تا لب تو آنچه بهتر آن برد شاعر : سنايي غزنوي کس ندانم کز لب تو جان برد تا لب تو آنچه بهتر آن برد جان برد جزع تو و آسان برد دل خرد لعل تو و ارزان خرد بنده باري از بن دندان برد کيست آن کو پيش تو سجده نبرد صبر کن تا گوي در ميدان برد زلف تو چوگان به دست آمد پديد باش تا شبرنگ در جولان برد مردن مردان کنون آمد پديد ناز تو گر تو تويي سلطان برد من کيم کز تو توانم برد ناز