ارائه نظام واره اي احاديث اجتماعي(1)

نوشتار حاضر تلاش مي كند تا دسته اي از احاديث اسلامي / شيعي مرتبط با حيات اجتماعي انسان، و برخي از عوارض و لوازم اين زندگي را در نظمي منطقي و نظام گون آنچنانكه در ادبيات اجتماعي نوين (فلسفه اجتماع و جامعه شناسي) عرضه مي شود، ارائه نمايد. اين پژوهش همچنين تلاش دارد تا زمينه استفاده بيشتر محصلان و دانش
چهارشنبه، 19 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارائه نظام واره اي احاديث اجتماعي(1)

ارائه نظام واره اي احاديث اجتماعي(1)
ارائه نظام واره اي احاديث اجتماعي(1)


 

نويسنده:دكتر محمود تقي زاده داوري*




 

چكيده
 

نوشتار حاضر تلاش مي كند تا دسته اي از احاديث اسلامي / شيعي مرتبط با حيات اجتماعي انسان، و برخي از عوارض و لوازم اين زندگي را در نظمي منطقي و نظام گون آنچنانكه در ادبيات اجتماعي نوين (فلسفه اجتماع و جامعه شناسي) عرضه مي شود، ارائه نمايد. اين پژوهش همچنين تلاش دارد تا زمينه استفاده بيشتر محصلان و دانش آموختگان رشته هاي علوم اجتماعي را از ذخاير بي بديل احاديث اسلامي/ شيعي فراهم آورد.
كليد واژه ها: حديث اجتماعي، الاهيات اجتماعي، تفسير اجتماعي، فلسفه اجتماع.

مقدمه
 

دسته بندي و عرضه موضوعي احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان شيعي (عليه السلام) از قديم الايام امري رايج در ميان محدثان بوده است. به عنوان مثال كتاب غيبت نعماني (م360 هـ ق)؛ كامل الزيارات جعفر بن محمد بن قولويه (م368هـ.ق)؛ توحيد صدوق؛ صفات الشيعه و فضايل الشيعه صدوق(م 381هـ.ق)؛ غيبت شيخ طوسي (م460هـ.ق)؛ احتجاج طبرسي(م 548هـ.ق) و الخرائج و الجرائح قطب الدين راوندي (م573هـ.ق) از جمله اين مواردند.
مقصود از احاديث اجتماعي، احاديثي است كه كل و يا جزئي از آن مربوط به موضوع اجتماع، زندگي جمعي، اجزاء بخش ها، عوارض، حالات و تبعات آن از قبيل خانواده، معيشت، حكومت، جنگ و صلح، شهر نشيني و روستانشيني، اعتلاء و انحطاط اصناف، طبقات و نابرابري هاي اجتماعي باشد. اين مسائل و مباحث عديده اي ديگر در گنجينه احاديث اسلامي وجود دارد و مي تواند با دسته بندي و شرح و تفسير روزآمد و ارائه اي جديد مورد استفاده شاغلان در رشته هاي اجتماعي مراكز علمي كشور قرار بگيرد.
ارائه نظام واره اي احاديث اجتماعي عبارت از عرضه آنها در قالب منظومه اي از موضوع و مجموعه مسائلي مرتبط، منسجم و يكپارچه است به گونه اي كه هر مسئله بعدي به طور منطقي مرتبط و متفرع بر مسئله قبلي بوده و ارتباط بحث ها با يكديگر براي خواننده كاملا روشن جلوه نمايد. اين قبيل عرضه سيستمي/ سيستماتيك احاديث اسلامي بدون ترديد زمينه بهره گيري آن در زندگي روزمره ما را دو چندان مي كند و محدثان اجتماعي را به كارشناسان مسائل اجتماعي تبديل مي سازد.
احاديث اجتماعي شاخه اي از دانش بين رشته اي الاهيات اجتماعي را تشكيل مي دهد. تفسير اجتماعي، كلام اجتماعي، فقه اجتماعي و اخلاق اجتماعي چهار شاخه ديگري هستند كه جمعا، الاهيات اجتماعي را پديد مي آورند. همه اين پنج رشته با متون ديني (آيات و روايات) مربوط به عرصه جامعه و مسائل اجتماعي سرو كار دارند، اگر چه به لحاظ روش شناسي و رويكرد به مسائل از يكديگر متفاوتند.
اين نوشته، بحث گسترده احاديث اجتماعي را تنها در حد يك مقاله قابل چاپ عرضه كرده و شكل مبسوط آن را در كتابي با همين نام از مجموعه پنج جلدي الاهيات اجتماعي كه صاحب اين قلم در دست تأليف دارد، در اختيار خوانندگان محترم قرار خواهد داد.

1. انسان، موجودي اجتماعي
 

در دسته اي از متون ديني، ملازمت با قوم و قبيله و زيستن با جمع و جماعت، ترغيب شده و از زندگي انفرادي و عزلت از عشيره و طايفه، نهي به عمل آمده است. مثلا:
الف: ايُّهَا النَّاسُ إ نَّهُ لا يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ وَ إ نْ كَانَ ذا مَالٍ عَنْ عَشِيرَتِهِ وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِاءَيْدِيهِمْ وَ الْسِنَتِهِمْ، وَ هُمْ اَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَه مِنْ وَرَائِهِ، وَ اَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ، وَ اَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَهٍ إذا نَزَلَتْ بِهِ؛...اَلا لا يَعْدِلَنَّ اَحَدُكُمْ عَنِ الْقَرابَهٍ يَرى بِهَا الْخَصَاصَةَ اَنْ يَسُدَّها بِالَّذِي لا يَزِيدُهُ إ نْ اَمْسَكَهُ وَ لاَ يَنْقُصُهُ إنْ اَهْلَكَهُ، وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ فَإنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ واحِدَةٌ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ اَيْدٍ كَثِيرَةٌ، وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ: اي مردم، به درستي كه مرد اگر چه مالدار باشد، از خاندان (و عشيره) خود بي نياز نيست تا با دست و زبان از او دفاع كنند، چه آنها از همه به او نزديك ترند، و پراكندگي امور او را بهتر به سامان مي آورند و به هنگام رويداد بليه/ بلا بر او از ديگران مهربان ترند... آگاه باشيد، اگر كسي از شما خويشاوند خويش را در تنگنا بيند، مبادا از پاي بنشيند و ياري اش را از او دريغ دارد، آن هم به چيزي كه اگر نبخشد بر مال او افزوده نشود،و اگر ببخشد ازمالش كم نشود. كسي كه ياري اش را از خويشاوندان خود دريغ دارد، يك دست را از آنان بازداشته، ولي دست هايي را ازياري خود بازستانده است، و آنكه با اطرافيان خود نرم خويي كند، مودت پيوسته كسان خويش را خواهد داشت (نهج البلاغه، خطبه 23).
ب: وَالْزَمُوا السَّوادَ الْاعْظَمَ، فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَماعَةِ، وَ إِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَه، فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، كَما انَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ: ملازم با جمعيت/ جماعت باشيد زيرا دست [حمايت] خداوند بر سر جماعت است، و از تفرقه بپرهيزيد كه فرد فاصله گير [از جمع] نصيب شيطان است، همانگونه كه گوسفند فاصله گير [از گله] نصيب گرگ مي باشد (نهج البلاغه، خطبه 127).
از منطوق و مضمون توصيه هاي اميرمؤمنان (عليه السلام) در متون فوق، مواردي قابل استفاده است. يكي اينكه، زندگي اجتماعي در مقايسه با زندگي انفرادي، حيات تعاوني و مشاركتي در مقايسه با زندگي در انزوا و عزلت، منفعت و فايده بيشتري براي فرد دارد. انسان ها با پيوستن به جمع و ملازمت با جامعه از منافع و مزايا و سود زيادتري نسبت به زندگي انفرادي و انزوايي شان برخوردار مي شوند. از اين رو محاسبه و عقل و منطق حكم مي كند انسان ها همواره با خانواده و قبيله و عشيره و ملت و امت زندگي كرده و هيچگاه به سوي انزوا و انقراد و تجرد و رهبانيت و ديرنشيني و صومعه نشيني متمايل نشوند. نكته ديگر اينكه، انفراد، تكروي و دوري جستن از مردم، زمينه شيطنت و شيطان زدگي را پديد مي آورد؛ زمينه ظهور آراء و افكار و اميال شيطاني مي شود؛ زمينه شكل گيري عقايد انحرافي، رويه هاي بدعت آميز و نگرش هاي بدبينانه و گرايشات شرورانه مي شود از اين رو بايد به جمع پيوست و با جمع زندگي كرد تا آراء اَعمال، اَميال و عاداتمان به اعتدال و توازن برسد و شخصيت جمعي مان موزون و معتدل گردد و به اصطلاح به خود رسيده شويم.
نكته سوم اينكه اين آموزه به طور ضمني به ما مي فهماند كه در فلسفه انساني و انسان شناسي فلسفي، معتقد به وجود جمعي و هستي اجتماعي بشر است؛ انسان را موجودي مدني بالطبع تصور مي كند، چه اگر او را چنين تلقي نمي كرد، ديگر معنا نداشت به او توصيه كند كه بر خلاف اقتضاء ذاتي و فطري و طبيعي اش، به جمع بپيوندد و با جامعه باشد. بنابراين هنگامي كه متون ديني، ما را به زندگي با جمع و جماعت ترغيب مي كند و براي آن توجيهي عقلاني ارائه مي دهد، درمي يابيم كه در فلسفه انسان، حقيقت او را حقيقتي جمعي و گروهي تلقي كرده و از اين رو در فلسفه اجتماع به او توصيه كرده كه در واقعيت، همواره ملازم با جمع و جماعت بوده و از حقيقت خود فاصله نگيرد. در اين صورت، اين توصيه اجتماعي، همخوان و سازگار با آن نگرشي انساني مي شود. و الا معنا ندارد كه بشر در مقام ذات موجودي انفرادي و يا بي اقتضاي نسبت به زندگي انفرادي و اجتماعي باشد ولي در مقام واقع و خارج به او توصيه شود كه بايد به جمع بپيوندد و همراه و ملازم جامعه باشد تا شيطاني نشود و خسران نبيند.
در مجموع، اين «بايد» هماهنگ و همخوان با آن «هست و است» انساني است؛ اين امر و دستور انشايي واقعي حضرت امير (عليه السلام)، مترتب و سازگار با آن تلقي و نگرش حقيقي فلسفي به هستي انسان است: اي بشر، چون موجودي جمعي و اجتماعي هستي، پس با جمع بزي و با جماعت سركن تا به خود برسي و حظي وافر ببري و الا از خود بيگانه و نصيب شيطان مي شوي و ضرر مي كني.

2. حيات اجتماعي در دو تشبيه
 

الف: يكي تشبيه اندام واره اي (organicist) كه در آن، روابط اجتماعي انسان ها به روابط زيستي اعضاي بدن يك موجود زنده تشبيه شده و از اين رو به تشريك مساعي، همكاري،تعاون، همسازي، همدردي، همدلي، ايثار و گره گشايي توصيه شده است. مثلا از پيامبر بزرگ اسلام (صلي الله عليه و اله و سلم) روايت شده كه «تَرَي المُؤمنين في تَراحَمِهِم و توادّهم[تَوادُدهم] و تَعاطُفِهِم كَمَثَلِ الجَسَد، إذا اشْتَكي عُضواً، تَداعي له سائرُ جَسَدِه بالسَهَرِ والحُمي: مؤمنان را در ترحم و مهرورزي و عاطفه ورزي به يكديگر همانند بدني مي بيني كه اگر عضوي از آن به درد دچار شود، بقيه اعضا با شب بيداري و تبداري با آن همدردي مي كنند» (نوري طبرسي،ج12، ح14506، ص426،140ق) و همچنين از امام صادق (عليه السلام) گزارش شده كه: «المؤمنُ، اَخُوالمؤمنِ كَالجَسَدِ الواحدِ، اِنِ اشْتَكي شيئاً منه وَجَدَ اَلَمَ ذلكَ في سائِرِ جَسَدِهِ، و اَرواحُهما مِن روحٍ واحدهٍ: مؤمن برادر مؤمن است همانند بدن واحد، اگر عضوي از آن به درد آيد، درد آن را در ساير اعضاي بدنش مي يابد، ارواح آنان از روح واحدي نشأت يافته است»(كليني، ج2، ح4، ص133).
مضامين فوق در حديث ديگري از امام صادق (عليه السلام) نيز تكرار شده:«المُؤمِنونَ في تَبارِهِم و تَراحُمِهِم و تَعاطُفِهِم كَمَثَلِ الجَسَد، إذا اشتَكي، تداعي له سائِرُه بالسَهَر وَالحُمي: مؤمنين در مهرورزي و رحمت آوري و عاطفه ورزي همانند بدن اند، اگر شِكوِه اي پديد آيد، بقيه اعضا با بيداري و تب آن را همدردي مي كنند» (نوري طبرسي، ج12، ص 424، ح14506، 1408ق).
به نظر مي رسد اين دسته از متون ديني، الهام بخش جمعي از برجسته ترين فلاسفه اجتماعي و تاريخي مسلمان همچون ابونصر فارابي (م 339هـ ق) ابن خلدون تونسي (م808هـ ق)، محمد حسين طباطبايي (م 1360هـ ش) و مرتضي مطهري (م 1358 هـ ش) بوده است.
فارابي در تعبير:«المدينه الفاضله تشبه البدن التام الصحيح: مدينه فاضله شبيه بدن كامل و سالم است.» (آراء اهل المدينه الفاضله، 1991، ص 118)؛ ابن خلدون در عنوان: «إنّ الدولهَ لها اَعمارُ طبيعهٌ كما للاشخاص: دولت ها همانند اشخاص داراي عمر طبيعي اند»(المقدمه، 1408 هـ ق، ص 213)؛ طباطبايي در عبارت: «و هذه الرابطه الحقيقه بين الشخص و المجتمع لامحاله تؤدّي الي كينونهٍ اُخري في المجتمع حسب ما يَمُدّه الاشخاص من وجودهم و قواهم و خواصهم و آثارهم فيتكوّن فيالمجتمع نسخٌ ما للفرد من الوجود و خواص الوجود و هو ظاهرٌ مشهود: اين رابطه حقيقي بين فرد و جامعه لامحاله منجر به وجود/ هستي ديگري در جامعه در حد نيرويي كه اشخاص از وجود، قوا، خواص و آثارشان بدان مي دهند، مي گردد، و نوعي وجود شبيه وجود فرد، و خواص وجودي آن در جامعه تكون مي يابد، و اين امر ظاهر و مشهود است» (الميزان، ج4، [بي تا]، ص 96)؛ و مطهري در جمله: «افراد انسان كه هر كدام با سرمايه اي فطري و سرمايه اي اكتسابي از طبيعت وارد زندگي اجتماعي مي شوند، روحاً در يكديگر ادغام مي شوند و هويت روحي جديدي كه از آن به روح جمعي تعبير مي شود مي يابند. اين تركيب خود يك نوع تركيب طبيعي مخصوص به خود است كه براي آن شبيه و نظيري نمي توان يافت... حيات جمعي صرفا يك تشبيه و تمثيل نيست، يك حقيقت است همچنانكه مرگ جمعي نيز يك حقيقت است» (جامعه و تاريخ،[بي تا]، صص18 و 22)، همگي از آن گزارش هاي ديني، متأثر بوده اند.
ب: و ديگري تشبيه مكانيكي (mechanicist) كه در آن حيات اجتماعي به يك شيء صناعي / صنعتي بيجان همانند كشتي شبيه شده است، و از اين رو به جمع توصيه مي شود كه همواره يكديگر را نظارت و كنترل كنند، امرو نهي و تواصي به خير كنند، دلواپس و نگران هم باشند، متوجه و هشيار و تيزبين باشند تا مسير زندگي جمعي به انحراف نگرايد و خطري تداوم آن را تهديد نكند. براي نمونه، حديثي داستان گونه در زمينه امر به معروف و نهي از منكر از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم ) گزارش شده كه:« مَثَلُ القائمِ علي حدودِ الله و المُدهِنِ فيها كَمَثلِ قومٍ إستَهَموا علي سفينهٍ في البَحْر، فاصابَ بعضَهم اعلاها وَ اَصابَ بَعضَهم اَسفَلُها فكانَ الذينَ في اَسفَلِها يَصعُدون فَيَستَقُون الماء فَيَصُبُّونَ علي الذينَ في اَعلاها. فقال الذينَ في اعلاها لانَدَعُكُم تَصعُدون فَتُؤذوننا، فقال الذين في اَسفَلِها فاِنا [فانّنا] نَنْقُبُها مِن اَسفَلِها، فَنَسْتَقي. [قال (صلي الله عليه و آله و سلم)] فَاِن اَخَذُوا علي اَيديهم فَمَنعُوهم نَجَوا جميعاً، وَ إن تَرَكوُهم غَرِقوا جميعاً: مًثَل قيام كننده و سستي كننده به حدود خداوند، مثل قومي است كه براي تعيين جاي خود در كشتي، به قرعه دست زده، و در نتيجه جاي بعضي در بالاي كشتي و جاي بعضي نيز در پايين کشتي افتاده است. پس افرادي از بخش پايين کشتي به بخش بالا رفته و شروع به كشيدن آب [از دريا] نموده و بدين ترتيب موجب پاشيدن آب بر افراد آن بخش مي شوند. افراد بخش بالا به آنها گفتند كه [ديگر] به شما اجازه آمدن به بالا را نمي دهيم تا ما را اذيت كنيد. افراد بخش پايين گفتند كه ما در كف سينه سوراخي ايجاد مي كنيم و از اين طريق، آب را بالا مي كشيم.[پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود] اگر [افراد بخش بالا] دستان آنان را گرفته و از سوراخ كردن كف سفينه مانع مي شدند، [كشتي به راه خود ادامه داده ] و همگي به ساحل نجات مي رسيدند، و اگر آنها را به حال خود مي گذاشتند [ كشتي سوراخ مي شد] و همگي غرق مي شدند» (ترمذي، سنن، ج3، ص318، ح2264).(1)
در ميان دانشمندان مسلمان، مطهري ظاهرا تنها نظريه پردازي است كه از اين تشبيه نيز بهره برده است. او در توضيح ماهيت اجتماعي زندگي انسان،اظهار داشته: «نيازهاي مشترك اجتماعي و روابط ويژه زندگي انساني، انسان ها را آنچنان به يكديگر پيوند مي زند و زندگي را آنچنان وحدت مي بخشد كه افراد را در حكم مسافراني قرار مي دهد كه در يك اتومبيل با يك هواپيما با يك كشتي سوارند و به سوي مقصد در حركتند و همه با هم به منزل مي رسند و يا همه با هم از رفتن مي مانند و همه با هم دچار خطر مي گردند و سرنوشت يگانه اي پيدا مي كنند» (جامعه و تاريخ، [بي تا]، ص 12).

پی نوشت ها :
 

*دكتراي فلسفه اجتماع و عضو هيئت علمي دانشگاه قم
1.همين مضمون با جمله بندي متفاوتي نيز گزارش شده است. ببينيد: علاء الدين هندي، كنزالعمال، ج3، بيروت، مؤسسه الرساله، 1399 هـ ق/1979 م، ص 81، ح 5597.
 

منبع: شيعه شناسي 25
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط