دايم ستيزه با دل افگار ميکني شاعر : صائب تبريزي با لشکر شکسته چه پيکار ميکني؟ دايم ستيزه با دل افگار ميکني خوني که در دلم تو ستمکار ميکني اي واي اگر به گربهي خونين برون دهم دل ميبري ز مردم و انکار ميکني؟ شرمنده نيستي که به اين دستگاه حسن هر گه ز خانه روي به بازار ميکني يوسف به خانه روي ز بازار ميکند بر خلق ناز دولت بيدار ميکني چشم بدت مباد، که با چشم نيمخواب رحمي به حال تشنهي ديدار ميکني يک روز اگر کند ز تو آيينه رو نهان ...