الا اي لعبت ساقي ز مي پر کن مرا جامي شاعر : سنايي غزنوي که پيدا نيست کارم را درين گيتي سرانجامي الا اي لعبت ساقي ز مي پر کن مرا جامي ز مي بايد که در دستم نهي هر ساعتي جامي کنون چون توبه بشکستم به خلوت با تو بنشستم که از ما اندرين عالم نخواهد ماند جز نامي نبايد خورد چندين غم ببايد زيستن خرم که هرگز عالم جافي نگيرد با کس آرامي همي خور بادهي صافي ز غم آن به که کم لافي که عمرت را ازين خوشتر نخواهد بود ايامي منه بر خط گردون سر ز عمر خويش بر خور...