زهي پيمان شکن دلبر نکوپيمان به سر بردي شاعر : سنايي غزنوي مرا بستي و رخت دل سوي يار دگر بردي زهي پيمان شکن دلبر نکوپيمان به سر بردي پس آنگه از ميان خود را به چالاکي بدر بردي کشيدي در ميان کار خلقي را به طراري به چشم مست عالمسوز حيلت گر بدر بردي دلي کز من به صد جان و به صد دستان نبردندي نکو بگذاشتي الحق نکو پيمان به سر بردي همين بد با سنايي عهد و پيمان تو اي دلبر