تا کي کنم از طرهي تو فرياد شاعر : سنايي غزنوي تا کي کشم از غمزهي تو بيداد تا کي کنم از طرهي تو فرياد فرياد من از خنده و بيداد تو از داد يک شهر زن و مرد همي باز ندانند گشتند ترا بنده چو من بنده و آزاد آن روز که زلفين نگون تو بديدند غمناک نشد هر که ز ديدار تو شد شاد هشيار نشد هر که ز گفتار تو شد مست با قامت چون تير ز وصل تو کنم ياد من با رخ چون لاله و با عارض چون مشک چوگان کني از تيز زهي جادوي استاد تو زر کني از لاله و کافور کني مشک...