اقتدا بر عاشقان کن گر دليلت هست درد

اقتدا بر عاشقان کن گر دليلت هست درد شاعر : سنايي غزنوي ور نداري درد گرد مذهب رندان مگرد اقتدا بر عاشقان کن گر دليلت هست درد محرم درگاه عشقي با بت و زنار گرد ناشده بي عقل و جان و دل درين ره کي شوي هر که شد جوياي او در جان و دل منزل نکرد هر که شد مشتاق او يکبارگي آواره شد کان نگارين روي عاشق مي نخواهد کرد مرد مرد بايد پاکباز و درد بايد مرد سوز بوسه را بر خاک ده چون عاشقان از بهر درد خاکپاي خادمان درگه معشوق شو اندرين ره سر هم آخر در سر اين...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقتدا بر عاشقان کن گر دليلت هست درد
اقتدا بر عاشقان کن گر دليلت هست درد
اقتدا بر عاشقان کن گر دليلت هست درد

شاعر : سنايي غزنوي

ور نداري درد گرد مذهب رندان مگرداقتدا بر عاشقان کن گر دليلت هست درد
محرم درگاه عشقي با بت و زنار گردناشده بي عقل و جان و دل درين ره کي شوي
هر که شد جوياي او در جان و دل منزل نکردهر که شد مشتاق او يکبارگي آواره شد
کان نگارين روي عاشق مي نخواهد کرد مردمرد بايد پاکباز و درد بايد مرد سوز
بوسه را بر خاک ده چون عاشقان از بهر دردخاکپاي خادمان درگه معشوق شو
اندرين ره سر هم آخر در سر اين کار کردهر کرا سوداي وصل آن صنم در سر فتاد
اندرين ره رو همي چون رنگ و بو خواهند کرداي سنايي رنگ و بويي اندرين ره بيش نيست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط