صنما چبود اگر بوسگکي وام دهي صنما چبود اگر بوسگکي وام دهيشاعر : سنايي غزنوي نه برآشوبي هر ساعت و دشنام دهيصنما چبود اگر بوسگکي وام دهيکه مرا قوت از آن پسته و بادام دهيبستهي دام تو گشتست دل من چه شودهر کرا روزي يک جام مي خام دهيپختهي عشق شود گر چه بود خام اي جانندهي ور بدهي بوسه به هنگام دهينکني ور بکني ناز به هنجار کنيجان فزون گردد ز آنگه که مرا جام دهيگر دل و جان به تو بخشيم روا باشد از آنکحب در بسته ميان جام غم انجام دهيجامهي غم بدرم من ز طرب چون تو مراچه بود گرش به يک بوسه تو آرام دهيبيقرارست سنايي ز غم عشق تو جان