رفتي و در رکاب تو رفت آبروي گل

رفتي و در رکاب تو رفت آبروي گل شاعر : صائب تبريزي چون سايه در قفاي تو افتاد بوي گل رفتي و در رکاب تو رفت آبروي گل اين خار را نگر که گرفته است خوي گل ناز دم مسيح گران است بر دلم خالي است از گلاب مروت سبوي گل آبي نزد بر آتش بلبل درين بهار پر کرده‌ام چو غنچه گريبان ز بوي گل از گلشني که دست تهي مي‌رود نسيم رنگ پريده باز نيايد به روي گل شرم رميده را نتوان رام حسن کرد غافل که بيش مي‌شود از برگ، بوي گل کردم نهفته در دل صد پاره راز عشق چشم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رفتي و در رکاب تو رفت آبروي گل
رفتي و در رکاب تو رفت آبروي گل
رفتي و در رکاب تو رفت آبروي گل

شاعر : صائب تبريزي

چون سايه در قفاي تو افتاد بوي گلرفتي و در رکاب تو رفت آبروي گل
اين خار را نگر که گرفته است خوي گلناز دم مسيح گران است بر دلم
خالي است از گلاب مروت سبوي گلآبي نزد بر آتش بلبل درين بهار
پر کرده‌ام چو غنچه گريبان ز بوي گلاز گلشني که دست تهي مي‌رود نسيم
رنگ پريده باز نيايد به روي گلشرم رميده را نتوان رام حسن کرد
غافل که بيش مي‌شود از برگ، بوي گلکردم نهفته در دل صد پاره راز عشق
چشم ترست حاصل شبنم ز روي گلصائب تلاش قرب نکويان نمي‌کنم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط