اي يوسف حسن و کشي خورشيد خوي خوش سير اي يوسف حسن و کشي خورشيد خوي خوش سيرشاعر : سنايي غزنوي از سر برون کن سرکشي امروز با ما باده خوراي يوسف حسن و کشي خورشيد خوي خوش سيربا ما خور اي جان جهان با ما خور اي بدر پدرزين بادهي چون ارغوان پر کن سبک رطل گرانبگشاي ترکش از ميان تا در ميان بندم کمراي خوش لب شيرين زبان خوش خوش در آ اندر ميانمي خواه و چندان نوش کن تا خوانمت تنگ شکرزلفت طراز گوش کن يک نيم ازو گل پوش کندر راه عشق اين کيش کن ک «المنع کفر بالبشر»اکنون طريقي پيش کن تدبير کار خويش کنآخر درآمد دل به سر «جاء القضا عمي البصر»من مدتي کردم حذر از عشقت اي شيرين پسر