بي روي يار صبر ميسر نميشود بي روي يار صبر ميسر نميشودشاعر : عبيد زاکاني بيصورتش حباب مصور نميشودبي روي يار صبر ميسر نميشودتقرير ميکنيم و مقرر نميشودبا او دمي وصال به صد لابه سالهامشکل سعادتيست که باور نميشودگفتم که بوسهاي بربايم ز لعل اودستم به هيچ چارهي ديگر نميشودجز آنکه سر ببازم و در پايش اوفتمديوانه مينگردد و کافر نميشودافسرده دل کسي که ز زنجير زلف اووصفش فسانهايست که باور نميشودعشقش حکايتيست که از دل نميروداز بوي او دماغ معطر نميشودتا بوي زلف يار نميآورد صبابيمطرب و پياله و ساغر نميشودساقي بيار باده که هر لحظه عيش خوشتدبير چيست جان برادر، نميشودگفتي به صبر کار ميسر شود عبيد