لعل نوشينش چو خندان ميشود لعل نوشينش چو خندان ميشودشاعر : عبيد زاکاني در جهان شکر فراوان ميشودلعل نوشينش چو خندان ميشودگوئيا سرو خرامان ميشودقد او هرگه که جولان ميکندآفتاب از شرم پنهان ميشودپرتو رويش چو ميتابد ز دورزانکه خاطرها پريشان ميشودقصهي زلفش نميگويم به کسهرکه او را ديد حيران ميشودمن نه تنها ميشوم حيران اوتا نگه کردي پشيمان ميشودگرچه ميگويد که بنوازم تراکارهاي سختش آسان ميشودبا عبيد ار نرم ميگردد دلتبندهي درگاه سلطان ميشودهرکه را شاهي عالم آرزوستکافتابش بندهي فرمان ميشود (کذا)شاه اويس آن خسرو دريا دليکار بي سامان به سامان ميشودخسروي کز کلک گوهربار او