بر دوزخ هم کفر و هم ايمان تراست شاعر : سنايي غزنوي بر دو لب هم درد و هم درمان تراست بر دوزخ هم کفر و هم ايمان تراست کانچه يوسف داشت صد چندان تراست گر دو صد يعقوب داري زيبدت هر چه در لب داشت در دندان تراست خندهي تو چون دم عيساست کو کانچه در کانست در ارکان تراست چند گويي کان و کان يک ره ببين کانچه در جانست در مرجان تراست چند گويي جان و جان يک دم بخند هر چه آنرا خواند جان بتوان تراست از لطيفي آنت جان خواند از آنک گوي از آن کيست گر چوگان...