زلف پر تابت ما در تاب کرد زلف پر تابت ما در تاب کردشاعر : سنايي غزنوي چشم پر خوابت مرا بي خواب کردزلف پر تابت ما در تاب کردآنکه با تار قصب مهتاب کردبا تن من کرد نور عارضتتا دلم چو گوي در طبطاب کردعنبرين زلف چو چوگان خم گرفتتا سرشگم سرخ چون عناب کردوان لب عناب گونت طعنه کردمست و هالک بي نبيد ناب کردگر عجب بود آنکه عشق تو مراچشم من پر لولو خوشاب کرداين عجبتر آنکه عشقت رايگانچشمهي خورشيد را محراب کردميغ روي خوب چون خورشيد توهمچو ابدالان گذر بر آب کردو آتش روي ترا چون سجده برد