دوش ما را در خراباتي شب معراج بود دوش ما را در خراباتي شب معراج بودشاعر : سنايي غزنوي آنکه مستغني بد از ما هم به ما محتاج بوددوش ما را در خراباتي شب معراج بوداز صفاي وقت ما را تخت بود و تاج بودبر اميد وصل ما را ملک بود و مال بودحال ما تصديق بود و مال ما تاراج بودعشق ما تحقيق بود و شرب ما تسليم بودخادم ما ايلک و خاقان بد و مهراج بودچاکر ما چون قباد و بهمن و پرويز بودزان که زلفش ساج بود روي او چون عاج بوداز رخ و زلفين او شطرنج بازي کردهامکعبهي محو عدم را جان ما حجاج بودبدرهي زر و درم را دست او طيار بود