يک بار بي خبر به شبستان من درآ

يک بار بي خبر به شبستان من درآ شاعر : صائب تبريزي چون بوي گل، نهفته به اين انجمن درآ يک بار بي خبر به شبستان من درآ از در گشاده‌روي چو صبح وطن درآ از دوريت چو شام غريبان گرفته‌ايم بيرون در گذار و به اين انجمن درآ مانند شمع، جامه‌ي فانوس شرم را بند قبا گشوده به آغوش من درآ دست و دلم ز ديدنت از کار رفته است اي سنگدل به صائب شيرين‌سخن درآ آيينه را ز صحبت طوطي گزير نيست
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يک بار بي خبر به شبستان من درآ
يک بار بي خبر به شبستان من درآ
يک بار بي خبر به شبستان من درآ

شاعر : صائب تبريزي

چون بوي گل، نهفته به اين انجمن درآيک بار بي خبر به شبستان من درآ
از در گشاده‌روي چو صبح وطن درآاز دوريت چو شام غريبان گرفته‌ايم
بيرون در گذار و به اين انجمن درآمانند شمع، جامه‌ي فانوس شرم را
بند قبا گشوده به آغوش من درآدست و دلم ز ديدنت از کار رفته است
اي سنگدل به صائب شيرين‌سخن درآآيينه را ز صحبت طوطي گزير نيست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط