کار دل باز اي نگارينا ز بازي در گذشت کار دل باز اي نگارينا ز بازي در گذشتشاعر : سنايي غزنوي شد حقيقت عشق و از حد مجازي در گذشتکار دل باز اي نگارينا ز بازي در گذشتکار بازي بازي از لاف و بازي در گذشتگر به بازي بازي از عشقت همي لافي زدمچون ز من پيشي گرفت از اسب تازي در گذشتاندک اندک دل به راه عشقت اي بت گرم شدتير چون از شست شد از دست غازي در گذشتسودکي دارد کنون گر گويد اي غازي بدارزلف دلدوز تو از طرار رازي در گذشتچشم خونخوار تو از قتال سجزي دست برداز بت چيني و ماچين و طرازي در گذشتگر چه کشميريست آن سيمين صنم از حسن خويشاين نياز و خوشدلي و بينيازي در گذشتبينياز ار داشتي خوشدل سنايي را کنون