رفتم از خطهي شيراز و به جان در خطرم شاعر : عبيد زاکاني وه کزين رفتن ناچار چه خونين جگرم رفتم از خطهي شيراز و به جان در خطرم زين سفر تا چه شود حال و چه آيد به سرم ميروم دست زنان بر سر و پاي اندر گل گاه چون غنچهي دلتنگ گريبان بدرم گاه چون بلبل شوريده درآيم به خروش من از اين کوي اگر برگذرم درگذرم من از اين شهر اگر برشکنم در شکنم «ميروم وز سر حسرت به قفا مينگرم» بيخود و بيدل و بييار برون از شيراز «خبر از پاي ندارم که زمين ميسپرم» قوت...