جام مي پر کن که بي جام ميم انجام نيست جام مي پر کن که بي جام ميم انجام نيستشاعر : سنايي غزنوي تا به کام او شوم اين کار جز ناکام نيستجام مي پر کن که بي جام ميم انجام نيستزان که در هجر دلارامم مرا آرام نيستساقيا ساغر دمادم کن مگر مستي کنمعاشقي ورزيم و زين به در جهان خودکام نيستاي پسر دي رفت و فردا خود ندانم چون بودکيست کو هم بسته و پا بستهي اين دام نيستدام دارد چشم ما دامي نهاده بر نهيم