از هر چه گمان بر دلم يار نه آن بود شاعر : سنايي غزنوي پندار بد آن عشق و يقين جمله گمان بود از هر چه گمان بر دلم يار نه آن بود وان عشق مجازي بد و آن سود و زيان بود آن ناز تکلف بد و آن مهر فسون بود و ز ديده برون آمد دردي که نهان بود بر روي رقم شد شرري کز دل و جان تافت ايمان من آن روي چو خورشيد جهان بود توحيد من آن زلف بشوليدهي او بود زلفي که درو مرتدي و کفر نشان بود رويي که رقم بود برو دولت اسلام آيين بت بتگري از ديدن آن بود بنمود رخ و...