تا نقش خيال دوست با ماست شاعر : سنايي غزنوي ما را همه عمر خود تماشاست تا نقش خيال دوست با ماست والله که ميان خانه صحراست آنجا که جمال دلبر آمد يک خار به از هزار خرماست وانجا که مراد دل برآمد ورچه سلب زمين ز ديباست گر چه نفس هوا ز مشکست چون دو لب دوست پر ثرياست هر چند شکوفه بر درختان چون ديده ميان روي حوراست هر چند ميان کوه لاله اينها همه از ميانه برخاست چون دولت عاشقي در آمد هر ديده که در فراق بيناست هرگز نشود به وصل مغرور...