ما را ز مه عشق تو سالي دگر آمد شاعر : سنايي غزنوي دور از ره هجر تو وصالي دگر آمد ما را ز مه عشق تو سالي دگر آمد يکباره همه رفت و خيالي دگر آمد در ديده خيالي که مرا بد ز رخ تو بر تخت دل من به جمالي دگر آمد بر مرکب شايسته شهنشاه شکوهت در عالم تحقيق کمالي دگر آمد شد نقص کمالي که مرا بود به صورت ناگاه بر آن طبل دوالي دگر آمد بر طبل طلب ميزدم از حرص دوالي با ميوهي انصاف نهالي دگر آمد از سينه نهال امل از بيم بکندم آسوده به تصريح نکالي...