن ابرالماس بارد همي
(ص902)
و در ساير موارد، تمامي اغراقها، گاه گاه با نوعي نگاه تکراري، در قالب توصيف ميدان هاي مبارزه و صف آرايي سپاهيان و شرح اغراق آميزي از کشتگان همراه است که در کلامي بسيار ساده و ابتدايي بيان شده :
سوي رزم ارجاسپ لشکر کشيد
سپاهي که هرگز چنان کس نديد
ز تاريکي و گُردِ پاي سپاه
کسي روز روشن نديد ايچ راه
ز بس بانگ اسپان و از بس خروش
همي ناله کوس نشنيد گوش
درفش فراوان برافراشته
همه نيزه ها زابر بگذاشته
چو رسته درخت از بر کوهسار
چو بيشه نيستان به وقت بهار
(ص901-900)
پس آن لشکرِ نامدار بزرگ
به دشمن در افتد چو شير سترگ
همي تا زند اين بر آن، آن بر اين
زخون يلان سرخ گردد زمين
يلان را بباشد همه روي زرد
چو لرزه بر افتد به مردان مرد
برآيد به خورشيد گُردِ سپاه
نبيند کس از گرد،تاريک راه
(ص903)
چو ايشان فگندند اسپ از ميان
گوان و جوانان ايرانيان
همه يکسر از جاي برخاستند
جهان را به جوشن بياراستند
از ايشان بکشتند چندان سپاه
کز آن آسياها به خون بر، بگشت
(ص917)
برخلاف دقيقي، فردوسي يکي ديگر از انواع صور خيال را با اغراق در آميخته و از اين راستا، اغراق هاي شاعرانه تري را خلق نموده است :
به بيشه در آمد به کردار شير
کمان را به زه کرد مرد دلير
چوابر بهاران بغرّيد سخت
فروريخت پيکان چو برگ درخت
برفت از پس خوک چون پيل مست
يکي خنجر آبديده به دست
همه جنگ را پيش او تاختند
زمين را به دندان برانداختند
زدندان همي آتش افروختند
تو گفتي که گيتي همي سوختند
گرازي بيامد چون آهرمنا
زره را بدرّيد بر بيژنا
(ب127-122)
همي رفت چون پيل کفک افگنان
سر گور و آهو زتن برکنان
زچنگال يوزان همه دشت غرم
دريده دل او پر از داغ و گُرم
همه گردن گور زخمي کند
چه بيژن چه تهمورث ديو بند
تذوران به چنگال باز اندرون
چکان از هوا بر سمن ، برگ خون
(ب122-109)
منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 14
/ن