دميد باد دلاويز و بوي جان آورد

دميد باد دلاويز و بوي جان آورد شاعر : عبيد زاکاني نويد کوکبه‌ي گل به گلستان آورد دميد باد دلاويز و بوي جان آورد به سوي هر دلي از خرمي نشان آورد رسيد موسم نوروز و يمن مقدم او نشاط با دل محزون عاشقان آورد شکوفه باز بخنديد و لطف خنده‌ي او ز بسکه رخت رياحين بوستان آورد نسيم خسته شد و ناتوان و مي‌افتد هزار نغمه و دستان به داستان آورد هزاردستان در وصف روي لاله و گل نشست و بابت خود دست در ميان آورد غلام دولت آنم که بر کنار چمن به عرصه‌ي چمن...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دميد باد دلاويز و بوي جان آورد
دميد باد دلاويز و بوي جان آورد
دميد باد دلاويز و بوي جان آورد

شاعر : عبيد زاکاني

نويد کوکبه‌ي گل به گلستان آورددميد باد دلاويز و بوي جان آورد
به سوي هر دلي از خرمي نشان آوردرسيد موسم نوروز و يمن مقدم او
نشاط با دل محزون عاشقان آوردشکوفه باز بخنديد و لطف خنده‌ي او
ز بسکه رخت رياحين بوستان آوردنسيم خسته شد و ناتوان و مي‌افتد
هزار نغمه و دستان به داستان آوردهزاردستان در وصف روي لاله و گل
نشست و بابت خود دست در ميان آوردغلام دولت آنم که بر کنار چمن
به عرصه‌ي چمن از ابر سايبان آوردسپيده‌دم که صبا بهر شاهدان بهار
چه آب لطف که بر روي ارغوان آوردچه ذره‌است که بر طره‌ي بنفشه فشاند
بيا بيا که فراقت مرا به جان آوردز شوق بلبل شوريده دل به گل ميگفت
بيا که بي‌تو نفس بر نمي‌توان آوردپيام داد به باد سحر شکوفه که خيز
که ره به مجلس سلطان کامران آوردگل آن زمان به چمن خسرو رياحين شد
شکست در مه و خورشيد آسمان آوردجمال دنيي ودين آنکه راي انور او
که التجا به چنين دولت جوان آوردزمانه باز به پيرانه سرجوان زان شد
که نام بندگي شاه بر زبان آوردخطاب سوسن از آنروي ميکنند آزاد
هرآنکه روي بدين دولت آستان آورددر سلامت و اقبال شد به رويش باز
به زير سايه‌ي چتر خدايگان آوردگرفت جمله جهان آفتاب از آنکه پناه
ز جور حادثه پروانه‌ي امان آوردجهان پناها عدل تو خلق عالم را
به سائلان خبر گنج شايگان آوردخجسته کلک گهربار عنبر افشانت
چو بخشش تو امل را به ميهمان آوردکف تو دامن آز و نياز پر در کرد
خلاف راي تو هرکس که در گمان آوردتو عين معجز و دولت نگر که يکسر موي
قدر به کشتن او تير در کمان آوردقضا به قصد سرش تيغ از نيام کشيد
زمانه از پي او دار و ريسمان آوردعدوي تو ز فلک تاج و تخت مي‌طلبيد
به درگه تو ز ناگه به سر دوان آوردهرآنکه سرکشي با تو کرد گردونش
علو همتت آن رسم در جهان آوردجهان زمردي و از مردمي تهي شده بود
زمانه مژده‌ي اقبال جاودان آوردبه کام خويش بمان جاودان که بخت ترا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط