ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتيم

ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتيم شاعر : صائب تبريزي موج ريگ خشک را آب روان پنداشتيم ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتيم کز غلط بيني قفس را آشيان پنداشتيم شهپر پرواز ما خواهد کف افسوس شد چون قلم آن را که با خود يکزبان پنداشتيم تا ورق برگشت، محضرها به خون ما نوشت دار خون آشام را دارالامان پنداشتيم بس که چون منصور بر ما زندگاني تلخ شد کعبه‌ي مقصود را سنگ نشان پنداشتيم بيقراري بس که ما را گرم رفتن کرده بود هر که سنگي زد به ما، رطل گران پنداشتيم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتيم
ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتيم
ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتيم

شاعر : صائب تبريزي

موج ريگ خشک را آب روان پنداشتيمما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتيم
کز غلط بيني قفس را آشيان پنداشتيمشهپر پرواز ما خواهد کف افسوس شد
چون قلم آن را که با خود يکزبان پنداشتيمتا ورق برگشت، محضرها به خون ما نوشت
دار خون آشام را دارالامان پنداشتيمبس که چون منصور بر ما زندگاني تلخ شد
کعبه‌ي مقصود را سنگ نشان پنداشتيمبيقراري بس که ما را گرم رفتن کرده بود
هر که سنگي زد به ما، رطل گران پنداشتيمنشاه‌ي سوداي ما از بس بلند افتاده بود
از سليمي گرگ را صائب شبان پنداشتيمخون ما را ريخت گردون در لباس دوستي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط