زلفت به پريشاني دل برد به پيشاني شاعر : عبيد زاکاني دل برد به پيشاني زلف به پريشاني زلفت به پريشاني دل برد به پيشاني صد جانش فرو ريزد گر زلف بيفشاني گر زلف بيفشاني صد جانش فرو ريزد گر وصل تو دريابم يک لحظه به پنهاني يک لحظه به پنهاني گر وصل تو دريابم از لعل تو بربايم صد بوسه به آساني صد بوسه به آساني از لعل تو بربايم رحم آر بر اين مسکين آخر نه مسلماني آخر نه مسلماني رحم آر بر اين مسکين احوال عبيد آخر ميبيني و ميداني ميبيني و ميداني...