تا من به تو اي بت اقتدي کردم تا من به تو اي بت اقتدي کردمشاعر : سنايي غزنوي بر خويش به بي دلي ندي کردمتا من به تو اي بت اقتدي کردمدين و دل خويش را فدي کردماز بهر دو چشم پر ز سحر تودر شهر ز خويش زاهدي کردمآن وقت بيا که من ز مستوريخود را ز پي تو ملحدي کردمهمچون تو شدم مغ از دل صافيمال و تن خويش را سدي کردمدر طمع وصال تو به نادانياز راه مغان ره هدي کردمکز رفق سنايي اندرين حالت