اي سنايي خيز و در ده آن شراب بي خمار

اي سنايي خيز و در ده آن شراب بي خمار شاعر : سنايي غزنوي تا زماني مي خوريم از دست ساقي بي شمار اي سنايي خيز و در ده آن شراب بي خمار عمرهاي خوش بگذرانم بر اميد غمگسار از نشاط آنکه دايم در سرم مستي بود خوش بود مستي و هستي خاصه بر روي نگار هست خوش باشد کسي را کو ز خود باشد بري هان ز خود فاني مطلق شو به حق شو استوار من به حق باقي شدم اکنون که از خود فانيم آنکه از خود فارغ آمد فرد باشد پيش يار دل ز خود بردار اي جان تا به حق فاني شوي چون بوم جايي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي سنايي خيز و در ده آن شراب بي خمار
اي سنايي خيز و در ده آن شراب بي خمار
اي سنايي خيز و در ده آن شراب بي خمار

شاعر : سنايي غزنوي

تا زماني مي خوريم از دست ساقي بي شماراي سنايي خيز و در ده آن شراب بي خمار
عمرهاي خوش بگذرانم بر اميد غمگساراز نشاط آنکه دايم در سرم مستي بود
خوش بود مستي و هستي خاصه بر روي نگارهست خوش باشد کسي را کو ز خود باشد بري
هان ز خود فاني مطلق شو به حق شو استوارمن به حق باقي شدم اکنون که از خود فانيم
آنکه از خود فارغ آمد فرد باشد پيش ياردل ز خود بردار اي جان تا به حق فاني شوي
چون بوم جايي که هستم چون يتيمي دلفگارمن به خود قادر نيم زيرا که هستم ز آب و گل


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط