فردوسي و شاهنامه در سينما
نویسنده:حسن مهدوي فر
كنون اي خردمند، وصف خرد
بدين جايگه گفتن، اندر خورد
خرد بهتر از هر چه ايزد بداد
ستايش خرد را به از راه داد
خرد رهنماي و خرد دلگشاي
خرد دست گيرد به هر دو سراي
از او شادماني و زويت غمي است
و ز آنت فزوني و زويت كمي است
25 ارديبهشت ماه، روز بسيار فرخنده اي است كه به نام معمار بزرگ كاخ زبان فارسي مزين شده است. امروز زبان فارسي هزار سال پيش را مي فهميم و با آن مكالمه مي كنيم. يعني با گنجينه هزار سال پيش زباني فارسي در ارتباط هستيم. در طول هزاران سال جنگ ها و ويراني هاي زيادي داشتيم، اما زبان فارسي باقي ماند كه اين نشان از استقلال فرهنگي بوده و هست.
در باره فردوسي و شاهنامه سترگش، ايرانيان فرهيخته و استادان طي قرن ها و سال هاي متمادي بسيار گفته اند و به حق هم گفته اند كه اگر فردوسي نبود و شاهنامه خلق نمي شد، زبان فارسي شايد امروز وجود نداشت. شاهنامه دايره المعارف بزرگ ايرانيان است كه بخشي از پرچم استقلال و هويت ما را تشكيل مي دهد.
همان طور كه هومر 2500 سال است مانده و از بين نمي رود، فردوسي هم از بين نمي رود. فردوسي شبه معجزه است. آن چه گفته است، حماسه تاريخ است و فردوسي هيچ چيز كمتر از تاريخ نيست. او حقايق را بيان كرده ازدوره اي از تاريخ بشريت كه در سرزمين ايران باستان اتفاق افتاده؛ ايران باستاني كه اكنون از بين رفته است.
آن چه فردوسي با سرودن شاهنامه در ميان ايرانيان رواج داد، حس ميهن دوستي و ايران گرايي است. پيام فردوسي، پيام نور است، پيام يزدان است و خرد مينوست و مينوخرد است. فلسفه او فلسفه نورا ست.
فردوسي در چهار چوب هاي پيش فرض هايي كه دارد، كار مي كند. خرد، نام نيك، بزرگي نژاد، مردانگي و دليري چند پيش فرضي است كه فردوسي دارد. يك درس عالمي را يكي دو بار بخوانيد، تمام مي شود. اما با شاهنامه و حافظ، عشق و شور و مستي راهبر ماست.
زباني فارسي، زبان دوم اسلام است و بدون ترديد، زبان اول عرفان در دنيا.هیچ زبانی به اندازه فارسی حقایق عرفانی را بیان نکرده است.
يكي از محورهاي مهم در پيوند اساطير شاهنامه با تاريخ، محور خرد است. شخصيت هاي داستان ها شاهنامه با تاریخ،محورخرد است.شخصیت های داستان های شاهنامه پهلواناني هستند كاملاً اخلاقي و خردمند كه تاريخ گذشته و پيشينيان خود را مي شناسد. در شاهنامه ابياتي كه به رزم مربوط مي شود، محدود است و بيشتر به تفكر و تعامل و پهلواني مي پردازد.
بحث خرد و داد با همه زندگي پهلوانان در آميخته است. انساني كه از خرد و داد دور مي شود، از عرصه و صحنه پهلواني كنار مي رود. آن قدر كه فردوسي از تاريخ سخن گفته، در بين هيچ يك از شاعران نظير ندارد. در روايت شاهنامه، ايران سرزميني است كه مورد حمله و هجوم دشمنان و ديوان قرار مي گيرد. ديو در شاهنامه صورت هاي مختلفي دارد، يكي از صورت هايش مردم بد هستند.
تو مر ديو را مردم بد شناس / كسي كو ندارد ز يزدان سپاس يا مثلاً ديو دروغ و ديو خشكسالي داريم. دروغ در آيين پهلواني خصلت بسيار نكوهيده اي است. در آيين كهن ما دروغ و دروغ گويي گناهان بزرگي بوده است. اين ديوها در صدد ضربه زدن به كشور هستند. حماسه اينجا بروز مي كند. در قبال اين ديوها كساني هستند كه از اين سرزمين و اين آيين دفاع مي كنند. اينها همان حماسه سازان و قهرمانان شاهنامه هستند كه صرفاً آدمهاي زورمندي نيستند، بلكه آدم هاي جوانمرد و اخلاق گرا و خردورز و عدالت خواهي هستند كه تاريخ كهن خود را مي دانند و چشم انداز آينده هستند. اين همان اتفاقي است كه دائماً در تاريخ ايران تكرار شده است. يعني همواره زنان و مرداني بوده اند كه از اين سرزمين در برابر دشمنان دفاع مي كنند. در همين روايت است كه آيين جوانمردي شكل مي گيرد و نماد و مظهرش حضرت علي (ع) مي شود اين در آن قالب در مي آيد.
سال 90-1989 ميلادي، سال جهاني بزرگداشت فردوسي بود كه آن سال از سوي سازمان علمي و فرهنگي سازمان ملل متحد (يونسكو) به مناسبت هزارمين سال سرودن شاهنامه «سال فردوسي» نام گرفت. درآن سال، بسياري از محققان و شاهنامه پژوهان جهان از فردوسي و حماسه جاويد او سخن گفتند.
شاهنامه سرشار از قصه هاي جذاب شرقي، شخصيت هاي مستحكم، موقعيت هاي دراماتيك و پركشش است كه علاوه بر دارا بودن هويت ايراني، نمونه هايي يكه براي مخاطب ايراني و جهاني است. سرمايه اي گرانقدر كه بايد از رسانه ها و ابزارها و فناوري هاي تازه براي شناساندن فرهنگ و انديشه و منش و ادب ايران به ويژه شاهنامه كه بنياد و شالوده اين همه شمرده می شود، بهره گيريم كه متأسفانه تاكنون مغفول مانده است.
سهم اندك و حتي ناچيزي آثار توليدي در سينما كه از داستان ها و مايه هاي ملي مربوط به فرهنگ اصيل خودمان تاثير پذيرفته اند، اين پرسش را به وجود مي آورد كه چرا تا اين حد سينماي ما نسبت به ميراث هاي ادبي و هنري عظيم ايران بيگانه است؟ و اساساً به چه علت نوعي قطع رابطه در بهره وري نمايشي و تصويري از گنجينه غني داستان هاي ملي و ذخاير فرهنگي و ادبي در سينماي معاصر ايران ديده مي شود؟ دلايل متعددي وجود دارد كه از مهم ترين آنها ناآگاهي يا كم اطلاعي اغلب هنرمندان ما نسبت به امكانات موجود در اين ميراث ها و نيز بي توجهي در مشي فرهنگي براي تشويق هنرمندان در توجه به امكانات هنر ملي به ويژه ادبيات كلاسيك فارسي است. در صورتي كه در شرايط فعلي كه بحران هاي جدي و تهديد آميزي براي نابودي فرهنگ هاي ملي واصيل جهان در جريان است، ما بيش از هر زمان ديگر، قاعدتاً بايد به فرهنگ خود و بازنمايي توان هاي مثبت و اثرات آن بپردازيم تا بتوانيم آن را، يعني هويت فرهنگي خودرا، حفظ كنيم. از هنر يا صنعتي كه از فرهنگ، اصالت و هويت خود چيزي نمي داند و يا چيزي نمي گويد، چگونه مي توان انتظار دفاع از خويش را داشت؟
اين تنوع شگفت آور قابليت ها و امكانات هنري متنوع شاهنامه باعث شده تاثيرات بيان خالق آن در روايت، توصيف و تصويرگري، با روش هاي نافذ دراماتيك در فضاهاي تصويري - نمايشي به صورتي زنده و بسيار محسوس، آنچنان جلوه گر شود كه باور كنيم جريان مداوم و پويايي از صحنه هاي يك فيلم جذاب سينمايي در برابر چشم خيال ما در گذر است. كه البته اين به مهارت و نبوغ سراينده شاهنامه در توصيف بي مي گردد.
ششمين فيلم سينمايي ايران، فردوسي (عبدالحسين سپنتا/1313) است. سپنتا به مناسبت هزاره فردوسي، فيلمي در باره زندگي اين شاعر همراه با قطعه هايي از شاهنامه مي سازد كه به قول خودش حاصل آشنايي نيمي از عمر او با ادب فارسي است. با نمايش خصوصي فيلم - كه چون آثار ديگر سپنتا در هند ساخته شده - رضاشاه دستور تغيير صحنه هاي ملاقات فردوسي با محمودغزنوي را مي دهد. در نتيجه اين صحنه ها براي نمايش مجدد در سال 1313 با بازي نصرت الله محتشم (مامور سفارت ايران در هند) در نقش محمود غزنوي بازساي مي شود. فردوسي خالي از افت هاي سينمايي نيست. كارگردان براي بيان تيرگي و اندوه مرگ در صحنه تشييع جنازه شاعر از فيلم برداري ضد نور استفاده كرده است. فيلم از نظر داستان گويي نيز موفق است. مانند صحنه اي كه فردوسي در ايام پيري از پنجره اتاقش به بچه هايي نگاه مي كند كه شعرهاي او را حين بازي كردن مي خوانند. دراين فيلم فردوسي نبرد رستم و سهراب را مي سرايد و فيلم ساز اين قسم از شاهنامه را به تصوير مي كشد.
رستم و سهراب
مهدي رئيس فيروز /1336
اين فيلم برداشت ضعيفي از داستان رستم و سهراب، غني ترين داستان شاهنامه است. فيلمنامه را دكتر جنتي نوشته كه سابقه ادبي دارد و فيلم به روايتي اسطوره اي در چنگال فيلمفارسي است. فيلم تصوير نادرستي از اثر حماسي فردوسي به دست مي داد و از نظر تجاري نيز موفق نبود. گذشته از نقايص فني، اشتباهات زيادي در فيلم ديده مي شد. زني كه مار به دست در حضور رستم مي رقصد، لحظه اي بعد ماري در دست ندارد، ريش رستم گاه دو شقه است و گاه معمولي، دندان هاي طلاي زناني كه پاي مي كوبند و مي رقصند، برق مي زند و...
بيژن و منيژه
سيامك ياسمي/1337
در دهه 1330 جريان فيلمفارسي بر سينماي ايران مسلط است. شايد به دليل وقت گير بودن و هزينه زياد اقتباس سينمايي از شاهنامه در اين سالها كمتر كسي چنين فيلم هايي مي سازد و اگر هم بسازد، نتيجه اش فيلمي با مايه هاي تجاري و قيد و بند فيلمفارسي است.
بيژن و منيژه از اين دست فيلم هاست؛ فيلمي در رده ديگر آثار تجاري ياسمي. نقطه مثبت بيژن و منيژه، فيلم برداري نسبتاً خوب كوشان است. ساخت فيلم كه با آوازهاي فراوان پروانه همراه است، هشت ماه به طور انجاميده است.
سياوش در تخت جمشيد
فريدون رهنما /1346
اين فيلم برداشتي امروزي از داستان رستم و اسفنديار است. در اين فيلم كه نخستين كار اين شاعر و منتقد سينمايي است، پدر و پسر ثروتمندي بر سر يك زن با يكديگردرگیر مي شوند تا كار به نبرد رودرو مي انجامد. نوري علاء درباره فيلمش مي گويد:« مي خواستم جنگي به وجود آورم كه گرچه امروزي است، ولي صورت همان جنگ رستم و اسفنديار را به خود بگيرد. آدم هاي فيلم با ابزاري مي جنگند كه خيلي شبيه ابزار جنگي آن زمان است؛ ميل همان گرز است، سنج همان سپر است. اينها تغيير شكل يافته هاي همان ابزار جنگي هستند. در فيلم، ما شبكه اي را مي بينيم كه آدم هاي فيلم را در جبر قرار مي د هد و آنها را به جان هم مي اندازد. براي من موقعيت آنها مطرح است.» به نظر مي رسد تحميل بازيگران اصلي به فيلم، بيشترين صدمه را به آن وارد كرده است.
پسر ايران از مادرش بي خبر است
فريدون رهنما /1352
رهنما اين فيلم را در سال 52 مي سازد. اين بار در برگرداني تمثيلي بر اساس داستاني از شاهنمامه شرايط جامعه به تصوير كشيده مي شود. دليل موفقيت آثار رهنما را بايد در نوع نگاه او به واقعيت جست. از نظر او كه خود منتقد و شاعري تواناست، داستاني حماسي كه 10 قرن قبل سروه شده، مي تواند با روايت دراماتيك و در قالبي نمايدين واقعيت امروزه را عرضه كند. از ديد رهنما نوع برخورد و پيوند فيلم ساز با واقعيت است که آن را جاودانه می کند.بدون این پیوند، واقعیت، گنگ و گريزان و در هم است. اين واقعيت جويي رهنما را به كاوش هاي فرهنگي و هنري اين سرزمين كشانده است. در پسر ايران از مادرش بي خبراست رهنما دلهره مبهم خود را در چگونگي پيوند درست تاريخ و فرهنگ گذشته با امروز نشان مي دهد. رهنما در اين فيلم از جلوه هاي ويژه نيز در جهت ارائه جهان فيلم استفاده مي كند.
بعد از انقلاب اسلامي، آثار كمي بر اساس داستان هاي شاهنامه، ساخته شده است، مانند پرچم هاي قلعه كاوه كه نتوانسته اند حداقل انتظارات را نسبت به اين گنجينه عظيم ملي پاسخ دهند.
كيمياگروف در مورد هدف از اقتباس شاهنامه و اين كه چه پيامي را در شعرهاي آن در جهت ديدگاه هاي معاصر دنبال مي كند،می گوید:«طی ساخت فیلم هایم مدام این سؤال ازمن می شود.من همواره حس می کنم همه دنیا در نام رستم جمع شده،رستم گوهر شاهنامه است.اونمادشاهنامه است و برای مردم اسطوره و پاسدار ارزش ها محسوب می شود. رستم انسان گرا و روشنفكري است در ظاهر يك دلاور افسانه اي .سياوش، قهرمان آخرين فيلمم، در جهت به كارگيري عقايد رستم در زندگي واقعي تلاش مي كند. او همواره طرف خوبي و عدالت را مي گيرد و روياي ساختن شهر جواني را در سر مي پروراند؛ شهر خورشيد، جايي كه مردم در شادي و تفاهم زندگي مي كنند و ذهن و روحشان را به بهترين وجه آشكار مي كنند. فیلم هاي كيمياگروف نشان مي دهند كه او گرچه سينما را چندان خوب نمي شناسد، با فردوسي آشناست. از فيلم هاي اقتباسي از شاهنامه در سينماي هند تنها رستم و سهراب، (سهراب مودي) را مي شناسيم كه در ايران نيز به نمايش در آمده است، بازيگران فيلم، راج كاپور، دارا سينگ، ممتاز و سونيا بوده اند. اين فيلم داراي همان خصوصيات معروف فيلم هاي هندي است.
جدا از ارزش ها و ضعف هاي اين گونه فيلمنامه ها، مي توان آثار ديگري را نيز نام برد كه به اين مقوله پرداخته اند و به چاپ نيز رسيده اند، مانند : زندگي فردوسي (س. علي آذري، چاپ اول 1326) يا دوازده رخ (هوشنگ گلشيري چاپ اول 1369) كه آثار محكم و قابل اعتنايي نيستند.
اما در اين ميان، بهرام بيضايي جايگاه ويژه اي دارد. او با آثار نمايشي و فيلمنامه هايي كه در اين زمينه نگاشته، برجستگي نقش خود را به خوبي نشان مي دهد. به عنوان نمونه ديباچه نوين شاهنامه (چاپ 1369) كه روايتي كاملاً سينمايي از زندگي فردوسي است. فيلمنامه از به خاك سپردن فردوسي شروع مي شود و با فلاش بك هايي از ديد مردم توس كه بر گور او گرد آمده اند، ادامه مي يابد. تركيب زمان ها دقيق و مناسب است. به طوري كه شخصيت افراد از طريق بازگشت به گذشته ها كامل مي شود. تسلط بيضايي بر گفت و گونويسي و پيشبرد داستان و به كارگيري تصويري اشعار شاهنامه، از امتيازهاي فيلمنامه است كه دغدغه هميشگي بيضايي را نيز با خود دارد.
فردوسي، اين روستازاده سرزمين خاوران، در دوران سخت تهاجم و سلطه كه مي رفت فرهنگ پاك ايراني به فراموشي گرايد، خود را مسئول دانست به دو نيت دست به پديد آوردن شاهنامه يازيد؛ نخست با طرح اساطير و قهرمانان اين مرز و بوم، خواست تا مردم اين هويت و شرافت خويش را از ياد نبرند و هرگز به نوميدي نگرايند و ديگر اين كه زبانشان را به فراموشي نسپارند. اكنون ما نيز بايد به اين درياي مدام در جنب و جوش فرهنگ و زبانمان طي تاريخ سرفراز بمانيم.
جاي آن است كه به طور جدي و مسئولانه از منبع فيض بخش شاهنامه، با در نظر داشتن ارزش در بياني كه مي خواهند آن را بنمايانند بهره گيرند و آثار ارزشمندي بر اين اساس به كارنامه سينماي ايران افزوده شود.
اين همه چهره ها و صحنه ها و تراژدي ها كه فردوسي آفريده، شايستگي آن را دارد كه ما ادبيات دراماتيك خود را كه تاكنون جاي آن در ادبيات سنتي ما خالي مانده است، بر پايه هاي محكم اين چشمه بخشنده، نه، بلكه اين درياي خروشان بنا نهيم، ايدون باد!
منابع :
1. سينما و ساختار تصوير شعري در شاهنامه، احمد ضابطي جهرمي، نشر كتاب افرا 1378
2. تاريخ سينماي ايران، مسعود مهرابي
3. تاريخ سينماي ايران، جمال اميد
4. فردوسي و شاهنامه در آثار سينماگران، محسن بيگ آقا، مجله فيلم شماره 101
منبع:فیلم نگار،شماره81
/ن
بدين جايگه گفتن، اندر خورد
خرد بهتر از هر چه ايزد بداد
ستايش خرد را به از راه داد
خرد رهنماي و خرد دلگشاي
خرد دست گيرد به هر دو سراي
از او شادماني و زويت غمي است
و ز آنت فزوني و زويت كمي است
25 ارديبهشت ماه، روز بسيار فرخنده اي است كه به نام معمار بزرگ كاخ زبان فارسي مزين شده است. امروز زبان فارسي هزار سال پيش را مي فهميم و با آن مكالمه مي كنيم. يعني با گنجينه هزار سال پيش زباني فارسي در ارتباط هستيم. در طول هزاران سال جنگ ها و ويراني هاي زيادي داشتيم، اما زبان فارسي باقي ماند كه اين نشان از استقلال فرهنگي بوده و هست.
در باره فردوسي و شاهنامه سترگش، ايرانيان فرهيخته و استادان طي قرن ها و سال هاي متمادي بسيار گفته اند و به حق هم گفته اند كه اگر فردوسي نبود و شاهنامه خلق نمي شد، زبان فارسي شايد امروز وجود نداشت. شاهنامه دايره المعارف بزرگ ايرانيان است كه بخشي از پرچم استقلال و هويت ما را تشكيل مي دهد.
همان طور كه هومر 2500 سال است مانده و از بين نمي رود، فردوسي هم از بين نمي رود. فردوسي شبه معجزه است. آن چه گفته است، حماسه تاريخ است و فردوسي هيچ چيز كمتر از تاريخ نيست. او حقايق را بيان كرده ازدوره اي از تاريخ بشريت كه در سرزمين ايران باستان اتفاق افتاده؛ ايران باستاني كه اكنون از بين رفته است.
آن چه فردوسي با سرودن شاهنامه در ميان ايرانيان رواج داد، حس ميهن دوستي و ايران گرايي است. پيام فردوسي، پيام نور است، پيام يزدان است و خرد مينوست و مينوخرد است. فلسفه او فلسفه نورا ست.
فردوسي در چهار چوب هاي پيش فرض هايي كه دارد، كار مي كند. خرد، نام نيك، بزرگي نژاد، مردانگي و دليري چند پيش فرضي است كه فردوسي دارد. يك درس عالمي را يكي دو بار بخوانيد، تمام مي شود. اما با شاهنامه و حافظ، عشق و شور و مستي راهبر ماست.
زباني فارسي، زبان دوم اسلام است و بدون ترديد، زبان اول عرفان در دنيا.هیچ زبانی به اندازه فارسی حقایق عرفانی را بیان نکرده است.
يكي از محورهاي مهم در پيوند اساطير شاهنامه با تاريخ، محور خرد است. شخصيت هاي داستان ها شاهنامه با تاریخ،محورخرد است.شخصیت های داستان های شاهنامه پهلواناني هستند كاملاً اخلاقي و خردمند كه تاريخ گذشته و پيشينيان خود را مي شناسد. در شاهنامه ابياتي كه به رزم مربوط مي شود، محدود است و بيشتر به تفكر و تعامل و پهلواني مي پردازد.
بحث خرد و داد با همه زندگي پهلوانان در آميخته است. انساني كه از خرد و داد دور مي شود، از عرصه و صحنه پهلواني كنار مي رود. آن قدر كه فردوسي از تاريخ سخن گفته، در بين هيچ يك از شاعران نظير ندارد. در روايت شاهنامه، ايران سرزميني است كه مورد حمله و هجوم دشمنان و ديوان قرار مي گيرد. ديو در شاهنامه صورت هاي مختلفي دارد، يكي از صورت هايش مردم بد هستند.
تو مر ديو را مردم بد شناس / كسي كو ندارد ز يزدان سپاس يا مثلاً ديو دروغ و ديو خشكسالي داريم. دروغ در آيين پهلواني خصلت بسيار نكوهيده اي است. در آيين كهن ما دروغ و دروغ گويي گناهان بزرگي بوده است. اين ديوها در صدد ضربه زدن به كشور هستند. حماسه اينجا بروز مي كند. در قبال اين ديوها كساني هستند كه از اين سرزمين و اين آيين دفاع مي كنند. اينها همان حماسه سازان و قهرمانان شاهنامه هستند كه صرفاً آدمهاي زورمندي نيستند، بلكه آدم هاي جوانمرد و اخلاق گرا و خردورز و عدالت خواهي هستند كه تاريخ كهن خود را مي دانند و چشم انداز آينده هستند. اين همان اتفاقي است كه دائماً در تاريخ ايران تكرار شده است. يعني همواره زنان و مرداني بوده اند كه از اين سرزمين در برابر دشمنان دفاع مي كنند. در همين روايت است كه آيين جوانمردي شكل مي گيرد و نماد و مظهرش حضرت علي (ع) مي شود اين در آن قالب در مي آيد.
سال 90-1989 ميلادي، سال جهاني بزرگداشت فردوسي بود كه آن سال از سوي سازمان علمي و فرهنگي سازمان ملل متحد (يونسكو) به مناسبت هزارمين سال سرودن شاهنامه «سال فردوسي» نام گرفت. درآن سال، بسياري از محققان و شاهنامه پژوهان جهان از فردوسي و حماسه جاويد او سخن گفتند.
شاهنامه سرشار از قصه هاي جذاب شرقي، شخصيت هاي مستحكم، موقعيت هاي دراماتيك و پركشش است كه علاوه بر دارا بودن هويت ايراني، نمونه هايي يكه براي مخاطب ايراني و جهاني است. سرمايه اي گرانقدر كه بايد از رسانه ها و ابزارها و فناوري هاي تازه براي شناساندن فرهنگ و انديشه و منش و ادب ايران به ويژه شاهنامه كه بنياد و شالوده اين همه شمرده می شود، بهره گيريم كه متأسفانه تاكنون مغفول مانده است.
سينما و ادبيات ملي
سهم اندك و حتي ناچيزي آثار توليدي در سينما كه از داستان ها و مايه هاي ملي مربوط به فرهنگ اصيل خودمان تاثير پذيرفته اند، اين پرسش را به وجود مي آورد كه چرا تا اين حد سينماي ما نسبت به ميراث هاي ادبي و هنري عظيم ايران بيگانه است؟ و اساساً به چه علت نوعي قطع رابطه در بهره وري نمايشي و تصويري از گنجينه غني داستان هاي ملي و ذخاير فرهنگي و ادبي در سينماي معاصر ايران ديده مي شود؟ دلايل متعددي وجود دارد كه از مهم ترين آنها ناآگاهي يا كم اطلاعي اغلب هنرمندان ما نسبت به امكانات موجود در اين ميراث ها و نيز بي توجهي در مشي فرهنگي براي تشويق هنرمندان در توجه به امكانات هنر ملي به ويژه ادبيات كلاسيك فارسي است. در صورتي كه در شرايط فعلي كه بحران هاي جدي و تهديد آميزي براي نابودي فرهنگ هاي ملي واصيل جهان در جريان است، ما بيش از هر زمان ديگر، قاعدتاً بايد به فرهنگ خود و بازنمايي توان هاي مثبت و اثرات آن بپردازيم تا بتوانيم آن را، يعني هويت فرهنگي خودرا، حفظ كنيم. از هنر يا صنعتي كه از فرهنگ، اصالت و هويت خود چيزي نمي داند و يا چيزي نمي گويد، چگونه مي توان انتظار دفاع از خويش را داشت؟
گنجينه ملي، چشمه زاينده
اين تنوع شگفت آور قابليت ها و امكانات هنري متنوع شاهنامه باعث شده تاثيرات بيان خالق آن در روايت، توصيف و تصويرگري، با روش هاي نافذ دراماتيك در فضاهاي تصويري - نمايشي به صورتي زنده و بسيار محسوس، آنچنان جلوه گر شود كه باور كنيم جريان مداوم و پويايي از صحنه هاي يك فيلم جذاب سينمايي در برابر چشم خيال ما در گذر است. كه البته اين به مهارت و نبوغ سراينده شاهنامه در توصيف بي مي گردد.
و شاهنامه در آثار سينماگران
ششمين فيلم سينمايي ايران، فردوسي (عبدالحسين سپنتا/1313) است. سپنتا به مناسبت هزاره فردوسي، فيلمي در باره زندگي اين شاعر همراه با قطعه هايي از شاهنامه مي سازد كه به قول خودش حاصل آشنايي نيمي از عمر او با ادب فارسي است. با نمايش خصوصي فيلم - كه چون آثار ديگر سپنتا در هند ساخته شده - رضاشاه دستور تغيير صحنه هاي ملاقات فردوسي با محمودغزنوي را مي دهد. در نتيجه اين صحنه ها براي نمايش مجدد در سال 1313 با بازي نصرت الله محتشم (مامور سفارت ايران در هند) در نقش محمود غزنوي بازساي مي شود. فردوسي خالي از افت هاي سينمايي نيست. كارگردان براي بيان تيرگي و اندوه مرگ در صحنه تشييع جنازه شاعر از فيلم برداري ضد نور استفاده كرده است. فيلم از نظر داستان گويي نيز موفق است. مانند صحنه اي كه فردوسي در ايام پيري از پنجره اتاقش به بچه هايي نگاه مي كند كه شعرهاي او را حين بازي كردن مي خوانند. دراين فيلم فردوسي نبرد رستم و سهراب را مي سرايد و فيلم ساز اين قسم از شاهنامه را به تصوير مي كشد.
رستم و سهراب
مهدي رئيس فيروز /1336
اين فيلم برداشت ضعيفي از داستان رستم و سهراب، غني ترين داستان شاهنامه است. فيلمنامه را دكتر جنتي نوشته كه سابقه ادبي دارد و فيلم به روايتي اسطوره اي در چنگال فيلمفارسي است. فيلم تصوير نادرستي از اثر حماسي فردوسي به دست مي داد و از نظر تجاري نيز موفق نبود. گذشته از نقايص فني، اشتباهات زيادي در فيلم ديده مي شد. زني كه مار به دست در حضور رستم مي رقصد، لحظه اي بعد ماري در دست ندارد، ريش رستم گاه دو شقه است و گاه معمولي، دندان هاي طلاي زناني كه پاي مي كوبند و مي رقصند، برق مي زند و...
بيژن و منيژه
سيامك ياسمي/1337
در دهه 1330 جريان فيلمفارسي بر سينماي ايران مسلط است. شايد به دليل وقت گير بودن و هزينه زياد اقتباس سينمايي از شاهنامه در اين سالها كمتر كسي چنين فيلم هايي مي سازد و اگر هم بسازد، نتيجه اش فيلمي با مايه هاي تجاري و قيد و بند فيلمفارسي است.
بيژن و منيژه از اين دست فيلم هاست؛ فيلمي در رده ديگر آثار تجاري ياسمي. نقطه مثبت بيژن و منيژه، فيلم برداري نسبتاً خوب كوشان است. ساخت فيلم كه با آوازهاي فراوان پروانه همراه است، هشت ماه به طور انجاميده است.
سياوش در تخت جمشيد
فريدون رهنما /1346
اين فيلم برداشتي امروزي از داستان رستم و اسفنديار است. در اين فيلم كه نخستين كار اين شاعر و منتقد سينمايي است، پدر و پسر ثروتمندي بر سر يك زن با يكديگردرگیر مي شوند تا كار به نبرد رودرو مي انجامد. نوري علاء درباره فيلمش مي گويد:« مي خواستم جنگي به وجود آورم كه گرچه امروزي است، ولي صورت همان جنگ رستم و اسفنديار را به خود بگيرد. آدم هاي فيلم با ابزاري مي جنگند كه خيلي شبيه ابزار جنگي آن زمان است؛ ميل همان گرز است، سنج همان سپر است. اينها تغيير شكل يافته هاي همان ابزار جنگي هستند. در فيلم، ما شبكه اي را مي بينيم كه آدم هاي فيلم را در جبر قرار مي د هد و آنها را به جان هم مي اندازد. براي من موقعيت آنها مطرح است.» به نظر مي رسد تحميل بازيگران اصلي به فيلم، بيشترين صدمه را به آن وارد كرده است.
پسر ايران از مادرش بي خبر است
فريدون رهنما /1352
رهنما اين فيلم را در سال 52 مي سازد. اين بار در برگرداني تمثيلي بر اساس داستاني از شاهنمامه شرايط جامعه به تصوير كشيده مي شود. دليل موفقيت آثار رهنما را بايد در نوع نگاه او به واقعيت جست. از نظر او كه خود منتقد و شاعري تواناست، داستاني حماسي كه 10 قرن قبل سروه شده، مي تواند با روايت دراماتيك و در قالبي نمايدين واقعيت امروزه را عرضه كند. از ديد رهنما نوع برخورد و پيوند فيلم ساز با واقعيت است که آن را جاودانه می کند.بدون این پیوند، واقعیت، گنگ و گريزان و در هم است. اين واقعيت جويي رهنما را به كاوش هاي فرهنگي و هنري اين سرزمين كشانده است. در پسر ايران از مادرش بي خبراست رهنما دلهره مبهم خود را در چگونگي پيوند درست تاريخ و فرهنگ گذشته با امروز نشان مي دهد. رهنما در اين فيلم از جلوه هاي ويژه نيز در جهت ارائه جهان فيلم استفاده مي كند.
بعد از انقلاب اسلامي، آثار كمي بر اساس داستان هاي شاهنامه، ساخته شده است، مانند پرچم هاي قلعه كاوه كه نتوانسته اند حداقل انتظارات را نسبت به اين گنجينه عظيم ملي پاسخ دهند.
فيلم هاي كوتاه و مستند
شاهنامه در سينماي ديگر كشورها
كيمياگروف در مورد هدف از اقتباس شاهنامه و اين كه چه پيامي را در شعرهاي آن در جهت ديدگاه هاي معاصر دنبال مي كند،می گوید:«طی ساخت فیلم هایم مدام این سؤال ازمن می شود.من همواره حس می کنم همه دنیا در نام رستم جمع شده،رستم گوهر شاهنامه است.اونمادشاهنامه است و برای مردم اسطوره و پاسدار ارزش ها محسوب می شود. رستم انسان گرا و روشنفكري است در ظاهر يك دلاور افسانه اي .سياوش، قهرمان آخرين فيلمم، در جهت به كارگيري عقايد رستم در زندگي واقعي تلاش مي كند. او همواره طرف خوبي و عدالت را مي گيرد و روياي ساختن شهر جواني را در سر مي پروراند؛ شهر خورشيد، جايي كه مردم در شادي و تفاهم زندگي مي كنند و ذهن و روحشان را به بهترين وجه آشكار مي كنند. فیلم هاي كيمياگروف نشان مي دهند كه او گرچه سينما را چندان خوب نمي شناسد، با فردوسي آشناست. از فيلم هاي اقتباسي از شاهنامه در سينماي هند تنها رستم و سهراب، (سهراب مودي) را مي شناسيم كه در ايران نيز به نمايش در آمده است، بازيگران فيلم، راج كاپور، دارا سينگ، ممتاز و سونيا بوده اند. اين فيلم داراي همان خصوصيات معروف فيلم هاي هندي است.
فيلمنامه ها و شاهنامه
جدا از ارزش ها و ضعف هاي اين گونه فيلمنامه ها، مي توان آثار ديگري را نيز نام برد كه به اين مقوله پرداخته اند و به چاپ نيز رسيده اند، مانند : زندگي فردوسي (س. علي آذري، چاپ اول 1326) يا دوازده رخ (هوشنگ گلشيري چاپ اول 1369) كه آثار محكم و قابل اعتنايي نيستند.
اما در اين ميان، بهرام بيضايي جايگاه ويژه اي دارد. او با آثار نمايشي و فيلمنامه هايي كه در اين زمينه نگاشته، برجستگي نقش خود را به خوبي نشان مي دهد. به عنوان نمونه ديباچه نوين شاهنامه (چاپ 1369) كه روايتي كاملاً سينمايي از زندگي فردوسي است. فيلمنامه از به خاك سپردن فردوسي شروع مي شود و با فلاش بك هايي از ديد مردم توس كه بر گور او گرد آمده اند، ادامه مي يابد. تركيب زمان ها دقيق و مناسب است. به طوري كه شخصيت افراد از طريق بازگشت به گذشته ها كامل مي شود. تسلط بيضايي بر گفت و گونويسي و پيشبرد داستان و به كارگيري تصويري اشعار شاهنامه، از امتيازهاي فيلمنامه است كه دغدغه هميشگي بيضايي را نيز با خود دارد.
اميدي پس از پايان
فردوسي، اين روستازاده سرزمين خاوران، در دوران سخت تهاجم و سلطه كه مي رفت فرهنگ پاك ايراني به فراموشي گرايد، خود را مسئول دانست به دو نيت دست به پديد آوردن شاهنامه يازيد؛ نخست با طرح اساطير و قهرمانان اين مرز و بوم، خواست تا مردم اين هويت و شرافت خويش را از ياد نبرند و هرگز به نوميدي نگرايند و ديگر اين كه زبانشان را به فراموشي نسپارند. اكنون ما نيز بايد به اين درياي مدام در جنب و جوش فرهنگ و زبانمان طي تاريخ سرفراز بمانيم.
جاي آن است كه به طور جدي و مسئولانه از منبع فيض بخش شاهنامه، با در نظر داشتن ارزش در بياني كه مي خواهند آن را بنمايانند بهره گيرند و آثار ارزشمندي بر اين اساس به كارنامه سينماي ايران افزوده شود.
اين همه چهره ها و صحنه ها و تراژدي ها كه فردوسي آفريده، شايستگي آن را دارد كه ما ادبيات دراماتيك خود را كه تاكنون جاي آن در ادبيات سنتي ما خالي مانده است، بر پايه هاي محكم اين چشمه بخشنده، نه، بلكه اين درياي خروشان بنا نهيم، ايدون باد!
منابع :
1. سينما و ساختار تصوير شعري در شاهنامه، احمد ضابطي جهرمي، نشر كتاب افرا 1378
2. تاريخ سينماي ايران، مسعود مهرابي
3. تاريخ سينماي ايران، جمال اميد
4. فردوسي و شاهنامه در آثار سينماگران، محسن بيگ آقا، مجله فيلم شماره 101
منبع:فیلم نگار،شماره81
/ن