رفتي و در رکاب تو رفت آبروي گل شاعر : صائب تبريزي چون سايه در قفاي تو افتاد بوي گل رفتي و در رکاب تو رفت آبروي گل اين خار را نگر که گرفته است خوي گل ناز دم مسيح گران است بر دلم خالي است از گلاب مروت سبوي گل آبي نزد بر آتش بلبل درين بهار پر کردهام چو غنچه گريبان ز بوي گل از گلشني که دست تهي ميرود نسيم رنگ پريده باز نيايد به روي گل شرم رميده را نتوان رام حسن کرد غافل که بيش ميشود از برگ، بوي گل کردم نهفته در دل صد پاره راز عشق چشم...