از جنون اين عالم بيگانه را گم کرده‌ام

از جنون اين عالم بيگانه را گم کرده‌ام شاعر : صائب تبريزي آسمان سيرم، زمين خانه را گم کرده‌ام از جنون اين عالم بيگانه را گم کرده‌ام دل مرا و من دل ديوانه را گم کرده‌ام نه من از خود، نه کسي از حال من دارد خبر تا ز مستي شيشه و پيمانه را گم کرده‌ام چون سليمانم که از کف داده‌ام تاج و نگين کز گرانخوابي سر افسانه را گم کرده‌ام از من بي‌عاقبت، آغاز هستي را مپرس چون نگريم من که صاحب خانه را گم کرده‌ام؟ طفل مي‌گريد چون راه خانه را گم مي‌کند من که...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از جنون اين عالم بيگانه را گم کرده‌ام
از جنون اين عالم بيگانه را گم کرده‌ام
از جنون اين عالم بيگانه را گم کرده‌ام

شاعر : صائب تبريزي

آسمان سيرم، زمين خانه را گم کرده‌اماز جنون اين عالم بيگانه را گم کرده‌ام
دل مرا و من دل ديوانه را گم کرده‌امنه من از خود، نه کسي از حال من دارد خبر
تا ز مستي شيشه و پيمانه را گم کرده‌امچون سليمانم که از کف داده‌ام تاج و نگين
کز گرانخوابي سر افسانه را گم کرده‌اماز من بي‌عاقبت، آغاز هستي را مپرس
چون نگريم من که صاحب خانه را گم کرده‌ام؟طفل مي‌گريد چون راه خانه را گم مي‌کند
من که صائب کعبه و بتخانه را گم کرده‌امبه که در دنبال دل باشم به هر جا مي رود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.