يار پيمان شکنم با سر پيمان آمد يار پيمان شکنم با سر پيمان آمدشاعر : عبيد زاکاني دل پر درد مرا نوبت درمان آمديار پيمان شکنم با سر پيمان آمدوين چه شمعيست که بازم به شبستان آمداين چه ماهيست که کاشانهي ما روشن کردمدعي رفت و مرا کار به سامان آمدبخت باز آمد و طالع در دولت بگشادگل بريزيد که آن سرو خرامان آمدمي بياريد که ايام طرب روي نمودمگرش رحم بدين ديدهي گريان آمداز سر لطف ببخشود بر احوال عبيد