اي سنايي در ره ايمان قدم هشيار زن اي سنايي در ره ايمان قدم هشيار زنشاعر : سنايي غزنوي در مسلماني قدم با مرد دعويدار زناي سنايي در ره ايمان قدم هشيار زنديدهي اخلاص را چون طوق بر زنار زنور تو از اخلاص خواهي تا چو زر خالص شويآتش قلاشي اندر ننگ و نام و عار زنپي به قلاشي فرو نه فرد گرد از عين ذاتوز پي دردي قدم با مرد دردي خوار زندرد سوز سينه را وقت سحر بنشان ز دردچون درين کوي آمدي تو پاي بر پرگار زنعالم سفلي که او جز مرکز پرگار نيستلاف از لبيک او در خانهي خمار زنخانهي خمار اگر شد کعبه پيش چشم توورت جاه و مال بايد دست در اسرار زنورت ملک و ملک بايد پاي در تحقيق نهپس چو ابراهيم پيغمبر قدم در نار زنور نخواهي تا چو فرعون لعين گردي تو خوار