از جلوهي تو برگ ز پيوند بگسلد شاعر : صائب تبريزي نشو و نما ز نخل برومند بگسلد از جلوهي تو برگ ز پيوند بگسلد مادر ز ديدن تو ز فرزند بگسلد طفل از نظارهي تو ز مادر شود جدا از ريشه سرو رشتهي پيوند بگسلد دامن کشان ز هر در باغي که بگذري زان پيشتر که بند من از بند بگسلد چون ني نوازشي به لب خويش کن مرا تا کي گره به هم زنم و چند بگسلد؟ اين رشتهي حيات که آخر گسستني است ديوانهاي که فصل خزان بند بگسلد در جوش نوبهار کجا تن دهد به بند؟ صائب...