جوقي قلندرانيم بر ما قلم نباشد جوقي قلندرانيم بر ما قلم نباشدشاعر : عبيد زاکاني بود و وجود ما را باک از عدم نباشدجوقي قلندرانيم بر ما قلم نباشدلشگر کشان ما را طبل و علم نباشدسلطان وقت خويشم گرچه زروي ظاهرگر هيچمان نباشد از هيچ غم نباشدمشتي مجردانيم بر فقر دل نهادهبر سکهي دل ما نقش درم نباشددر دست و کيسهي ما دينار کس نبيندرندان بينوا را نيل و بقم نباشدجان در مراد يابي در حلقهاي که مائيمآزار خاطر ما شرط کرم نباشدچون ما به هيچ حالي آزار کس نخواهيمهمچون عبيد هر کو ثابت قدم نباشددر راه پاکبازان گو لاف فقر کم زن