تو آفت عقل و جان و ديني

تو آفت عقل و جان و ديني شاعر : سنايي غزنوي تو رشک پري و حور عيني تو آفت عقل و جان و ديني تو نيز چو خويشتن نبيني تا چشم تو روي تو نبيند يک جال دو جاي چون نشيني اي در دل و جان من نشسته نه بر فلک و نه بر زميني سروي و مهي عجايب تو در خاتم عقل من نگيني بي روي تو عقل من نه خوبست تو اسب فراق کرده زيني بر مهر تو دل نهاد نتوان گه يار نوآمده گزيني گه يار قديم را براني ديريست بتا که تو چنيني اين جور و جفات نه کنونست گه کفر مني و گاه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تو آفت عقل و جان و ديني
تو آفت عقل و جان و ديني
تو آفت عقل و جان و ديني

شاعر : سنايي غزنوي

تو رشک پري و حور عينيتو آفت عقل و جان و ديني
تو نيز چو خويشتن نبينيتا چشم تو روي تو نبيند
يک جال دو جاي چون نشينياي در دل و جان من نشسته
نه بر فلک و نه بر زمينيسروي و مهي عجايب تو
در خاتم عقل من نگينيبي روي تو عقل من نه خوبست
تو اسب فراق کرده زينيبر مهر تو دل نهاد نتوان
گه يار نوآمده گزينيگه يار قديم را براني
ديريست بتا که تو چنينياين جور و جفات نه کنونست
گه کفر مني و گاه دينياي بوقلمون کيش و دينم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط