با من بت من تيغ جفا آخته دارد شاعر : سنايي غزنوي صبر از دل من جمله برون تاخته دارد با من بت من تيغ جفا آخته دارد کارامگه خويش برانداخته دارد او را دلم آرامگهست و عجبست اين تا صد علم از حسن برافراخته دارد صد مشعله از عشق برافروخته دارم زيرا که دلم در ندبي باخته دارد جانم ببرد تا ندبي نرد ببازم آن سلسله گويي پي من ساخته دارد صد سلسله دارد ز شبه ساخته بر سيم