همه چيز درباره بني صدر (5)
تهيه كننده : محمود كريمي شروداني
منبع : سایت راسخون
منبع : سایت راسخون
نگاهي به كتاب درس تجربه نوشتهي ابو الحسن بني صدر
«وقتي او (امام) را با صندلي چرخدار ميآوردند يك حالت رقت به من دست داد. حالت غمگين داشت و به قدري حالت عاطفي به من دست داد كه دستش را بوسيدم و خيلي با عاطفه»(ص256)
جدا از اينكه اين توجيه تا چه حد از سوي صاحبنظران پذيرفته خواهد شد بايد به اين نكته اشاره كرد كه تا قبل از شكلگيري ارتباط آقاي بنيصدر با سازمان مجاهدين خلق در اواخر سال 59در جلسات خصوصيتر مسئولان با امام، ايشان نه تنها دست امام را ميبوسيد بلكه با رفتارهاي خاص به نوعي خود را عزيزدردانه بنيانگذار انقلاب نيز وانمود ميساخت. دقيقاً آقاي بنيصدر براي پاك كردن اين كارنامه بيّن، دچار افراطهايي شده است كه در واقع كار را بر وي سختتر ميكند. نوع برخوردهاي توهينآميز و دور از هرگونه استدلال با امام را در اين كتاب بايد به حساب همين مشكل ايشان گذاشت. براي نمونه آقاي بنيصدر در سال 52 در سفري به نجف اشرف ملاقاتي نيز با امام داشته است كه شرح اين ملاقات در كتاب ”اولين رئيسجمهور” آمده، اما در اين خاطرات فراز توهينآميزي به آن افزوده شده است؟! «گفتم: آقا! شما يك شهر را نميتوانيد اداره بكنيد. توي كوچههاي نجف از زيادت كثافت و مدفوع نميشود راه رفت. شما اين كتاب (ولايت فقيه) را نوشتيد كه رژيم شاه تا قيامت بماند توي ايران؟! كي ميآيد كشور را از دست او بگيرد و به دست اين آقايون (روحانيون) بسپارد؟...(ص137)
آقاي بنيصدر ظاهراً به اين نكته توجه ندارد كه خوانندگان خواهند پرسيد فراواني مدفوع و كثافت در كوچهها و معابر شهر نجف چه ارتباطي به قابليت و توانمندي امام و تئوري سياسي و حكومتي وي دارد. بويژه اينكه امام در آن شرايط يك مرجع تبعيد شده، بود و به شدت از سوي نيروهاي امنيتي و پليسي رژيم بغداد تحت فشار و كنترل قرار داشت.
اين فشارها نيز در نهايت منجر به خروج ايشان از عراق شد. آيا اگر رژيم بعثي صدام آگاهانه و عامدانه به شهرهاي مذهبي رسيدگي نميكرد تا مردم را به اسلام و روحانيت بدبين كند، مسئوليت چنين برخورد خصمانهاي متوجه يك مرجع و رهبر تبعيدي است؟! آن گونه كه از ظواهر پيداست آقاي بنيصدر از فرط دشواري تبيين دوگانگيها به وادياي سوق يافته است كه براي روشن ساختن سستي آن نيازي به هيچگونه استدلالي نيست. البته اين نكته نيز از نظرها دور نخواهد ماند كه آقاي بنيصدر نزديك به يك سال و نيم بر مسند رياستجمهوري تكيه داشت. لذا قبل از رياستجمهوري به ويژه در اوايل پيروزي انقلاب كه هيچگونه مسئوليتي نداشت (يك ماه بعد از پيروزي انقلاب ايشان به عضويت شوراي انقلاب درآمد) ميبايست راحتتر مواضعي را كه امروز مدعي است در آن دوران داشته، طرح كند، در حالي كه در ايام مورد اشاره نه تنها موضع توهينآميزي از وي درباره به امام به ثبت نرسيده بلكه وي سراسر در بزرگداشت امام سخن رانده است. نكته ديگري كه در اين ارتباط ميتواند موجب روشنتر شدن حقيقت شود، پشتيباني شديد نزديكان امام (فرزندان، داماد، نوه و…) و اعضاي دفتر ايشان از كانديداتوري آقاي بنيصدر بود كه نقش اساسي در جلب و جذب آراي عمومي داشت، اما از آنجا كه يادآوري اين واقعيت، موضوع خوشايندي براي آقاي بنيصدر نيست ايشان ترجيح ميدهد در خاطرات خود حتي اشارهاي نيز به آن نكند. علاوه بر اين آقاي بنيصدر كانديداتوري خود را توسط جامعه روحانيت مبارز نيز كتمان مينمايد. در اين زمينه از همه مهمتر نظر نهايي امام در مورد احتمال غير ايراني محسوب شدن آقاي جلالالدين فارسي بود. فراموش نخواهد شد كه در جريان اختلافات به وجود آمده در مورد مليت كانديداي حزب جمهوري اسلامي، امام توصيه كردند كه حتي اگر شائبه افغاني بودن اجداد ايشان نيز وجود دارد بهتر است آقاي فارسي از كانديداتوري رياستجمهوري استعفا دهد. اين نظر صريح امام كه حزب جمهوري اسلامي را با يك بحران سياسي مواجه ساخت عملاً موجب شد تا آقاي بنيصدر رقيب جدي نداشته باشد؛ زيرا بعد از استعفاي آقاي فارسي در آخرين روزهاي رقابت انتخاباتي، براي حزب جمهوري اسلامي ممكن نبود فرد جديدي را به عنوان نامزد خود مطرح سازد. در نتيجه و در چنين فضايي كانديداي روحانيت مبارز كه از حمايت مرحوم سيداحمد خميني، سيدحسين خميني، مرحوم اشراقي (داماد امام) و ساير اعضاي بيت امام برخوردار بود با راي قاطع مردم در انتخابات اولين رياست جمهوري ايران برگزيده شد. اكنون اين سؤال مطرح ميشود كه آيا در صورت چنين برخوردهاي توهينآميزي- كه در شرايط كنوني آقاي بنيصدر مدعي است با امام از ابتداي آشنايي داشته است- اصولاً وي ميتوانسته از چنين حمايت بيدريغ روحانيت مبارز و نزديكان امام برخوردارشود؟ قطعاً جواب اين سئوال منفي است. دقيقاً از همين رو آقاي بنيصدر ترجيح ميدهد در كتاب خاطرات خود به هيچ كدام از واقعيتهاي مسلم فوق اشارهاي نداشته باشد. البته اكنون و در شرايط جديد آقاي بنيصدر با پنهان داشتن چگونگي روند موفقيت خويش در انتخابات رياستجمهوري ميتواند در كتاب ”درس تجربه” ادعا كند: «خوب روز بعد هم انتخابات انجام شد. آقاي حبيبي نامزد حزب جمهوري اسلامي در اين انتخابات، كمتر از 4 درصد رأي آورد و بقيه مردم با رأي خودشان نشان دادند كه حكومت آخوندي را نميخواهند» (ص254) كه اين خود از هنرنماييهاي اين نادرة دوران است.
از ديگر فرازهاي مهم اين كتاب تلاش آقاي بنيصدر براي تبرئه خود در زمينه همكاري با سازمان مجاهدين خلق به عنوان يك گروه تروريستي است. پرداختن به اين موضوع تا حدودي به ما در رفتارشناسي كسي كه مدعي است: «قدرت خود به خود چيز بديه، قدرت خوب وجود ندارد» كمك خواهد كرد. قطعاً آقاي بنيصدر در ائتلاف خود با سازمان مجاهدين خلق كه براي كسب قدرت، توسل به غيرانسانيترين و نامشروعترين اعمال را براي خود مباح ميشمرد نميتواند تنها «بلبل زباني مسعود رجوي» و به عبارت عاميانهتر چربزباني و تملقگويي اين گونه حضرات را به عنوان دليل كشيده شدن به اين وادي ذكر كند، هر چند با عنايت به اين امر كه ايشان صاحب كتاب ”كيش شخصيت”اند نميتوان زبانبازيهاي رجوي را نيز بيتاثير دانست. البته شايد بتوانيم خطاي فيروزه خانم را تماماً متاثر از «بلبلزباني مسعود رجوي» بدانيم، اما در مورد پدر گراميشان موضوع ابعاد گستردهتري دارد.
در ماههاي پاياني سال 59 حضور پررنگ نيروهاي سازمان مجاهدين خلق در جلسات سخنراني آقاي بنيصدر نشان از سرمايهگذاري جدي اين سازمان روي نقاط ضعف ايشان و فراهم آوردن زمينههاي رو در رو قرار دادن وي با امام داشت. حتي در يكي از اين سخنرانيها، مادر رضاييها برخاست و خطاب به بنيصدر فرياد زد: اي كاش شما رئيسجمهور هميشگي ما باشيد. در پاسخ به وي نيز آقاي رئيسجمهوري بدون نفي تمايل خود به حضور مادامالعمر در رأس قدرت اجرايي كشور گفت: همين يك دوره را نيز نميگذارند. در حادثه 14 اسفند اين همكاري سازمان يافته تا حدودي آشكارتر شد و به ميزان افزايش تأثيرگذاري سازمان بر بنيصدر فاصله وي با امام بيشتر ميشد. نكته قابل تأمل اينكه تا قبل از اين ائتلاف، سازمان مجاهدين خلق از طريق يك گروه دست ساخته و هدايت شده به حذف فيزيكي شخصيتهاي فكري ميپرداخت و در ظاهر هرگونه اعمال تروريستي را محكوم ميساخت. جالب اينكه با رسميت يافتن پيوند آقاي بنيصدر و اين سازمان، مسئوليت اقدامات تروريستي رسماً به عهده گرفته ميشد و آقاي بنيصدرهم هرگز از آن تبري نميجست.
در كتاب ”درس تجربه”، از جمله تعارضات جدياي كه آقاي بنيصدر با آن مواجه است، همين قدرت طلبي است؛ زيرا از يك سو قدرت را از هر نوعش (خير يا شر) اصولاً بد ميداند!! اما از ديگر سو براي كسب و حفظ قدرت با شيطانيترين نيروها وحدت ميكند. ايشان براي فرار از اين تعارض به زعم خود خواسته است با تحريف تاريخ حل مشكل كند؛ لذا با يك سري صغري و كبري كردنها، مدعي ميشود كه دكتر بهشتي به دست امام به شهادت رسيده است:
«من بسيار شك دارم كه غير از دستگاه خميني، كس ديگري دفتر حزب جمهوري اسلامي را منفجر كرده باشد. چون هر كس را كه آمريكاييها خواستند محور بكنند، به تيغ خميني مبتلا شد و رفت و حتي آنهايي را هم كه خودش آورده بود. از آنها، آقاي بازرگان است و از آنها، اين آقاي بهشتي و يا كساني كه بعد از كودتا بر ضد من، قرار بود درايران حاكم بشوند.»(ص195)
اين ادعاي آقاي بنيصدر بعد از دو دهه و اندي در حالي مطرح ميشود كه در همان زمان اولاً گروه تروريستي مجاهدين خلق رسماً مسئوليت انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي را- كه منجر به شهادت 72 تن از وزرا، نمايندگان مجلس و شخصيتهاي تراز اول سياسي كشور شد- بر عهده گرفت و فرد نفوذي سازمان در اين زمينه كاملاً مشخص گرديد. ثانياً چنين حادثهاي بنا بود كليه مسئولان طيف خط امام را در كشور به شهادت برسانند و منحصر به دكتر بهشتي نبود؛ لذا صرفنظر از شخصيت وارسته امام كه از چنين اتهاماتي مبراست با كمترين منطق سياسي چنين ادعايي پذيرفتني نيست كه رهبري نظام درآن شرايط حاد دشمنيهاي داخلي وخارجي، همه بازوان خود را قطع كند. ثالثاً اين تنها حركت تروريستي سازمان در آن ايام نبود كه با چنين ادعايي بتوان به رفع و رجوع آن پرداخت. چرا آقاي بنيصدر در مورد حادثه انفجار دفتر نخستوزيري كه منجر به شهادت رجايي و باهنر شد، به شهادت رساندن امامان جمعه در استانها و صدها اقدام تروريستي ديگر كه مسئوليت آنها نيز رسماً از سوي سازمان مجاهدين خلق پذيرفته ميشد توجيهات اين چنيني ابداع نكرده است. رابعاً اين ادعا با ساير مطالب كتاب در مورد دكتر بهشتي مطابقت ندارد؛ زيرا آقاي بنيصدر فراموش ميكند كه در ساير قسمتهاي خاطرات خويش يكي از انتقاداتش به امام حمايت به زعم ايشان بيقيد و شرط از دكتر بهشتي بوده و اينكه چرا ايشان را به رياست ديوان عالي كشور منصوب كرده است و...
بنابراين براي خوانندگان اين كتاب خاطرات، كاملاً مسجل ميشود كه امروز آقاي بنيصدر نگران ثبت شدن نام خود در ليست بازي خوردگان يك گروه تروريستي حرفهاي است و به منظور كتمان اين واقعيت اين ادعاي سست و بياساس را مطرح ميسازد كه احتمالاً دكتر بهشتي توسط رهبري نظام از ميدان برداشته شده است، در حالي كه همگان در همان زمان و حتي اكنون اذعان دارند كه شهادت جمع كثيري از وزراء، نمايندگان مجلس و سياسيون تراز اول كشور و در رأس آن، دكتر بهشتي ضربه جبران ناپذيري به رهبري نظام وارد آورد و انتظار به سقوط كشاندن كل نظام از طريق اين ترورها در جبهه دشمنان انقلاب نوپاي ايران به شدت وجود داشت.
اما داستان ادامه همكاري آقاي بنيصدر با اين گروه تروريستي براساس روايت شخص ايشان در اين كتاب روشنتر ميسازد كه چه كسي قدرتطلب بوده و بدين منظور خود را به هر سو ميكشانده است. براي نمونه شرح ملاقات طارق عزيز با مسعود رجوي در فرانسه در محل اقامت آقاي بنيصدر از زبان ايشان خالي از لطف نيست: «ترتيب اينكه چه جوري بيايد اينجا و راجع به ملاقات، در كجا باشد بالاخره گفتم: «اگر من بخواهم موافقت كنم، فقط به يك ترتيب ميشود موافقت كرد و آن ترتيب هم اين است كه يك فاتح، يك شكست خورده را ميپذيرد. اينها متجاوزند و در تجاوزشان هم شكست خوردهاند وگرنه به سراغ ما به اينجا نميآمدند... ملاقات شما (رجوي) با او، حداكثر نيم ساعت بيشتر طول نكشد. گفت: «بسيار خوب».(ص380)
اين ملاقات كه در خانه بنيصدر و با حضور همزمان وي در منزل صورت ميگيرد به لحاظ سياسي فراتر از موافقت رئيسجمهور يك تشكيلات خود ساخته با ملاقات نخستوزير خود يعني مسعود رجوي معني پيدا ميكند. بر اساس قراردادي كه بين آقاي بنيصدر و مسعود رجوي منعقد شده بود كليه اقدامات اين تشكيلات ائتلافي ميبايست به امضاي رئيسجمهور تشكيلات ميرسيد. بنابراين در اين قضيه آقاي بنيصدر يك گام فراتر از صرف موافقت با ملاقات رجوي و طارق عزيز برداشته بود. اما جالبتر اينكه همكاري گسترده گروه تروريستي مجاهدين خلق با متجاوزان به خاك ايران كه با تأييد آقاي بنيصدر كليد ميخورد حتي كمترين انگيزهاي را در ايشان براي شكستن ائتلاف خود ايجاد نميكند و اين مسعود رجوي است كه با باز شدن پايش به بغداد ديگر نيازي به مقام مافوق ندارد؟! اظهارات آقاي بنيصدر در اين زمينه شناخت خوانندگان خاطرات را از وي جامعيت ميبخشد: «به هر حال آن وقت [20 اسفند 1362] آقاي رجوي نامهاي به من نوشت در 14 صفحه و به قول خودش پايان داد به اين همكاري، مقالهايست در نشريه انقلاب اسلامي [به تاريخ 17 اسفند 1362] من هيچ اطلاعي از آن مقاله نداشتم. در آن وقت روزنامه انقلاب اسلامي ربطي به من نداشت. اگرچه مينويسند كه در مسئوليت من است ولي در آن وقت كه من با آقايان بودم، در مسئوليت من نبود. در يك روزنامهاي كه در مسئوليت من نيست، يك مقالهاي نوشته شده است تحت عنوان ”دروغهاي طارقعزيز” و اين را مجوز كردند براي پايان دادن به همكاري با من. اين هم ميزان رعايت آزادي است از ديد اين آقايان كه: گنه كرد در بلخ آهنگري/ به شوشتر زدند گردن مسگري».(ص382)
در اين فراز از كتاب، آقاي بنيصدر آشكارا معترف است كه نه تنها با ادامه همكاري با متجاوزان و متجاسران بغدادي مخالف نبوده، بلكه بشدت تمايل دروني به باقي ماندن در اين ائتلاف داشته است. به عبارت روشنتر، اين كه عوامل نخستوزير در تبعيد؟! با درج مقالهاي عليه مسئولان بغدادي در روزنامه تحت مديريت آقاي بنيصدر، رئيسجمهور در تبعيد؟! را از اريكه قدرت به زمين زدهاند، موجب شده تا خاطر مبارك ايشان بشدت مكدر شود.
با مروري بر تناقض ديگري در زمينه ابعاد قدرتطلبي مدعيان نافي قدرت به اين بحث پايان ميدهيم. سفر آقاي بنيصدر به كرمانشاه در آستانه بررسي طرح عدم كفايت سياسي رئيسجمهور در مجلس شوراي اسلامي بحثهاي مختلفي را در محافل داخلي و خارجي برانگيخت. اكنون روايت آقاي بنيصدر در اين زمينه، ميزان صحت و سقم حدس و گمانهاي آن زمان را مشخص ميسازد: «در آن موقع كه در كرمانشاه بودم، راديو بختيار گفته بود، بنيصدر رفته به غرب كشور براي تدارك كودتا. اين هم شده بود يكي از بهانههايي كه اين آقايان داشتند براي به اصطلاح توجيه كودتاي خودشان، همه اينها دروغ است. من در غرب كشور بودم براي جنگ و دائم در جبهههاي جنگ بودم. اگر ميخواستم كودتا كنم به آنجا نبايد ميرفتم بلكه بايد در تهران ميماندم... اما براي اينكه در تاريخ نماند كه امكان كودتا بود و به بنيصدر پيشنهاد هم شد و او نكرد گفتم، الان ميآييم بررسي ميكنيم كه چقدر امكان كودتا هست… از فلاحي [رئيس ستاد ارتش] پرسيدم در تهران چه داريد. گفت: دو گردان. اين موضوع را هم بايد توجه بكنيد. آنها هر چه نيرو از پاسدار داشتند از همه جاي ايران توي تهران جمع كرده بودند... بعضيها گفتند: شما بايد به طريقي با صدام حسين ارتباط پيدا كنيد...(ص335)
آقاي بنيصدر در ابتداي اين قول خود مدعي است كه اصولاً به كودتا اعتقادي نداشته و براي شركت در دفاع مقدس به كرمانشاه رفته بوده است و اگر فكري براي كودتا ميداشت بايد در تهران ميماند. اما چند خط بعد در همان پاراگراف اعتراف ميكند كه در تهران به دليل حضور پر رنگ نيروهاي پاسدار انقلاب امكان كودتا نبوده و ايشان در كرمانشاه براي اينكه در تاريخ زير سؤال نرود كه امكان كودتا داشته و به اين امر اقدام نكرده، جلساتي را بدين منظور برگزار كرده است و در آخر اينكه بعضيها پيشنهاد برقراري ارتباط با صدام را ميدهند كه البته اين پيشنهاد بعضيها؟! دقيقاً علت انتخاب كرمانشاه را براي بررسي كودتا مشخص ميكند. بنابراين در كرمانشاه راههاي مختلف براي انجام يك كودتاي موفق! و حتي ارتباط با دشمن مورد بررسي قرار ميگيرد، اما به دليل پايين بودن احتمال موفقيت آن و داشتن خطر جاني براي ايشان، از اين كار صرفنظر ميكند. از اين رو به ابزار ترور متوسل ميشوند تا از طريق حذف فيزيكي شخصيتها زمينه كودتاي مورد نظر فراهم شود، اما ترورهاي كور و وسيع، آقايان را به نتيجه مورد نظر نميرساند؛ لذا بعد از برگزاري انتخابات رياست جمهوري كه مجدداً كشور روال طبيعي خود را مييابد آقاي بنيصدر فرار را بر قرار ترجيح ميدهد.
از جمله فرازها و برجستگيهاي ديگر اين كتاب به تصوير كشيدن قابليتهاي آقاي بنيصدر در دفاع از تماميت ارضي كشور قبل از 31 شهريور59 به عنوان فرمانده كل قوا و محكزدن عملكرد وي در مقابله با تجاوز گسترده نيروهاي عراقي به خاك ميهنمان از زبان خود ايشان است: «آن موقع كه مجلس داشت افتتاح ميشد و همين طور موقعي كه آقاي رجايي ميخواست نخستوزير شود خطر تجاوز عراق ديگر شده بود مسئله روز. در آن ايام روشن شده بود كه تجاوز خواهد شد و با اينكه ياسر عرفات را فرستاده بودم پيش آقاي صدام حسين تا دست به اين كار نزند، اما او در رؤياي پيروزي برقآسا و بيقرار حمله بود»(ص265)
و در ادامه ميافزايد: «به هر حال، ياسر عرفات رفت به عراق برگشت و گفت كه صدام را مثل طاوس ديده و او ميگويد كه كار ايران را چهار روزه تمام ميكنم. بله وضعيت اين جوري بود. ما هم گفتيم كه حالا اگر بياييم و بگوييم با اين مجلس موافق نيستيم بحران درست ميشود»(ص266) و در آخر از اينكه احتمال حمله صدام موجب شده است تا وي نتواند امام زدايي كند بر حاكم بغداد نفرين ميفرستد: «فكر ميكرديم اگر با خميني دعوا كنيم و يك جنگ داخلي راه بيفتد و عراق هم از آن طرف حمله كند، ممكن است كشور از بين برود و بعداً بگويند بنيصدر در نزاع بر سر قدرت، كشور را به باد داد. آن وقت، اين بيم روزمره بود، خدا ذليل كند اين آقاي صدام را كه خيلي كمك كرد به استبداد داخلي»(ص271)
در قالب اين جملات آقاي بنيصدر ميخواهد امروز مدعي شود كه هرگز به اختلافات داخلي دامن نزده، بلكه تمامي توان خود را براي دفع تجاوز قطعي و قريبالوقوع دشمن به كار گرفته است. قبل از پرداختن به اين موضوع لازم است اشارهاي به يك ادعاي خلاف عقل و منطق آقاي بنيصدر در مورد كيفيت انتصابش به فرماندهي كل قوا از سوي امام داشته باشيم: «در اين مرحله آقاي خميني بدون اطلاع من، مرا جانشين خود به سمت فرمانده كل نيروهاي مسلح انتخاب كرد»(ص307)
به دليل پرهيز از اطاله كلام از پرداختن به علت طرح چنين ادعايي اجتناب ميورزيم، هر چند قرائن بسياري موجود است كه عكس چنين مطلبي را به اثبات ميرساند. عليايحال چه به اصرار آقاي بنيصدر و چه از روي عدم تمايل، ايشان مسئوليت مهم و كليدي فرماندهي كل قوا را در آن مقطع حساس به عهده گرفته بودند. با چنين واقعيتي در پيشرو، اكنون به احصاء چگونگي برخورد آقاي بنيصدر با اختلافات داخلي و كسب آمادگي كشور براي مقابله با تجاوز دشمن ميپردازيم.
در بُعد اختلافات داخلي نوع تعامل ايشان با دو قوه ديگر يعني قوه مقننه و قضائيه و حتي در ارتباط با زير مجموعه قوه مجريه يعني نخستوزير و وزرا بسيار خصمانه است. روابط رئيسجمهور با مجلسيان بعد از شكست تلاشهاي گستردهاش براي تشكيل يك مجلس هماهنگ با خود، همواره تيره بود، تا آنجا كه حتي مصوبات مجلس را براي اجرا، امضاء و ابلاغ نميكرد و قوه مقننه را مجبور ساخت با تصويب طرحي مهلت پنج روزهاي را براي رئيسجمهور تعيين كند. در مورد قوه قضائيه حملات به شهيد بهشتي و ديگر مسئولان قضايي آن دوران ما را بينياز از پرداختن به آن ميكند. اما در مورد زيرمجموعه قوه مجريه بايد گفت با وجودي كه شهيد رجايي هم به لحاظ تحصيلات، هم به لحاظ سابقه سياسي و مبارزاتي و در نهايت به دليل تواضع و وارستگي در جايگاه بالاتري از آقاي بنيصدر قرار داشت، اما علي رغم تأييد اوليه و معرفي وي به مجلس به عنوان نخستوزير پيشنهادي رئيسجمهور همواره آماج حملات بسيار تند و تحقيرآميز آقاي بنيصدر قرار داشت. صبر و بردباري آقاي رجايي در اين مقطع كه براي حفظ وحدت پاسخي به برخوردهاي غيراصولي رئيسجمهور نميداد زبانزد عام و خاص است. در مورد وزرا نيز كافي است به اين واقعيت توجه كنيم كه حتي مدتها بعد از حمله گسترده و همه جانبه دشمن به خاك ايران و اشغال بخشهاي عظيمي از سرزمينمان آقاي بنيصدر چهار وزارتخانه كليدي همچون وزارت امور خارجه را بيوزير نگه داشته بود و وزراي پيشنهادي نخستوزير را به مجلس معرفي نميكرد. در اين رابطه خوانندگان و محققان گرامي را به مطالعه كتاب «نامهنگاريهاي شهيد رجايي با رئيسجمهور» گردآوري شده توسط شادروان آقاي كيومرث صابري فومني «گلآقا» دعوت ميكنيم.
اما در بُعد تلاش براي كسب آمادگيهاي نظامي به منظور دفع تجاوز احتمالي دشمن بايد اذعان داشت كارنامه بسيار نامطلوبتري از آقاي بنيصدر در تاريخ به ثبت رسيده است. دقيقاً به همين دليل نيز اوتاكنون به اين سؤال مهم هرگز پاسخ نگفته است كه علي رغم اعتراف به اطلاع از بيقرار بودن صدام براي حمله به ايران، چرا براي كسب آمادگيهاي لازم هيچ گونه اقدامي نكرده و اينكه چرا به عنوان فرمانده كل قوا حتي يك بار هم جلسه شوراي عالي دفاع را قبل از آغاز حمله دشمن به منظور بررسي تهديدات و پيدا كردن راهكارهاي لازم براي مقابله با آن تشكيل نداده است؟
پاسخ آقاي بنيصدر به اين سؤال مهم ميتواند بسياري از ابهامات را در مورد عملكرد ايشان روشن سازد، اما تا آن زمان ادعاي اينكه ايشان براي پرداختن به امور دفاعي از اختلافات داخلي در ميگذشته است از هيچگونه استدلال تاريخي برخوردار نيست بلكه به استناد مدارك به جاي مانده از شخص آقاي بنيصدر، ايشان تمام توان خود را به جنگ قدرت معطوف داشته و مقولة كاملاً مقفول مانده، امور دفاعي كشور بوده است، اما نكته جالب در اين رابطه سخن ايشان به سرتيپ فلاحي بعد از آغاز تهاجم دشمن است: «وقتي حمله عراق آغاز شد، من در كرمانشاه بودم. از سرتيپ فلاحي رئيس ستاد ارتش پرسيدم: چند روز ميتوانيم در برابر ارتش عراق مقاومت كنيم، گفت: چهار روز گفتم: شما اين چهار روز را خوب بجنگيد مسئول روز پنجم من هستم. خوب بلافاصله ارتش تجديد سازمان شد و دمكراتيزه كردن ساختار ارتش نقش تعيين كننده داشت. استعدادها و ابتكارات شگفت انسان بر فقر سازماني و تجهيزاتي غلبه كرد و ايران نجات پيدا كرد.»(ص310)
آيا جا ندارد كه به آقاي بنيصدر لقب «معجزهگر قرن» دهيم، زيرا صرفاً در چهار روز ارتش را تجديد سازمان و دمكراتيزه و استعدادها را شكوفا مي كند و انسان را بر فقر سازماني و تجهيزاتي خود غلبه ميدهد. قطعاً چنين فردي كه قادر است چنين معجزهاي را در چهار روز به انجام رساند ميبايست بر تمامي علوم و فنون نظامي واقف باشد (ادعايي كه در مقاطع مختلف از جانب آقاي بنيصدر مطرح شده است) اما براي روشن شدن ميزان اين اطلاع، خوانندگان محترم را به روايت ديگري از همين كتاب ارجاع ميدهيم: «همان شب سرلشكر شادمهر به من تلفن زد و گفت: اگر آمريكائيها شبانه بيايند و اين هليكوپترها و هواپيماها را [كه در فرودگاه طبس جا گذاشتند] ببرند ديگر هيچ آبرويي براي ارتش باقي نميمونه... اينجا كه آمدند نديديم. حالا اگر بيايند و ببرند خواهند گفت، پس توي كشور هيچ كس به هيچ كس نيست... بعد از اين توضيحات او گفت: پس اجازه بدهيد كه ما هواپيما بفرستيم و از بالا ملخهاي هواپيما و هليكوپترهاي آمريكايي را بزنيم تا آنها نتوانند ببرند. من كه نظامي نبودم قاعدتاً ميبايد سخن مسئول نظامي را ميپذيرفتم.»(ص292)
آقاي بنيصدر كه از بديهيترين مسائل نظامي ارتش و ادوات نظامي بياطلاع است ميخواهد خود را به عنوان منجي و نجاتبخش كشور در تهاجم عراق در تاريخ به ثبت رساند و اين تناقضگوييها جز ناديده گرفتن فداكاريهاي مردم در جريان دفاع مقدس نيست. در كتاب ”درس تجربه” آقاي بنيصدر هيچگونه اشارهاي به فداكاري ملت ايران كه با تمام وجود از همان روز اول تهاجم به ياري فرزندان ارتشي و سپاهي خود شتافت ندارد. واقعيت آن است كه آنچه در محاسبات آمريكا و عامل تحريك شدهاش در تهاجم به ايران يعني آقاي صدام حسين مورد توجه واقع نشده بود توان ملت ايران به مفهوم عامش بود. ورود اين پديده ناديده گرفته شده به صحنه دفاع مقدس همه خوابهاي دشمنان را مخدوش ساخت، نه معجزهگري آقاي بنيصدر در روز پنجم.
در آخرين فراز اين مقال بايد خاطرنشان سازيم كه كتاب خاطرات آقاي بنيصدر را بايد به درستي آينه تمامنمايي از تعارضات شخصيتي ايشان بناميم. در حالي كه در جايي از اين كتاب مرحوم بازرگان به دليل غيرانقلابي بودن آماج حملات آقاي بنيصدر قرار ميگيرد، اما در جاي ديگر خود ايشان پس از رد شدن پيشنهادش به شاپور بختيار، تأسف ميخورد و چنين عنوان ميدارد كه اگر اين پيشنهاد مورد پذيرش كارتر قرار ميگرفت، ارگان دولت شاهنشاهي دست نخورده باقي ميماند و صرفاً انتقال قدرت صورت ميگرفت و نه انقلاب. يا در جايي از كتاب ادعاي اينكه ايشان اصولاً تمايلي به رياستجمهوري نداشت به چشم ميخورد، در حالي كه در چند جاي ديگر كتاب معترف است كه تمايل شديدي به اين منصب داشته است. همچنين پيشنهاد آقاي بنيصدر به قاسملو مبني بر تشكيل يك كنفدراسيون باكردهاي ساير كشورها ي منطقه، ميزان تعلق خاطر ايشان را به مباني و باورهاي ملي روشن ميسازد يا در حالي كه معترف است گروههاي مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي خلق در شكنجههاي درون زندان دخالت داشتند تلاش ايشان براي بياعتبار كردن ايران در خارج كشور ميزان صداقت سياسي ايشان را به نمايش مي گذارد و... از اين دست مطالب را فراوان در كتاب ”درس تجربه” ميتوان يافت كه ميتواند براي محققان و پژوهشگران تاريخ معاصر كليدهايي براي كشف حقايق باشد.
***
پس از خواندن مطالب قسمتهاي قبل اينك كمي هم به شخصيت بني صدر مي پردازيم:
گوشه هايي از زیاده خواهی بنی صدر
روزنامه انقلاب اسلامی ، 21 اردیبهشت 59 ، ص 11
وی حتی نسبت به شعار " خمینی روح خدا ، فرمانده كل قوا " حساسیت نشان داده و ضمن اظهار گلایه از طرح چنین شعاری در روزنامه اش نوشت :
" آقایان اگر به راستی در قلبشان روح خدا و حكم و نظر وی را قبول داشتند نه این كه بخواهند خود را پشت سر وی پنهان كنند ، اقلاً به تصمیم روح خدا مبنی بر تفویض فرماندهی كل قوا به ریاست جمهوری حتی اگر مخالف آن بودند باید در اوج جنگ به آن تن می دادند و قطعنامه خوانان شان و شعار تعبیه كنندگانشان سعی نمی كردند در دهان مردم بگذارند : " روح خدا ، فرمانده كل قوا ......
اگر از خشم خدا نمی ترسید از خشم توده ها بترسید ، باید معلوم شود كه چه كسی دستور چاپ پوسترهایی با هدف شعار ضد وحدت در تعداد بسیار زیاد چاپ كرده است ." روزنامه انقلاب اسلامی ، 23 دی 59
وی سپس از نخست وزیر و رئیس مجلس و دیگران به خاطر به كار بردن كلمه فرمانده كل قوا كه در نامه تبریك شان بود ، گلایه كرد.
* دخالت در امور قضایی و اعتراض به عزل و نصب های قوه قضائیه : بنی صدر طی نامه سرگشاده ای به شورای عالی قضایی نسبت به تغییر برخی قضات دادگستری اعتراض كرد و در نامه ای نوشت :
" بنابر مسئولیتی كه به موجب اصل 113 قانون اساسی دارم بار دیگر اخطار می كنم كه رویه شورای عالی قضایی در نقض قانون اساسی و هتك حرمت و نقض استقلال قضایی ، موجب تضعیف قوه قضائیه و سلب امنیت قضایی خواهد شد ."
متن كامل نامه رئیس جمهور بدین شرح است .
" شورای عالی قضایی متعاقب نقض اصل 36 و 159 قانون اساسی ( وضع مجارات و تشكیل دادگاه های مخالف قانون ) كه موجب اخطار اینجانب طی نامه شماره 18454_10 و 9 و 59 گردید ، اینكه علیرغم تصریح اصل 164 كه تغییر سمت یا محل خدمت قاضی را بدون رضای او منع كرده است ، شورای عالی قضایی سمت آقایان رئیس كل دادگاه های عمومی ، رئیس كل دادگاه های عالی قضایی ، معاون كل دادگاه های عمومی ، دادستان انتظامی قضات و یكی از داد یاران دادسرای انتظامی را بدون ذكر علت و دلیل موجهی تنزیل مقام ، تغییر داده است .
این قضات به فضل و تقوی و استقلال رأی آنان مانع از این بوده است كه تحت تأثیر حكم یا اشخاص و گروه های معینی بروند و ظاهراً همین خصوصه موجب بركناری آنها شده است ، به خصوص تغییر دادستان و دادیار انتظامی قضاوت ، متعاقب تعقیب باز پرسی صورت گرفته كه روزنامه میزان و مدیر آن را بر خلاف قانون توقیف كرده بود و این امر برای دولت جمهوری اسلامی تأسف آور است .
نقض استقلال مراجع قضایی با چنین كیفیتی در رژیم گذشته نیز كمتر سابقه داشته است ، اگر شورای عالی قضایی مدعی است به استناد قسمت اخیر اصل 164 و بنابر مصلحت جامعه ، سمت قضات را تغییر داده ، مقتضی است توضیح دهند كه چه مصلحتی ایجاب می كند ، قضات صالح و مقاوم را به صرف اظهار عقیده با اقدام قانونی كه خوشایند اعضای شورا با گروه معینی نبوده از كار بر كنار نماید و به جای آنان اشخاص ضعیف و مطیع را بگمارد .
چنان كه سمت قضایی مهم ریاست كل دادگاه های عمومی را به كسی داده اند كه به سبب وابستگی به رژیم سابق و اطاعت محض از وزیر معدوم دادگستری و امثال آن بعد از پیروزی انقلاب طبق مصوبه شورای انقلاب تسویه شده است .
این شخص در رژیم سابق مشاغل مهمی از قبیل دبیر كل خانه های انصاف و شورای داوری ، مأمور اجرای اصلی نهم انقلاب سفید و رئیس كل دادگاه های شهرستان تهران را عهده دار بوده است .
در سمت اخیر اغلب پرونده های كیفری و قرارهای بازداشت تظاهرات دانشجویان و سایر مبارزین را به دستور وزیر وقت به شعبه مخصوص فرمان بردار ساواك ارجاع می نمود و آن شعبه قرارهای بازداشت را تأیید و مبارزین علیه رژیم را محكوم می كرد .
بنابر مسئولیتی كه به موجب اصل 113 قانون اساسی بر عهده دارم ناگزیر بار دیگر اخطار می كنم كه رویه شورای عالی قضایی در نقض قضایی موجب تضعیف قوه قضائیه و سلب امنیت قضایی خواهد شد . رئیس جمهور ابوالحسن بنی صدر
روابط عمومی دادگستری در پاسخ به نامه سرگشاده بنی صدر در مورد جابجایی قضات با صدور اطلاعیه ای نوشت :
" ریاست جمهوری ، پیرو نامه سرگشاده شما شورای عالی قضایی اشعار می دارد ، اقدام این شورا در جابجایی قضات نه تنها هیچ مخالفتی با اصل 164 ندارد ، بلكه به استناد آن اصل انجام گرفته است و درخواست این كه باید مصلحتی را كه در این كار بوده شورا در سطح روزنامه ها در اختیار رئیس جمهور بگذارد خود توقعی بی مورد و مخالف قانون اساسی است .
متأسفانه برخلاف خواست و انتظار ما گذشته شما و برخوردتان با مسائل هیئت دولت و مجلس شورای اسلامی و لوایح مصوبه و اشخاصی كه برای وزارت پیشنهاد می شوند ، مانند عملكرد روز 14 اسفند و جریان اخیر وزارت خارجه این فكر را تقویت كرده است كه شما تعهدی در مقابل قانون اساسی ندارید .
یادآوری می كنیم آبرو و حیثیت اشخاص نباید اینگونه ملعبه باشد و این كاری است دور از اخلاق اسلامی ، شما كه به خاطر یك برگ احضار قانونی آن هم به دنبال شكایت خودتان برافروختید و آن همه كارهای غیر اصولی انجام دادید چگونه به خود اجازه می دهید بدون هرگونه مجوز به چند قاضی بی طرف تاخت و تاز كنید .
ما به شما نصیحت می كنیم كه پای حیثیت و اعتبار جمهوری اسلامی در میان است ، لازم است به گفتار و حركات خویش بیش از پیش مواظب باشید و تذكر می دهیم ، اكنون كه شما این همه تقید به قانون دارید طبق اصل 142 قانون اساسی ، رئیس جمهور باید صورت دارایی خود و همسر و فرزندانش را به دیوان عالی شورا بدهد ، پس از 15 ماه كه از انتخابات می گذرد شما هنوز نداده اید ، در اینباره به مسئولیت خود عمل نمایید ."
* اعتراض بنی صدر به حذف فرمان همایونی : تا پیش از تصویب لایحه حذف فرمان همایونی ، امور بانك مركزی و اقتصاد كشور تحت كنترل بنی صدر بود و او با استفاده از این حربه نهادهای انقلابی را در مضیقه مالی قرار می داد و دچار مشكل می كرد ، به خصوص در رابطه با هزینه جنگ ، ارتش و سپاه را شدیداً تحت فشار قرار می داد و از اعتبارات مالی لازم جهت خرید مهمات و سلاح های مورد نیاز جبهه ها دریغ می ورزید .
از اینرو دولت شهید رجایی لایحه ای به مجلس فرستاد تا این اختیارات از رئیس جمهور گرفته شده به نخست وزیر داده شود ، مجلس نیز این لایحه را تصویب كرد و بنی صدر را از سلطه بر بانك مركزی بركنار كرد .
رئیس جمهور طی نامه ای اعتراض آمیز به نمایندگان مجلس نوشت :
" به دلیل اهمیت نقش بانك مركزی در سیاست پولی و بانكی كشور ، رئیس كل بانك مركزی ، حكم انتصاب خود را باید توسط شخصی غیر از نخست وزیر ، یعنی از رئیس جمهور یا مقام مشابه وی دریافت كند ، لایحه ای كه تحت عنوان ظاهر فریب " حذف فرمان همایونی " و تبصره های آن به مجلس تقدیم شده است ، در قانون پولی و بانكی كشور تغییر اساسی در جهت مخالفت با مصالح كشور می دهد ." روزنامه كیهان ، 26 اردیبهشت 60 ، ص 2
* اعتراض بنی صدر به طرح نمایندگان مجلس : بنی صدر كه از تسخیر مجلس ناكام مانده بود و موفق نشد نخست وزیر مورد نظرش را بر مجلس تحمیل كند ، همواره در كار دولت شهید رجایی كار شكنی می كرد .
یكی از كار شكنی های وی مربوط به تأیید وزرای معرفی شده از سوی شهید رجایی بود ، نمایندگان مجلس برای حل مشكلات دولت طرحی به مجلس تقدیم كردند كه نخست وزیر بتواند برای وزارتخانه های بدون وزیر ، سرپرست تعیین كند ، كه این امر موجب اعتراض شدید بنی صدر به نمایندگان مردم در مجلس شد .
122 تن از نمایندگان مجلس در نامه ای سرگشاده به رئیس جمهور به موضوعات مطرح شده در نامه وی پاسخ گفتند كه به عنوان یك سند تاریخی در اینجا متذكر می شویم :
" جناب آقای بنی صدر رئیس محترم جمهور از اطلاعیه شما درباره طرح تعیین سرپرستی وزارتخانه های بی وزیر به وسیله رسانه های گروهی مطلع شدیم ، این توضیحات را در دفاع از اصول قانون اساسی جهت اطلاع شما و مردم مسلمان ایران لازم می دانیم :
1 _ مرقوم داشته اید : " طرحی كه به مجلس داده اند عواقب بس خطرناك برای كشور دارد ، بی اعتنایی به رأی یك ملتی است كه رئیس جمهوری انتخاب كرده است ." یا در جای دیگر فرموده اید : " این امر علاوه بر خطرهای دیگر میزان را كه رأی ملت است بی اعتبار می سازد ."
مسلماً به یاد دارید كه قبل از انتخابات ریاست جمهوری قانون اساسی با رأی اكثریت همین ملت به تصویب رسیده است كه ریاست جمهوری و مجلس و دولت همگی وقتی معتبرند كه به قانون اساسی این خون بهای شهیدان احترام گذاشته شود .
اصول 58 و 59 قانون اساسی اعمال قوه مقننه را از طریق مجلس شورای اسلامی یا با تصویب دو سوم از نمایندگان مردم به وسیله همه پرسی می داند و چاره اندیشی برای دردهای كشور را طبق اصول 134 و 74 وظیفه دولت و نمایندگان ملت دانسته و تشخیص این كه این چاره ها كدام به حفظ حقوق ملت و تأمین مصالح آنها كمك می كند و كدام برای كشور عواقب خطرناك به بار می آورد ، طبق اصل 67 به عهده نمایندگان مجلس است .
2 _ مرقوم فرموده اید : " با جو سازی از نو می خواهند دوره تازه ای از برخوردها را به وجود آوردند ."
متأسفانه این بار اول نیست كه ما چنین سخنانی را از اولین رئیس جمهور منتخب ملت نسبت به نمایندگان همان ملت می شنویم ، شما بارها نمایندگان را كه به فرموده امام عصاره ملت اند را به قدرت پرستی و انحصار طلبی و كسانی كه به سردمداری عده ای دروغگو توطئه می كنند ، متهم نموده اید .
ما سكوت خود را در این زمینه به خاطر شرایط حساس فعلی هم چنان ادامه می دهیم و پاسخ گویی به این اتهامات را به وقت مناسب تری موكول می كنیم ، توصیه می كنیم ، تنها یك بار مطالبی را كه در كارنامه هایتان می نویسید ، بخوانید ، به عنوان نمونه به روزنامه انقلاب اسلامی 25 آبان و اول آذر مراجعه بفرمایید .
3 _ عنوان فرموده اید : " می گفتند دروغ است ، در مجلس طرحی برای حذف رئیس جمهوری ارائه نمی شود ."
بدین وسیله خواستید برای ادعایی كه قبلاً فرموده بودید شاهدی بیاورید ، عین جمله شما در مصاحبه با روزنامه انقلاب اسلامی مورخ 12 بهمن چنین است : " هر چیزی را كه چه به صورت طرح و چه به صورت لایحه به مجلس می برند ، برای حذف رئیس جمهوری است ."
تا روز 12 بهمن جمعاً نه طرح و 32 لایحه تقدیم مجلس شده بود كه تنها و تنها طرح اداره صدا و سیما ربطی به رئیس جمهوری پیدا می نمود كه در آن هم حقی را كه مجلس برای رئیس جمهور قائل شده بود از طرف شورای نگهبان رد شد .
چرا كه به نظر شورای نگهبان اصول 134 و 138 و 126 قانون اساسی مباشرت در تنظیم امور اداره كشور و اجرای قوانین را وظیفه هیئت وزیران می داند و رئیس جمهوری تنها طبق اصل 127 می تواند ریاست هیئت وزیران را به عهده بگیرد و نهایتاً در تعیین نماینده قوه مجریه یك رأی بیشتر ندارد و حق خاصی نمی تواند داشته باشد .
در این صورت وقتی از مجموع 41 طرح و لایحه تقدیمی تا 12 بهمن تنها یك طرح مربوط به رئیس جمهور می شود كه در آن هم مجلس سعی در تعیین حق خاصی برای ایشان داشت ، آیا می توان ادعایتان را منصفانه دانست .
4 _ در جای دیگر چنین مرقوم فرموده اید : " راه حل عدم توافق محروم كردن رئیس جمهوری از حقوق قانونیش نیست ."
حقوق قانونی شما در اصول 113 ، 114 ، 124 تا 129 ، 133 ، 135 و 136 قانون اساسی آمده است و طبق اصول 72 و 96 همان قانون اساسی ، تشخیص این كه طرح یا لایحه ای به فرض تصویب در مجلس ، حقوق قانونی شما را نقض می كند یا نمی كند ، به عهده شورای نگهبان است.
تقاضا می كنیم یك بار دیگر اصولی را كه بر شمرده ایم و گویای حقوق و اختیارات شما است و طبق اصل 112 تنها در حد همین اختیارات در برابر ملت مسئولید ، مرور فرمایید تا معلوم شود این اجازه را دارید كه قبل و بعد از تصویب قوانین به وسیله مجلس و شورای نگهبان چنین اظهاراتی بنمایید .
و یا آنچه را در روزنامه انقلاب اسلامی ، مورخ دوم آذر ماه و دوازدهم بهمن ماه در این زمینه بیان فرموده اید ، مطرح نمایید و آیا این عمل شما نقض قانون اساسی و اهانت به خون بهای شهیدان نیست ؟
از شما می پرسیم وقتی شش ماه تمام در حال جنگ با دست نشانده ابرقدرت ها ، سفارتخانه های ما مرده و بی تحرك است و ما در حال محاصره اقتصادی هستیم ، وقتی كه تقریباً 72 درصد مواد اولیه و وسایل یدكی صنایع و كشاورزی و بسیاری از محصولات غذایی و مصرفی باید از خارج بیاید و در وضعی كه با مشكلات پولی و ارزی روبرو هستیم ، نداشتن وزاری خارجه و بازرگانی و اقتصاد برای كشور خطرناك است و یا این كه عده ای نماینده مجلس بخواهند برای جلوگیری از سقوط كشور و فراهم كردن شرایط اجرای اصول 88 ، 89 ، 134 و 138 قانون اساسی كه به علت نداشتن وزاری فوق الذكر معطل و یا ناقص مانده است ، طرحی به مجلس بدهند كه متكی به نص صریح اصل 141 قانون اساسی است .
در خاتمه از شما می خواهیم كه سوگندتان را به خاطر آورید و برای حفظ حرمت امام و خون شهیدان از اتخاذ چنین مواضعی خودداری كنید و نگذارید در شرایطی كه آمریكا و همه قدرت های جهان خوار علیه انقلاب اسلامی توطئه می كنند ، وقت شما و مسئولین در اموری صرف شود كه جز ایجاد تفرقه و تشتت و ضعف جبهه داخلی ، نتیجه دیگری نخواهد داشت .
و همین كه مجلس با مسكوت ماندن یك هفته طرح مورد بحث موافقت نموده است تا فرصت دیگری برای رئیس جمهوری و نخست وزیر فراهم شود ، خود نشانگر این است كه مجلس در خط صدق و تفاهم بر حق است ."
عملكرد بنی صدر كه تمام وقت مسئولان را به دعواهای سیاسی كشانده بود ، امام را به واكنش واداشت ، حضرت امام در پاسخ به این جنجال آفرینی ها فرمودند :
" رئیس جمهور و هر یك از مسئولان دیگر ما در محدوده مسئولیتی كه قانون اساسی معین كرده ، اقدام كنند و لاغیر و اگر به این تأكید عمل نكنند آنها هستند كه خود را تضعیف كرده اند و آنها هستند كه زمینه تشنج را به وجود آورده اند ." روزنامه جمهوری اسلامی ، 26 فروردین 60 ، ص 5
بنی صدر كه تمام حربه هایش به شكست انجامیده بود ، سعی داشت تا با فشار به امام خمینی ایشان را نسبت به مسئولان دیگر به واكنش وا دارد . اما امام با تیزبینی الهی اش به طرح بنی صدر پی برد .
امام خمینی پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری با اشاره به این طرح بنی صدر باطن وی و دوستانش را برملا كردند و فرمودند :
" اینها می خواستند این قشر ( روحانیون ) را كنار بگذارند و یك قشری بیاورند كه مسلمان باشد ، ولی در نظرش آمریكا باشد .... بنی صدر بارها به من گفت كه این دولت ( شهید رجایی ) را كنار بگذارم ، می خواست مرا دیكتاتور كند و من می خندیدم و می گفتم اگر قدرت داری خود شما این كار را بكنید .
اینها جاهل اند ، اینها بی دین هستند ، اینها قرار داشتند مجلس خبرگان را منحل كنند و می گفتند ، برگردیم به 22 بهمن .... وقتی ما آمدیم دیدیم كه می خواهند از اول انقلاب را منحرف كنند و ما گفتیم : همین اسلام را می خواهیم ، ناشی گری كردند و خواستند رفراندوم كنند ، ولی نمی دانستند مردم چه هستند ، فكر می كردند اینها كه سوت می زنند توده مردم هستند ." روزنامه كیهان ، 3 تیر 60 در دیدار با كاركنان ماهنامه شاهد
آری بنی صدر در صدد بود كه با افزایش اختیارات ریاست جمهوری تمام قدرت را به دست گیرد و كشور را به سوی دیكتاتوری مطلق ببرد ، با این تفاوت كه این بار دیكتاتوری در قالب ریاست جمهوری بود .
این نكته را یكی از نمایندگان مجلس اول چنین بازگو می كند :
" كسانی كه بنی صدر را دیكتاتوری رضاخان دوم می دانند ، كم لطفی كردند ، بنده بنی صدر را دیكتاتورتر از رضاخان می دانم ، برای این كه رضاخان قلدر با این كه بی سواد بود قانون را به نفع خود تدوین و مطابق آن رفتار می نمود . ولی آقای بنی صدر دیكتاتوری را به جایی رسانده بود كه نه به قانون و نه به مجلس و نه به دولت و نه به قوه قضاییه اعتنا نداشت ."
روزنامه كیهان ، 27 خرداد 60 ، بهاءالدین علم الهدی نماینده اردبیل
سرانجام با هوشیاری امام و مجلس و دیگر نهادهای انقلابی و آگاه شدن مردم ، این توطئه بنی صدر نیز خنثی شد .
و در پايان...
بنيصدر نشان داد كه به هيچ وجه آدم عميق و عاقلي نيست و تعقل سياسي ندارد، او نتوانست مورد اعتماد باشد؛ امام نميخواست اولين رئيس جمهور ايران با صورت به زمين بيايد و اين را شكستي براي انقلاب ميدانست و اين تحليل امام كاملاً صحيح و روشبينانه بود. امام خيلي با بنيصدر مدارا كرد و ميدان وسيعي را در اختيار بنيصدر قرار داد اما بنيصدر بخاطر تكبر و غروري كه داشت نفهميد كه امام چقدر براي او فضا ايجاد ميكند. آقايان بهشتي، رفسنجاني و ساير روحانيون هم به تبع امام در مقابل بنيصدر و كارهايش خيلي كوتاه آمدند، اما بني صدر بجاي اينكه در مقابل اين كوتاه آمدنها يك گام از مواضع مغرورانهاش كوتاه بيايد بيش از پيش مغرور شد و بيشتر از پيش از نيروهاي مكتبي، حزباللهي و خط امامي فاصله گرفت و متأسفانه اين فاصله گرفتنش باعث شد كه به مسعود رجوي و مجاهدين خلق، جبهه ملي و به جرياناتي كه خيلي دل خوشي از انقلاب و رهبري امام و خط امام نداشتند، نزديك شود. بني صدر نه تنها نتوانست با نيروهاي خط امام به يك وحدت و وفاق برسد، بلكه با نيروهاي مخالف امام و خط امام همراه شد. بني صدر اگر كمي از منيت و خودخواهياش كم ميكرد ميتوانست با نيروهاي خط امام به توافق برسد و ذليل نشود.
منابع تحقیق :
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
سایت فرهیختگان
پايگاه حوزه
خبرگزاری فارس
دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
ویکیپدیا
jahannews.com
كتب:
مکاتبات شهید رجایی و بنی صدر
غائله چهاردهم اسفد 1359، ظهور و سقوط ضد انقلاب، تهران، دادگستری جمهوری اسلامی ایران، 1364.
فاطمه حیدریان، بن بست غرور، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1382.
قاسم روان بخش، بازخوانی پرونده یك رئیس جمهور، قم، دفتر جریانشناسی تاریخ معاصر، 1382. یحیی فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، جلد اول، تهران، نشر عروج، 1384.
مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، تهران، انتشارات همشهری، 1376.
محمد جواد مظفر، اولین رئیس جمهور، تهران، انتشارات كویر، 1378.
اكبر خوشزاد، مجلس شورای اسلامی دوره اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1386.
صحیفه نور