فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم شاعر : سنايي غزنوي جدا گرديد يار از من جدا از يار چون باشم فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم عقيقافشان و گوهربيز و لولوبار چون باشم به چشم ار نيستم گنج عقيق و لولو و گوهر چو خوابم شد تبه در آب جز بيدار چون باشم کسي کوبست خواب من در آب افگند پنداري دل آزرده ز عشق يار زود آزار چون باشم بت من هست دلداري و زود آزار و من دايم چو از دينار بيبهرم به رخ دينار چون باشم دهانش نيم دينارست و دينارست روي من...