ني دست من به شاخ وصال تو بر رسيد ني دست من به شاخ وصال تو بر رسيدشاعر : خاقاني ني و هم من به وصف جمال تو در رسيدني دست من به شاخ وصال تو بر رسيدچندين هزار فتنه ازان يک نظر رسيداين چشم شور بخت تو را ديد يک نظرني از توام سلام و نه از دل خبر رسيدعمري است کز تو دورم و زان دل شکستهامجانم ز لب گذشت و به بالاي سر رسيداز دست آنکه دست به وصلت نميرسدبيآگهي سينه مرا بر جگر رسيدهر تير کز گشاد ملامت برون پريدچو روزي از قضا و قدر اين قدر رسيدبا اين همه به يک نظر از دور قانعمخاقاني اين خبر ز دل خويش بر رسيددوري گزيدن از در تو دل نميدهد