عزم کجا کرده‌اي باز که برخاستي

عزم کجا کرده‌اي باز که برخاستي شاعر : عبيد زاکاني موي به شانه زدي زلف بياراستي عزم کجا کرده‌اي باز که برخاستي سرو که قد تو ديد گفت زهي راستي ماه چو روي تو ديد گفت زهي نيکوي فتنه‌ي آخر زمان خاست چو برخاستي آتش غوغاي عشق چون بنشستي نشست کاسه که ميداشتي عذر که ميخواستي دوش در آن سرخوشي هوش ز ما مير بود باز چو بيرون شدي جان و تنش کاستي پيش عبيد آمدي مرده دلش زنده شد
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عزم کجا کرده‌اي باز که برخاستي
عزم کجا کرده‌اي باز که برخاستي
عزم کجا کرده‌اي باز که برخاستي

شاعر : عبيد زاکاني

موي به شانه زدي زلف بياراستيعزم کجا کرده‌اي باز که برخاستي
سرو که قد تو ديد گفت زهي راستيماه چو روي تو ديد گفت زهي نيکوي
فتنه‌ي آخر زمان خاست چو برخاستيآتش غوغاي عشق چون بنشستي نشست
کاسه که ميداشتي عذر که ميخواستيدوش در آن سرخوشي هوش ز ما مير بود
باز چو بيرون شدي جان و تنش کاستيپيش عبيد آمدي مرده دلش زنده شد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط